arrangement
arrangement - ترتیب
noun - اسم
UK :
US :
تنظیم کننده
برنامه ها و تدارکاتی که باید انجام دهید تا اتفاقی بیفتد
چیزی که در مورد آن سازماندهی یا توافق شده است
روشی که در آن چیزی سازماندهی می شود
گروهی از چیزهایی که در موقعیت خاصی قرار می گیرند یا فرآیند انجام این کار
a piece of music that has been written or changed for a particular instrument
یک قطعه موسیقی که برای ساز خاصی نوشته یا تغییر کرده است
برنامه ای برای چگونگی اتفاق افتادن چیزی
توافقی بین دو فرد یا گروه در مورد چگونگی وقوع یا اتفاق افتادن چیزی
گروهی از اشیاء که در نظم یا موقعیت خاصی قرار گرفته اند
a piece of music that has had changes made to it so that it can be played in a different way especially by different instruments
یک قطعه موسیقی که تغییراتی در آن ایجاد شده است تا بتوان آن را به روشی متفاوت به خصوص توسط سازهای مختلف نواخت.
a plan for how the parts of a piece of music can be played by a particular instrument or instruments
طرحی برای چگونگی نواختن قطعات یک قطعه موسیقی توسط یک ساز یا سازهای خاص
روش خاصی که در آن اشیا در کنار هم قرار می گیرند یا قرار می گیرند
برنامه یا آمادگی برای چیزی، به ویژه برای اینکه چیزی به شکلی خاص اتفاق بیفتد
یک برنامه یا آمادگی برای اینکه چگونه اتفاقی بیفتد
یک توافقنامه رسمی بین دو شرکت، گروه یا افراد، که برای هر یک مزیت ایجاد می کند
a formal agreement that allows someone who is having difficulty paying a debt to pay it back over a longer period of time or to pay back only a part of the total amount
یک قرارداد رسمی که به کسی که در پرداخت بدهی مشکل دارد اجازه می دهد آن را در مدت زمان طولانی تری بازپرداخت کند یا فقط بخشی از کل مبلغ را بازپرداخت کند.
The clinics provide an opportunity for cooperative arrangements between health departments and academic centers.
کلینیک ها فرصتی برای هماهنگی های همکاری بین بخش های بهداشت و مراکز دانشگاهی فراهم می کنند.
Within the deceptively small establishment are numerous and unique fresh flower arrangements, from small desktop bouquets to massive special occasion arrangements.
در مجتمع فریبکارانه کوچک، چیدمان های گل تازه متعدد و منحصر به فرد وجود دارد، از دسته های کوچک رومیزی گرفته تا چیدمان های بزرگ برای مناسبت های خاص.
یک گل آرایی کوچک روی میز آشپزخانه می تواند اتاق را روشن کند.
Somehow she managed to get across that she would be in Exeter tomorrow morning as soon as she could make arrangements.
او به نوعی توانست بفهمد که به محض اینکه بتواند مقدمات را فراهم کند فردا صبح در اکستر خواهد بود.
وقتی هر دوی ما برگشتیم، ترتیبات جدید به طور کامل شروع به کار کردند.
seating arrangements
ترتیبات نشستن
تمهیدات امنیتی برای باز کردن پست و غیره باید ضد آب باشد.
A number depend upon special arrangements with one or more local schools, in either the state or the independent sector.
تعدادی بستگی به ترتیبات ویژه با یک یا چند مدرسه محلی، در بخش ایالتی یا مستقل دارد.
همه چیز به سمت خودش پیش رفت و همه مقدمات عروسی فراهم شد.
سرآشپز ما هرگز خوشحال نبود تا زمانی که چیدمان سبزیجات در هر بشقاب درست باشد.
This procedure will be reviewed and evaluated and may be amended when the arrangements for future sessions are established.
این روش بررسی و ارزیابی خواهد شد و ممکن است زمانی که مقدمات جلسات آینده ایجاد شود، اصلاح شود.
