instrument

base info - اطلاعات اولیه

instrument - ابزار

noun - اسم

/ˈɪnstrəmənt/

UK :

/ˈɪnstrəmənt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [instrument] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • ساز زدن

  • Is he learning an instrument?


    آیا او ساز یاد می گیرد؟

  • percussion/brass/string instruments


    سازهای کوبه ای / برنجی / زهی


  • یک ساز ساز

  • surgical/optical/scientific instruments


    ابزار جراحی / نوری / علمی

  • Scientists then began using powerful instruments to peer through the planet's dense atmosphere.


    سپس دانشمندان شروع به استفاده از ابزارهای قدرتمند برای بررسی جو متراکم سیاره کردند.

  • syringes, needles or other sharp instruments


    سرنگ، سوزن یا سایر ابزار تیز

  • medieval instruments of torture such as the rack and the wheel


    ابزارهای شکنجه قرون وسطایی مانند قفسه و چرخ

  • Instruments for diagnosis and surgery have become hugely more sophisticated.


    ابزار تشخیص و جراحی بسیار پیچیده تر شده اند.

  • the world's most powerful instrument for detecting gamma rays


    قدرتمندترین ابزار جهان برای تشخیص اشعه گاما

  • data gathered by instruments aboard the satellite


    داده های جمع آوری شده توسط ابزارهای روی ماهواره

  • the flight instruments


    ابزار پرواز

  • There was a warning light flashing on the instrument panel.


    یک چراغ هشدار روی صفحه ابزار چشمک می زند.

  • The law is not the best instrument for dealing with family matters.


    قانون بهترین ابزار برای رسیدگی به مسائل خانوادگی نیست.


  • ابزار تغییر


  • ابزار سرنوشت

  • The despot claimed to be the chosen instrument of divine providence.


    مستبد ادعا می کرد که ابزار برگزیده مشیت الهی است.

  • credit instruments issued by banks


    ابزارهای اعتباری صادر شده توسط بانک ها

  • Ensure the instrument is tuned to concert pitch.


    مطمئن شوید که ساز روی زمین کنسرت تنظیم شده است.

  • The instrument sounds like a cello.


    صدای ساز شبیه ویولن سل است.

  • The piece can be played on a keyboard instrument.


    این قطعه را می توان با ساز کیبورد نواخت.

  • The score was written to be played on a keyboard instrument.


    پارتیتور برای نواختن با ساز کیبورد نوشته شده بود.

  • an instrument made by a violin maker in Canada


    ساز ساخته شده توسط یک ساز ویولن در کانادا

  • baroque music played on period instruments


    موسیقی باروک با سازهای دوره نواخته می شود

  • All pupils should learn to use drawing instruments.


    همه دانش آموزان باید یاد بگیرند که از ابزار طراحی استفاده کنند.

  • All the instruments are made from glass capillary tubing.


    تمام ابزارها از لوله مویرگی شیشه ای ساخته شده اند.

  • a set of mathematical instruments


    مجموعه ای از ابزارهای ریاضی

  • This pen is the ideal precision instrument for all your graphic needs.


    این قلم ابزار دقیقی ایده آل برای تمام نیازهای گرافیکی شماست.

  • The autopsy revealed that the deceased had been hit with a blunt instrument.


    در کالبد شکافی مشخص شد که متوفی با آلت ضرباتی وارد شده است.


  • برای خواندن سازها و یادداشت سرعت و جهت باد


  • ابزاری که شدت نور را اندازه گیری می کند

synonyms - مترادف

  • ابزار


  • پیاده سازی


  • دستگاه

  • apparatus


    ساخت و ساز

  • contraption


    تدبیر

  • gadget


    وسایل آشپزی

  • appliance


    سازوکار

  • contrivance


    تجهیزات


  • Gizmo

  • utensil


    دنده


  • برخورد با


  • لوازم جانبی

  • gizmo


    دوداد


  • والدو

  • tackle


    ویجت

  • paraphernalia


    حیله

  • doodad


    دوهکی

  • waldo


    چیزماباب

  • widget


    whatchamacallit

  • gimmick


    چیزماجیگ

  • doohickey


    کیت

  • thingamabob


    سخت افزار

  • whatchamacallit


    گابین ها

  • thingamajig


    مواد

  • kit


    دوده

  • hardware


    کمک

  • accessory


  • gubbins



  • doodah


  • aid


antonyms - متضاد
  • end


    پایان


  • هدف

  • weakness


    ضعف

  • inertia


    اینرسی

  • idleness


    بیکاری، تنبلی

  • inactivity


    عدم فعالیت

  • impotence


    ناتوانی جنسی

لغت پیشنهادی

commentary

لغت پیشنهادی

abolished

لغت پیشنهادی

varying