similarly
similarly - به طور مشابه
adverb - قید
UK :
US :
به روشی مشابه
آقای گلدی همچنین با پسر دیگر Epatant، گلدفینگر Goldie's Goldfinger با سن مشابه، عنوان متوسط ذخیره را به دست آورد.
Mr Goldie also took the reserve intermediate title with another Epatant son the similarly aged Goldie's Goldfinger.
در مورد بسیاری از مسائل دیگر که او و بوش با هم اختلاف دارند، ما به طور مشابه معتقدیم که آقای گور بهترین بحث را دارد.
On many other issues where he and Mr Bush differ we similarly believe Mr Gore has the better of the argument.
شاید روزی پوتین رابطه نزدیکی با جانشین کلینتون برقرار کند.
فروش خانه های موجود در ماه گذشته 2 درصد افزایش یافت. به طور مشابه، ساخت خانه های جدید نیز افزایش یافت.
حشراتی که در خشکی، زیر برف، در میان صخره ها و پوشش گیاهی یا در خاک زمستان می گذرانند به طور مشابه در معرض سرمای شدید قرار دارند.
Insects that winter on land under snow among rocks and vegetation or in soil are similarly exposed to extreme cold.
این ایده خلقت در شعری از دیلن توماس نیز به همین ترتیب بیان شده است.
مکبث از بسیاری جهات به آنجلو شباهت دارد، ریاکاری او به طور مشابه با میل تغذیه می شود، اما وجدان با آن مخالفت می کند.
Macbeth resembles Angelo in many ways, his hypocrisy being similarly fed by desire yet opposed by conscience.
در 5 فوریه 1990، آنها یک اعتصاب غذای یک هفته ای با انگیزه مشابه را آغاز کردند.
این به طور استعاری با دیدگاهی از زندگی مطابقت داشت که به طور مشابه عقلانی و قابل فهم بود.
تعدادی از غیرنظامیان نیز به همین ترتیب محکوم شدند.
سانفرانسیسکو و ریودوژانیرو به طور مشابهی قرار دارند و هر دو در ورودی بندرهای طبیعی بزرگ ایستاده اند.
San Francisco and Rio de Janeiro are similarly situated, both standing at the entrance to great natural harbours.
رایج ترین سنگ های مورد استفاده گرانیت، کوارتز یا سایر مواد پایدار مشابه هستند.
پسر از پدرش الگو گرفت و دختر نیز از مادرش الگو گرفت.
نسبت به سایر خودروهای هم اندازه کمی ارزان تر است.
او به همین ترتیب رکورد چشمگیری در این ورزش دارد.
زن و شوهر به طور مشابه در مشاغل انتخابی خود موفق بودند.
گروه های مختلف زنان در این مطالعه به طور مشابه پاسخ دادند.
همه اقشار جامعه به طور مشابه تحت تأثیر جنگ قرار گرفتند.
فسفر رفتاری مشابه نیتروژن دارد.
The United States won most of the track and field events. Similarly in swimming, the top three places went to Americans.
ایالات متحده در بیشتر مسابقات دوومیدانی پیروز شد. به همین ترتیب، در شنا، سه مقام برتر به آمریکایی ها رسید.
This chart provides a comparison of the ways that teenage boys and girls in the UK spend their free time.
این نمودار مقایسه ای از روش هایی را ارائه می دهد که پسران و دختران نوجوان در بریتانیا اوقات فراغت خود را سپری می کنند.
در بسیاری از موارد، نتایج برای پسران و دختران تقریباً یکسان/یکسان است.
در بسیاری از موارد، نتایج برای پسران تقریباً مشابه نتایج برای دختران است.
هم پسران و هم دختران بیشتر اوقات فراغت خود را با دوستان می گذرانند.
بیشتر پسرها مانند بسیاری از دختران بیش از دو ساعت در هفته ورزش می کنند.
مانند بسیاری از دختران، اکثر پسران بخش زیادی از اوقات فراغت خود را صرف استفاده از اینترنت می کنند.
The girls particularly enjoy using social networking websites. Similarly nearly all the boys said they spent at least two to three hours a week on these sites.
دختران به خصوص از استفاده از وب سایت های شبکه های اجتماعی لذت می برند. به طور مشابه، تقریباً همه پسران گفتند که حداقل دو تا سه ساعت در هفته را در این سایتها میگذرانند.
بچه ها هم لباس پوشیده بودند.
خودروها باید در چراغ های راهنمایی قرمز توقف کنند: به همین ترتیب، دوچرخه ها نیز باید متوقف شوند.
likewise
به همین ترتیب
correspondingly
متقابلا
همچنین
از نو
comparably
قابل مقایسه
به همان اندازه
equivalently
هم ارز
identically
به طور یکسان
indistinguishably
غیر قابل تشخیص
uniformly
یکنواخت
analogously
به طور مشابه
به طرز نزدیک
consistently
همواره
ditto
همینطور
homogeneously
به طور همگن
هم
undistinguishably
یکسان
alike
به صورت همخوان
consonantly
بنابراین
علاوه بر این
بدین ترتیب
برای بوت کردن
به روشی مشابه
به موازات
در همان درجه
in parallel
dissimilarly
غیر مشابه
متفاوت
contrarily
برعکس
contrastingly
متضاد
contrastively
ناهمگون
disparately
به طور متمایز
distinctively
به صورت واگرا
divergently
نامتجانس
incongruously
به طور متناقض
inconsistently
در غیر این صورت
منفی
adversely
ضد
antithetically
متناقض
conflictingly
ناهماهنگ
contradictorily
ناسازگار
discordantly
بصورت جداگانه
incompatibly
به صورت متضاد
separately
به صورت نامتقارن
antagonistically
متنوع
asymmetrically
به طور غیریکنواخت
diversely
به طور نامنظم
nonconformably
منحصر به فرد
unevenly
غیرعادی
erratically
غیر متعارف
oppositely
متغیر
uniquely
به شیوه ای متفاوت
unusually
به گونه ای دیگر
unorthodoxly
variably