instrument
instrument - ابزار
noun - اسم
UK :
US :
ابزار کوچکی که در کارهایی مانند علم یا پزشکی استفاده می شود
شیئی که برای تولید موسیقی استفاده می شود، مانند پیانو یا ویولن
قطعه ای از تجهیزات برای اندازه گیری و نشان دادن فاصله، سرعت، دما و غیره
چیزی یا کسی که برای به دست آوردن یک نتیجه خاص استفاده می شود
چیزی که برای ضربه زدن یا صدمه زدن به کسی استفاده می شود
سرمایه گذاری مانند اوراق قرضه یا سهم
دستورالعملی که توسط یک وزیر بریتانیایی داده شده و دارای قوت یک قانون است
یک سند رسمی قانونی
شیئی مانند پیانو، گیتار یا درام که برای تولید صداهای موسیقی نواخته می شود
a tool or other device especially one without electrical power used for performing a particular piece of work
ابزار یا وسیله دیگری، مخصوصاً بدون برق که برای انجام یک کار خاص استفاده می شود
وسیله ای که برای اندازه گیری سرعت، ارتفاع و غیره در وسایل نقلیه به ویژه هواپیما استفاده می شود
راهی برای رسیدن یا ایجاد چیزی
نوعی سرمایه گذاری در یک شرکت یا در بدهی دولت که می تواند در بازارهای مالی معامله شود
شیئی مانند پیانو، گیتار یا فلوت که برای تولید صداهای موسیقی نواخته می شود
ابزار یا وسیله دیگری که برای انجام یک کار خاص استفاده می شود
دارایی مالی قابل خرید یا فروش، مانند اوراق قرضه، سهم یا سایر اوراق بهادار
ابزاری مخصوصاً بدون برق که برای انجام یک کار خاص استفاده می شود
قطعه ای از تجهیزات مورد استفاده برای اندازه گیری سرعت، ارتفاع و غیره در وسایل نقلیه، به ویژه هواپیما
یک سند قانونی
The army is an instrument of the government.
ارتش ابزار حکومت است.
Even small children were used as instruments in the regime encouraged to spy on and report their parents.
حتی کودکان کوچک به عنوان ابزار در رژیم مورد استفاده قرار می گرفتند و تشویق به جاسوسی و گزارش والدین خود می شدند.
The Committee on Ethics in Public Life was regarded by many as being a mere instrument of the government.
کمیته اخلاق در زندگی عمومی توسط بسیاری به عنوان ابزاری صرف برای حکومت در نظر گرفته شد.
روی صندلی دندانپزشکی نشستم و به ردیف وسایل کنارم نگاه کردم.
Spending was once considered the most powerful instrument of government policy.
زمانی مخارج به عنوان قدرتمندترین ابزار سیاست دولت در نظر گرفته می شد.
میکروسکوپ شاید پرکاربردترین ابزار علمی باشد.
The instrument measures breathing and blood pressure.
دستگاه تنفس و فشار خون را اندازه گیری می کند.
این ساز صدایی شبیه به ویولن تولید می کند.
این شرکت در ساخت ابزارهای نوشتاری با کیفیت بالا تخصص دارد.
to play an instrument
ساز زدن
آیا او ساز یاد می گیرد؟
percussion/brass/string instruments
سازهای کوبه ای / برنجی / زهی
an instrument maker
یک ساز ساز
surgical/optical/scientific instruments
ابزار جراحی / نوری / علمی
سپس دانشمندان شروع به استفاده از ابزارهای قدرتمند برای بررسی جو متراکم سیاره کردند.
سرنگ، سوزن یا سایر ابزار تیز
ابزارهای شکنجه قرون وسطایی مانند قفسه و چرخ
ابزار تشخیص و جراحی بسیار پیچیده تر شده اند.
the world's most powerful instrument for detecting gamma rays
قدرتمندترین ابزار جهان برای تشخیص اشعه گاما
داده های جمع آوری شده توسط ابزارهای روی ماهواره
ابزار پرواز
یک چراغ هشدار روی صفحه ابزار چشمک می زند.
قانون بهترین ابزار برای رسیدگی به مسائل خانوادگی نیست.
an instrument of change
ابزار تغییر
an instrument of fate
ابزار سرنوشت
مستبد ادعا می کرد که ابزار برگزیده مشیت الهی است.
ابزارهای اعتباری صادر شده توسط بانک ها
Ensure the instrument is tuned to concert pitch.
مطمئن شوید که ساز روی زمین کنسرت تنظیم شده است.
The instrument sounds like a cello.
صدای ساز شبیه ویولن سل است.
این قطعه را می توان با ساز کیبورد نواخت.
پارتیتور برای نواختن با ساز کیبورد نوشته شده بود.
an instrument made by a violin maker in Canada
ساز ساخته شده توسط یک ساز ویولن در کانادا
موسیقی باروک با سازهای دوره نواخته می شود
همه دانش آموزان باید یاد بگیرند که از ابزار طراحی استفاده کنند.
تمام ابزارها از لوله مویرگی شیشه ای ساخته شده اند.
مجموعه ای از ابزارهای ریاضی
این قلم ابزار دقیقی ایده آل برای تمام نیازهای گرافیکی شماست.
در کالبد شکافی مشخص شد که متوفی با آلت ضرباتی وارد شده است.
برای خواندن سازها و یادداشت سرعت و جهت باد
an instrument that measures light intensity
ابزاری که شدت نور را اندازه گیری می کند
ابزار
پیاده سازی
دستگاه
apparatus
ساخت و ساز
contraption
تدبیر
gadget
وسایل آشپزی
appliance
سازوکار
contrivance
تجهیزات
Gizmo
utensil
دنده
برخورد با
لوازم جانبی
gizmo
دوداد
والدو
tackle
ویجت
paraphernalia
حیله
doodad
دوهکی
waldo
چیزماباب
widget
whatchamacallit
gimmick
چیزماجیگ
doohickey
کیت
thingamabob
سخت افزار
whatchamacallit
گابین ها
thingamajig
مواد
kit
دوده
hardware
کمک
accessory
gubbins
doodah