mere

base info - اطلاعات اولیه

mere - صرف

adjective - صفت

/mɪr/

UK :

/mɪə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [mere] در گوگل
description - توضیح

  • برای تأکید بر کوچک یا بی اهمیت بودن چیزی یا کسی استفاده می شود


  • برای تأکید بر این که چیزی کوچک یا غیر افراطی تأثیر زیادی دارد یا مهم است استفاده می شود


  • دریاچه


  • برای تأکید بر اینکه چیزی بزرگ یا مهم نیست استفاده می شود


  • برای تأکید بر اینکه یک نفر چقدر نسبت به چیزی احساس قوی دارد یا یک موقعیت چقدر شدید است استفاده می شود


  • چیزی بیشتر از؛ هیچ چیز مهم تر از

  • In December he found Herbie Roberts, 21, an amateur wing-half from Oswestry, who cost a mere £200.


    در دسامبر او هربی رابرتز 21 ساله را پیدا کرد که یک وینگ هاف آماتور از اوستری بود که تنها 200 پوند قیمت داشت.

  • Admission costs a mere $5 for adults, and only $1 for children.


    هزینه ورودی برای بزرگسالان فقط 5 دلار و برای کودکان فقط 1 دلار است.

  • Most of the soldiers were mere boys.


    اکثر سربازها پسر بودند.

  • Jobs requiring mere brawn are dwindling, replaced by lower-paid jobs requiring skill education and a high degree of interpersonal polish.


    مشاغلی که صرفاً نیاز به تناسب اندام دارند در حال کاهش هستند و جای خود را به مشاغل کم درآمدی می دهند که به مهارت، تحصیلات و درجه بالایی از صیقل دادن بین فردی نیاز دارند.


  • اگر چنین است، شاید تعجب آور باشد که تهدید به نقض صرف قرارداد باعث ایجاد مسئولیت شود.

  • How can you expect him to understand? He's a mere child.


    چگونه می توان انتظار داشت که او بفهمد؟ او یک کودک ساده است.

  • His own over the Ohio River at Wheeling, lasted a mere five.


    مال او، بر فراز رودخانه اوهایو در ویلینگ، تنها پنج نفر دوام آورد.

  • I can hardly see that a mere frigate is going to inconvenience you to all that extent.


    من به سختی می توانم ببینم که یک ناوچه صرفاً شما را تا این حد ناراحت می کند.

  • Yet some things that look like cynicism may be mere ineptness.


    با این حال، برخی از چیزهایی که شبیه بدبینی به نظر می رسند ممکن است ناتوانی محض باشند.

  • The mere mention of Ronan's name made her heart beat faster.


    تنها ذکر نام رونان قلب او را تندتر می کرد.

  • It was clearly something more than a mere mortal storm and in point of fact Juno was back of it.


    به وضوح چیزی فراتر از یک طوفان مرگبار بود و در واقع جونو از آن بازگشته بود.

  • Stock prices dropped at the merest rumor of a company takeover.


    قیمت سهام تنها به دلیل شایعه تصاحب یک شرکت کاهش یافت.

  • There have been reports that she is going to resign, but it's mere speculation at the moment.


    گزارش هایی مبنی بر استعفای او منتشر شده است، اما در حال حاضر تنها حدس و گمان است.

  • The mere thought of drinking whiskey makes me feel sick.


    صرف فکر نوشیدن ویسکی حالم را بد می کند.

  • Most of the opponents of enclosure at Nottingham were not therefore mere villains.


    بنابراین، اکثر مخالفان محصور شدن در ناتینگهام، افراد شرور صرف نبودند.

example - مثال
  • It took her a mere 20 minutes to win.


    فقط 20 دقیقه طول کشید تا او برنده شود.

  • A mere 2 per cent of their budget has been spent on publicity.


    تنها 2 درصد از بودجه آنها صرف تبلیغات شده است.

  • He seemed so young a mere boy.


    او خیلی جوان به نظر می رسید، یک پسر ساده.

  • You've got the job. The interview will be a mere formality.


    شما کار را دارید مصاحبه صرفاً رسمی خواهد بود.

  • His mere presence (= just the fact that he was there) made her feel afraid.


    صرف حضور او (= فقط این واقعیت که او آنجا بود) باعث شد او احساس ترس کند.

  • The mere fact that they were prepared to talk was encouraging.


    صرف این واقعیت که آنها برای گفتگو آماده بودند، دلگرم کننده بود.

  • The mere thought of eating made him feel sick.


    صرف فکر خوردن باعث می شد که او احساس بیماری کند.

  • The merest (= the slightest) hint of smoke is enough to make her feel ill.


    تنها (= کوچکترین) نشانه دود کافی است که او را بیمار کند.

  • The plane crashed mere minutes after take-off.


    این هواپیما دقایقی پس از بلند شدن سقوط کرد.

  • It cost a mere 20 dollars.


    فقط 20 دلار هزینه داشت

  • The mere thought of it (= just thinking about it) makes me feel sick.


    صرف فکر کردن به آن (= فقط فکر کردن به آن) باعث می شود احساس بیماری کنم.

  • People became excited at the mere mention of his name.


    مردم فقط با ذکر نام او هیجان زده شدند.

  • the mere idea/possibility/prospect of something


    صرف ایده / امکان / چشم انداز چیزی

  • The mere fact that Greene plays for the Yankees gives him a lot of visibility.


    صرف این واقعیت که گرین برای یانکی ها بازی می کند به او دید زیادی می دهد.

  • The city receives a mere 20% of the parking revenues.


    این شهر تنها 20 درصد از درآمد پارکینگ را دریافت می کند.

synonyms - مترادف
  • insignificant


    ناچیز

  • negligible


    قابل اغماض

  • trifling


    بی اهمیت

  • trivial


    خرده پا

  • petty


    غیر قابل ملاحظه

  • inconsiderable


    کثیف

  • measly


    کم اهمیت

  • inconsequential


    دست و پا زدن

  • paltry


    اسمی


  • جزئی

  • piddling


    مقدار کمی

  • nominal


    غیر قابل تقدیر

  • unimportant


    غیر قابل توجه


  • گیج کننده


  • غیر مادی

  • inappreciable


    اتفاقی

  • insubstantial


    غیر ضروری

  • piddly


    غیر مرتبط

  • immaterial


    بی ارزش

  • incidental


    بیهوده

  • inessential


    سبک وزن

  • irrelevant


    سبک

  • nugatory


    meagreUK

  • frivolous


    ناچیز ایالات متحده

  • lightweight


    حساب کمی


  • اهمیت کمی دارد

  • meagreUK


    نتیجه کمی دارد

  • meagerUS





antonyms - متضاد
  • abnormal


    غیرطبیعی

  • big


    بزرگ

  • decorated


    تزئین شده است


  • عظیم


  • عالی


  • خارق العاده


  • مهم


  • نامعین

  • immense


    برتر


  • نا معلوم

  • indefinite


    غیر معمول


  • superior


  • uncertain


  • uncommon


لغت پیشنهادی

luminaries

لغت پیشنهادی

canceled

لغت پیشنهادی

dorothy