fate

base info - اطلاعات اولیه

fate - سرنوشت

noun - اسم

/feɪt/

UK :

/feɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [fate] در گوگل
description - توضیح

  • چیزهایی که برای کسی یا چیزی اتفاق می افتد، به ویژه چیزهای ناخوشایندی که به وجود او پایان می دهد یا دوره خاصی را به پایان می رساند

  • a power that is believed to control what happens in people’s lives


    قدرتی که اعتقاد بر این است که آنچه در زندگی مردم اتفاق می افتد را کنترل می کند


  • چه اتفاقی برای شخص یا چیز خاصی می‌افتد، مخصوصاً چیزی نهایی یا منفی، مانند مرگ یا شکست

  • a power that some people believe causes and controls all events, so that you cannot change or control the way things will happen


    قدرتی که برخی افراد بر این باورند که باعث ایجاد و کنترل همه رویدادها می شود، به طوری که شما نمی توانید نحوه اتفاقات را تغییر دهید یا کنترل کنید


  • چیزی که برای شخص یا چیز اتفاق می افتد، به ویژه. چیزی نهایی یا منفی، مانند مرگ یا شکست

  • Fate is also a power that is considered to cause and control all events, so that people cannot change or control the way things will happen


    سرنوشت نیز قدرتی است که عامل ایجاد و کنترل همه رویدادها در نظر گرفته می شود، به طوری که افراد نمی توانند نحوه وقوع اتفاقات را تغییر دهند یا کنترل کنند.

  • But fate had put into his lap one of the ubiquitous nobodies.


    اما سرنوشت یکی از هیچکسی که در همه جا حاضر بود را به دامان او انداخته بود.

  • It wasn't as if she was in any hurry to learn her fate.


    انگار عجله ای برای فهمیدن سرنوشتش نداشت.

  • I am satisfied with my fate.


    من از سرنوشتم راضی هستم.

  • They saw themselves as victims of fate.


    آنها خود را قربانی سرنوشت می دیدند.

  • He felt that fate had been very unfair to him.


    او احساس می کرد که سرنوشت در مورد او بسیار ناعادلانه بوده است.

  • He urged a nationwide referendum to decide the fate of the country.


    او خواستار برگزاری همه پرسی سراسری برای تصمیم گیری در مورد سرنوشت کشور شد.


  • کنگره برای بحث درباره سرنوشت سپر دفاع هسته ای آمریکا تشکیل جلسه خواهد داد.

  • This afternoon's debate is likely to seal the fate of the imprisoned aid workers.


    مناظره عصر امروز احتمالاً سرنوشت امدادگران زندانی را رقم خواهد زد.

  • The fate of the prisoners will be decided by a panel of three judges.


    سرنوشت زندانیان توسط هیئتی متشکل از سه قاضی تعیین می شود.

  • The solutions offered by New Right commentators and their fate is the subject of later chapters.


    راه حل های ارائه شده توسط مفسران راست جدید و سرنوشت آنها موضوع فصل های بعدی است.

  • No we will leave such things to fate.


    نه، چنین چیزهایی را به دست سرنوشت می سپاریم.

  • It was fate that brought us together.


    این سرنوشت بود که ما را به هم نزدیک کرد.

example - مثال
  • The fate of the three men is unknown.


    از سرنوشت این سه مرد اطلاعی در دست نیست.

  • She sat outside waiting to find out her fate.


    او بیرون نشسته بود و منتظر بود تا از سرنوشت خود مطلع شود.

  • The court will decide our fate/fates.


    دادگاه در مورد سرنوشت/سرنوشت ما تصمیم خواهد گرفت.

  • Each of the managers suffered the same fate.


    هر کدام از مدیران به سرنوشت مشابهی دچار شدند.

  • He warned about the scam so others could avoid a similar fate.


    او درباره این کلاهبرداری هشدار داد تا دیگران بتوانند از سرنوشت مشابهی جلوگیری کنند.

