in

base info - اطلاعات اولیه

in - که در

preposition - حرف اضافه

/ɪn/

UK :

/ɪn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [in] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a country in Africa


    کشوری در آفریقا

  • The kids were playing in the street.


    بچه ها در خیابان مشغول بازی بودند.

  • It's in that drawer.


    توی اون کشو هست

  • I read about it in the paper.


    من در مورد آن در روزنامه خواندم.

  • She was lying in bed.


    او در رختخواب دراز کشیده بود.

  • sitting in an armchair


    نشستن روی صندلی راحتی

  • Leave the key in the lock.


    کلید را در قفل بگذارید.

  • Soak it in cold water.


    آن را در آب سرد خیس کنید.

  • He dipped his brush in the paint.


    قلم موش را در رنگ فرو برد.

  • She got in her car and drove off.


    سوار ماشینش شد و رفت.

  • There are 31 days in May.


    31 روز در ماه مه وجود دارد.

  • all the paintings in the collection


    تمام نقاشی های مجموعه


  • پدرش را در او می شناسم (= شخصیتش شبیه پدرش است).

  • in 2021


    در سال 2021

  • in the 18th century


    در قرن 18

  • in spring/summer/autumn/winter


    در بهار / تابستان / پاییز / زمستان


  • در پاییز

  • in March


    در ماه مارس

  • in the morning/afternoon/evening


    در صبح / بعد از ظهر / عصر

  • I'm getting forgetful in my old age.


    در پیری دارم فراموش می کنم.

  • to return in a few minutes/hours/days/months.


    برای بازگشت در چند دقیقه / ساعت / روز / ماه.

  • It will be ready in a week's time (= one week from now).


    یک هفته دیگر (= یک هفته دیگر) آماده خواهد شد.

  • She learnt to drive in three weeks (= after three weeks she could drive).


    او رانندگی را در سه هفته یاد گرفت (= پس از سه هفته او توانست رانندگی کند).

  • I haven't seen him in years.


    سالهاست که او را ندیده ام.

  • It's the first letter I've had in ten days.


    این اولین نامه ای است که در ده روز گذشته دارم.

  • dressed in their best clothes


    با بهترین لباس هایشان


  • مرد کلاه پوش


  • لباس فرم بودن

  • She was all in black.


    او همه سیاه پوش بود.

  • We went out in the rain.


    زیر بارون رفتیم بیرون

  • He was sitting alone in the darkness.


    تنها در تاریکی نشسته بود.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

sleeve

لغت پیشنهادی

watering

لغت پیشنهادی

firsts