opponent

base info - اطلاعات اولیه

opponent - حریف

noun - اسم

/əˈpəʊnənt/

UK :

/əˈpəʊnənt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [opponent] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که سعی می کنید در رقابت، بازی، مبارزه یا مشاجره او را شکست دهید


  • کسی که با یک طرح، ایده یا سیستم مخالف است و می‌خواهد آن را متوقف یا تغییر دهد

  • a person who disagrees with something and speaks against it or tries to change it


    شخصی که با چیزی مخالف است و مخالف آن صحبت می کند یا سعی در تغییر آن دارد

  • a person who someone is competing against in a sports event


    فردی که در یک رویداد ورزشی با او رقابت می کند

  • a person you are competing against esp. in politics or sports


    فردی که با او رقابت می کنید، به ویژه در سیاست یا ورزش

  • Like their rivals, they expect no gifts, no walkovers against an opponent who has lost heart and given up.


    مانند رقبای خود، آنها انتظار هیچ هدیه ای، هیچ قدمی در برابر حریفی که دلش را از دست داده و تسلیم شده است، ندارند.


  • در برخی کشورها، هر مخالف دولت احتمالاً شغل خود را از دست می دهد.

  • Brownlee regards Reaney as his most difficult opponent.


    براونلی رینی را سخت ترین حریف خود می داند.

  • Manchester United will prove a formidable opponent this season.


    منچستریونایتد در این فصل حریف قدرتمندی خواهد بود.

  • He is also expected to have complete trust in his opponent in spite of all indications to the contrary.


    همچنین انتظار می رود که علیرغم تمام نشانه های خلاف آن، به حریف خود اعتماد کامل داشته باشد.


  • رقیب او خوش شانس خواهد بود که هفتاد هزار جمهوری خواه را به اندازه کافی برای شرکت در انتخابات اولیه علاقه مند کند.

  • His opponents dismiss his rise in the polls as a mere matter of money.


    مخالفان او رشد او در نظرسنجی ها را صرفاً یک موضوع پولی نمی دانند.

  • Carson is Seymour's main opponent for the Republican Senate nomination.


    کارسون رقیب اصلی سیمور برای نامزدی جمهوری خواهان در سنا است.

  • My opponent was much older than I was.


    حریف من خیلی بزرگتر از من بود.

  • My opponent was the same age and height as myself.


    حریف من هم سن و سال خودم بود.

  • One notable opponent of the proposal was the mayor.


    یکی از مخالفان قابل توجه این پیشنهاد، شهردار بود.

  • Karpov defeated his 24-year-old opponent in 57 moves.


    کارپوف در 57 حرکت حریف 24 ساله خود را شکست داد.

  • There has been no discussion of Denver, the Raiders' opponent on Oct. 19.


    هیچ بحثی در مورد دنور، حریف Raiders در 19 اکتبر وجود نداشته است.

  • Highbrow publishers and small bookshops are the most resolute opponents.


    ناشران Highbrow و کتابفروشی های کوچک سرسخت ترین مخالفان هستند.

example - مثال

  • یک مخالف سیاسی

  • a worthy/formidable/fierce/tough/staunch opponent


    یک حریف شایسته / مهیب / خشن / سرسخت / سرسخت

  • The team's opponents are unbeaten so far this season.


    حریفان این تیم تا اینجای فصل شکست نخورده اند.

  • opponents of abortion


    مخالفان سقط جنین

  • opponents of the regime


    مخالفان رژیم

  • the most outspoken opponents of the war


    سرسخت ترین مخالفان جنگ

  • Opponents argue that the scheme would be prohibitively expensive.


    مخالفان استدلال می کنند که این طرح بسیار گران خواهد بود.

  • There were violent clashes between supporters and opponents of the government.


    درگیری های شدیدی بین هواداران و مخالفان دولت رخ داد.

  • He has knocked out 15 opponents in 20 fights.


    او در 20 مبارزه 15 حریف را ناک اوت کرده است.

  • Today she faces her toughest opponent on Centre Court.


    امروز او با سرسخت ترین حریف خود در مرکز کورت روبرو می شود.

  • He drew his sword and turned to face his opponent.


    او شمشیر خود را کشید و رو به حریف خود برگشت.

  • She proved a formidable opponent in the debating chamber.


    او در اتاق مناظره یک رقیب قدرتمند نشان داد.

  • The regime has been accused of torturing and killing its opponents.


    رژیم به شکنجه و کشتن مخالفان خود متهم شده است.

  • He has emerged as a leading opponent of the reforms.


    او به عنوان یکی از مخالفان اصلی اصلاحات ظاهر شده است.

  • Leading opponents of the proposed cuts in defence spending will meet later today.


    مخالفان اصلی کاهش پیشنهادی در هزینه های دفاعی اواخر امروز ملاقات خواهند کرد.


  • در بازی دوم حریف پایش آسیب دید و مجبور به بازنشستگی شد.

  • Opponents of the project fear it will attract undesirables.


    مخالفان این پروژه می ترسند که افراد نامطلوب را جذب کند.

  • His chief opponent in the November election will be Jim Crowley.


    رقیب اصلی او در انتخابات نوامبر جیم کراولی خواهد بود.

synonyms - مترادف
  • contender


    مدعی

  • rival


    رقیب

  • adversary


    حریف

  • challenger


    شرکت کننده


  • مخالفت

  • contestant


    دشمن


  • رزمنده

  • foe


    مشتاق

  • combatant


    نامزد

  • aspirant


    مخالف


  • مناقشه کننده

  • opposer


    همبستگی

  • disputant


    بازیکن

  • corrival


    رقابت


  • ورودی


  • همخوانی داشتن

  • entrant


    دونده


  • ویر

  • oppugnant


    رقیب همکار

  • runner


    شرکت کننده همکار

  • vier


    نامزد دیگر


  • رقیب دیگر

  • fellow contestant


    شرکت کننده دیگر


  • بازیکن دیگر


  • مخالفان

  • other contestant


    اسب سیاه


  • طرف مقابل


  • طرف دیگر


  • opposing side



antonyms - متضاد

  • متحد


  • همکار


  • حامی

  • accomplice


    همدستان


  • وابسته

  • cobber


    خرچنگ


  • دوست

  • helper


    یاور

  • mate


    رفیق


  • شریک


  • مدافع


  • دستیار

  • proponent


    طرفدار


  • مرد اصلی

  • accessory


    لوازم جانبی

  • confederate


    کنفدراسیون

  • collaborator


    همراه و همدم

  • companion


    مشاور


  • گروه

  • cohort


    بهتر

  • comrade


    کمک کننده

  • abetter


    پیرو

  • abettor


    کمک

  • henchman


    متذکر

  • aid


    کمکی

  • cooperator


    همدست

  • conniver


    قائم مقام

  • accessary


  • workmate


  • coconspirator



لغت پیشنهادی

transnational

لغت پیشنهادی

angle

لغت پیشنهادی

gauntlet