husband
husband - شوهر
noun - اسم
UK :
US :
مردی که زن با او ازدواج کرده است
در نحوه استفاده از پول، لوازم و غیره خود بسیار مراقب باشید و هیچ چیز را هدر ندهید
مردی که با او ازدواج کرده اید
از چیزی با دقت استفاده کنید تا از همه آن استفاده نکنید
مردی که زن با او ازدواج کرده است؛ یک مرد متاهل
بالاخره آقای نیکولز شوهر خوبی برای شارلوت بود.
گلویش خشک شد تا فکر کند ممکن است چیزهایی درباره شوهرش برای مرد دیگری فاش کرده باشد.
ببینید، او با این زن و شوهرش در آمبلر سوار شد، و شوهر یک جورهایی کج خلق بود.
Valerie Hermreck brings a batch of warm-from-the-oven chocolate chip cookies to her husband and children.
والری هرمرک یک دسته از کوکیهای شکلاتی گرم از فر برای همسر و فرزندانش میآورد.
او با همسر و دختر کوچکش در شهر ووستر زندگی می کرد.
شوهر بزرگ مرد او - در این لحظه از او متنفر بود.
How many husbands would stay at home and take care of the children while their wife goes out to work?
چند شوهر در خانه می مانند و از بچه ها مراقبت می کنند در حالی که همسرشان برای کار بیرون می رود؟
شوهرم عصبانی بود، 1 هم همینطور.
من شوهر فرانچسکا را زیاد دوست ندارم.
گری شوهر دوم اوست.
این شوهر من استیو است.
چطور با شوهرت آشنا شدی؟
بالاخره تصمیم گرفت شوهرش را ترک کند.
شوهرش را از دست داد (= مرد) اخیراً.
شوهر مرحومش
شوهر چهار ساله اش
اینکه خودش را یک شوهر و پدر پیدا کرده بود، شوکه کننده بود.
آنها سالها به عنوان زن و شوهر (= گویی ازدواج کرده بودند) با هم زندگی کردند.
یک تیم زن و شوهر
او یک سال پیش شوهرش را بر اثر سرطان از دست داد.
او ناگهان شوهرش را ترک کرد و او را رها کرد تا بچه ها را بزرگ کند.
همان روزی بود که با شوهر آینده اش آشنا شد.
او شوهر دوم اوست.
I've never met Fiona's husband.
من هرگز شوهر فیونا را ندیده ام.
hubby
شوهر
مرد
شریک
bridegroom
داماد
mate
رفیق
spouse
همسر
beau
زیبا
consort
دوست پسر
groom
همکار
آقا
helpmate
پیرمرد
mister
بیدی در
جلسه کمکی
bidie-in
inamorato
helpmeet
چلاندن، فشار دادن
inamorato
پسر
همراه و همدم
boyf
تک همسر
companion
تک زن
monogamist
نیمه دیگر
monogynist
نیمه بهتر
ارباب و ارباب
مهم دیگر
عاشق
شوهر معمولی
بندیکت
نامزد
common-law husband
benedict
fiance