Was it the pattern of politics or the future of Britain's trading arrangements which he wished primarily to influence?
آیا این الگوی سیاست یا آینده ترتیبات تجاری بریتانیا بود که او در درجه اول مایل بود بر آن تأثیر بگذارد؟
مقدمات سفر و اسکان نهایی شده است.
من ترتیبی می دهم که شما را در فرودگاه ملاقات کنند.
او از ترتیبات زندگی غیرمعمول خود راضی است.
ترتیبات امنیتی جدید
ترتیبات ویژه ای برای افرادی که در خارج از کشور کار می کنند وجود دارد.
ترتیبات داخلی آنها در آن زمان غیر متعارف تلقی می شد.
ما می توانیم بر سر قیمت به توافق برسیم.
هماهنگی بین مدرسه و والدین
تورهای راهنما با هماهنگی قبلی با موزه در دسترس هستند.
آنها برای رسیدگی به امور با یک شرکت دیگر هماهنگی کردند.
آنها قراری داشتند که بچه ها دو هفته را با هر یک از والدین بگذرانند.
برنامه های ترتیبات احتمالی صندلی
هنر گل آرایی
تنظیم یک آریا موتسارت برای کلارینت و پیانو
تمام ترتیبات دقیق او ناراحت شده بود!
مقدمات تشییع جنازه به پایان رسیده است.
ممکن است لازم باشد ترتیبات جایگزینی انجام شود.
ما فقط در حال بحث در مورد مقدمات نهایی کنسرت هستیم.
ترتیبات عملی را به شما می سپارم.
پدر و مادرم در آخرین لحظه مشغول ترتیب دادن مراسم عروسی بودند.
زمانی که مقدمات تحویل را تکمیل کردیم به شما اطلاع خواهیم داد.
مقدمات پذیرایی برای کنفرانس در آخرین لحظه از بین رفت.
تا آنجا که من می دانم این ترتیب هنوز پابرجاست.
این صرفاً یک ترتیب تجاری است - نیازی به درگیر شدن احساسی نیست.
an arrangement between the two men
توافقی بین دو مرد
او با کارفرمای خود قراردادی بست که به موجب آن ساعات کمتری کار کند.
این شرکت با بانک هماهنگی خاصی دارد.
زن و شوهر ترتیبی دارند که به موجب آن هر کدام به یک اندازه در هزینه خانه سهیم هستند.
تحت این ترتیب می توانید هزینه کالا را در مدت طولانی تری پرداخت کنید.
ترتیبات حضانت مشترک برای همه والدین کارساز نیست.
Flexible working arrangements are catching on.
ترتیبات کاری انعطاف پذیر در حال گسترش است.
توافق
معامله
pact
پیمان
compact
فشرده - جمع و جور
covenant
میثاق
درك كردن
وقت ملاقات
به خطر افتادن
compromise
قرارداد
چانه زدن
bargain
نامزدی
engagement
مقررات
معامله بسته
روش زندگی
modus vivendi
توافق آقا
gentleman's agreement
معاهده
رابطه، رشته
accord
طرفدار
کنکوردات
سوگند - تعهد
entente
پروتکل
concordat
وعده
pledge
وضع
protocol
تعهد
شرط
disposition
اتحاد
transaction
undertaking
stipulation
concord
disagreement
اختلاف نظر
misunderstanding
سوء تفاهم
refusal
امتناع
discord
اختلاف
denial
انکار
زنگ تفريح
شکست
unemployment
بیکاری
dissension
عجیب بودن
strangeness
تضاد
antagonism
رخنه
breach
مبارزه کردن
عدم انطباق
nonconformity
عدم تعادل
imbalance
ناهمواری
unevenness
عدم تناسب
disproportion
عدم فعالیت
inactivity
بی حالی
indolence
طرد شدن
rejection
اینرسی
inertia
بیکاری، تنبلی
idleness