enormous

base info - اطلاعات اولیه

enormous - عظیم

adjective - صفت

/ɪˈnɔːrməs/

UK :

/ɪˈnɔːməs/

US :

family - خانواده
enormity
عظمت
enormously
بسیار زیاد
google image
نتیجه جستجوی لغت [enormous] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • an enormous house/dog


    یک خانه/سگ عظیم


  • زمان بسیار زیادی

  • Current processors can perform an enormous number of operations per second.


    پردازنده های فعلی می توانند تعداد زیادی عملیات در ثانیه انجام دهند.

  • Universities are under enormous pressure financially.


    دانشگاه ها از نظر مالی تحت فشار زیادی هستند.


  • رقصندگان جوانی که پتانسیل بسیار بالایی از خود نشان می دهند

  • Their house is absolutely enormous!


    خانه آنها کاملاً بزرگ است!

  • The problems facing the President are enormous.


    مشکلات پیش روی رئیس جمهور بسیار زیاد است.

  • An enormous number of people were killed that night.


    در آن شب تعداد زیادی از مردم کشته شدند.

  • The cost of the work was enormous.


    هزینه کار بسیار زیاد بود.

  • The council has spent an enormous amount of money on this project.


    این شورا هزینه های هنگفتی را برای این پروژه هزینه کرده است.

  • The implications of such a proposal are enormous.


    پیامدهای چنین پیشنهادی بسیار زیاد است.

  • They've bought an enormous house in the country.


    آنها یک خانه بزرگ در کشور خریده اند.

  • enormous fun/​pleasure/​importance/​significance/​flexibility/​scope


    سرگرمی عظیم / لذت / اهمیت / اهمیت / انعطاف پذیری / دامنه

  • an enormous car/house


    یک ماشین/خانه عظیم

  • He earns an enormous salary.


    او حقوق هنگفتی می گیرد.

  • I was absolutely enormous when I was pregnant.


    من زمانی که باردار بودم بسیار بزرگ بودم.

  • You've been an enormous help.


    شما کمک بزرگی کردید

  • He ate an enormous helping of pasta.


    او مقدار زیادی پاستا خورد.

  • The wealthy will get enormous tax cuts under the proposal.


    طبق این پیشنهاد، ثروتمندان کاهش مالیاتی عظیمی دریافت خواهند کرد.

synonyms - مترادف

  • بزرگ


  • عظیم


  • وسیع

  • immense


    جامبو

  • jumbo


    تایتانیک

  • titanic


    غول آسا


  • غول پیکر

  • colossal


    ماموت

  • gigantic


    هیولا

  • mammoth


    کوهستانی

  • monstrous


    نجومی

  • mountainous


    ناخالص

  • astronomic


    شگفت انگیز

  • big


    فیل

  • gargantuan


    گسترده

  • gross


    بیش از اندازه

  • humongous


    هومنگوز


  • بی حد و مرز

  • prodigious


    غیر قابل اندازه گیری

  • elephantine


    بي نهايت


  • بی حد و حصر

  • excessive


  • humungous


  • boundless



  • expansive


  • ginormous



  • immeasurable


  • infinite


  • limitless


antonyms - متضاد

  • کوچک


  • دقیقه

  • knee-high


    تا زانو

  • wee


    کوچولو

  • compact


    فشرده - جمع و جور

  • diminutive


    کاهنده


  • مقدار کمی

  • microscopic


    میکروسکوپی

  • puny


    ضعیف


  • کم اهمیت

  • undersized


    کم اندازه

  • dwarf


    آدم کوتوله

  • infinitesimal


    بی نهایت کوچک

  • insignificant


    ناچیز

  • midget


    خردسال

  • bantam


    سرسری

  • bitty


    تلخ

  • meagerUS


    ناچیز ایالات متحده

  • meagreUK


    meagreUK

  • micro


    میکرومینیاتور

  • microminiature


    مینی

  • microscopical


    مینیاتوری

  • mini


    ریزه

  • miniature


    پیگمی

  • minuscule


    نوجوان

  • petite


    گاز گرفتن

  • pygmy


    مشترک

  • teensy


  • teeny


  • bitesize



لغت پیشنهادی

Ave

لغت پیشنهادی

perturbations

لغت پیشنهادی

tent