  • Inhabitants of war-torn areas have been abandoned to their fate.


    ساکنان مناطق جنگ زده به سرنوشت خود رها شده اند.

  • From that moment our fate was sealed (= our future was decided).


    از آن لحظه سرنوشت ما مهر و موم شد (= آینده ما تعیین شد).

  • Fate was kind to me that day.


    آن روز سرنوشت با من مهربان بود.

  • By a strange twist of fate Andy and I were on the same plane.


    در سرنوشت عجیبی، من و اندی در یک هواپیما بودیم.

  • At the last minute the hero saves her from a fate worse than death.


    در آخرین لحظه قهرمان او را از سرنوشتی بدتر از مرگ نجات می دهد.

  • She felt it would be tempting fate to try the difficult climb a second time.


    او احساس کرد که سرنوشت وسوسه انگیز است که برای بار دوم صعود دشوار را امتحان کند.


  • سرنوشت وسوسه انگیزی است که بگوییم ما قطعا بازی را می بریم.

  • He faces a grim fate if he is sent back to his own country.


    اگر به کشورش بازگردانده شود با سرنوشت شومی روبرو می شود.

  • He had no desire to share the fate of his executed comrades.


    او هیچ تمایلی به شریک شدن در سرنوشت رفقای اعدام شده خود نداشت.

  • He had signed his confession and sealed his own fate.


    او اعترافات خود را امضا کرده بود و سرنوشت خود را امضا کرده بود.

  • He will learn his fate in court tomorrow.


    او فردا در دادگاه از سرنوشت خود مطلع خواهد شد.

  • His brother met an altogether different fate.


    برادرش سرنوشتی کاملاً متفاوت پیدا کرد.

  • His fate rests in the hands of the judges.


    سرنوشت او در دستان داوران است.


  • به جای اینکه فقط از سرنوشت خود ناله کنید، چرا کاری برای تغییر آن انجام نمی دهید؟

  • Jackson deserves a better fate than this.


    جکسون سزاوار سرنوشتی بهتر از این است.

  • Our fate is tied to yours.


    سرنوشت ما به شما گره خورده است.

  • She broke her ankle before the big game then suffered the same fate a month later.


    او قبل از بازی بزرگ مچ پایش شکست، سپس یک ماه بعد به همان سرنوشت دچار شد.

  • She faces an uncertain fate.


    او با سرنوشت نامعلومی روبرو می شود.

  • She has taken steps to control her own fate.


    او اقداماتی را برای کنترل سرنوشت خود انجام داده است.

  • She managed to escape the fate of the other rebels.


    او موفق شد از سرنوشت سایر شورشیان فرار کند.

  • The condemned men were resigned to their fate.


    مردان محکوم به سرنوشت خود تسلیم شدند.

  • The convicts awaited their fate in prison.


    محکومان در زندان منتظر سرنوشت خود بودند.

  • The fate of the African wild dog hangs in the balance.


    سرنوشت سگ وحشی آفریقایی در تعادل است.

  • The jury held the fate of the accused in their hands.


    هیئت منصفه سرنوشت متهم را در دست داشتند.

  • The ultimate fate of the captured troops is unknown.


    سرنوشت نهایی نیروهای اسیر مشخص نیست.

  • They decided to kill themselves rather than suffer a worse fate at the hands of their enemy.


    آنها تصمیم گرفتند خود را بکشند تا اینکه سرنوشت بدتری به دست دشمنشان متحمل شوند.

synonyms - مترادف
  • destiny


    سرنوشت


  • ثروت

  • kismet


    کیسمت

  • providence


    مشیت


  • شانس. فرصت


  • شانس


  • چگونگی، امر، تفصیل، شرایط محیط، پیش امد، شرح

  • stars


    ستاره ها

  • hazard


    خطر

  • karma


    کارما

  • doom


    عذاب

  • fortuity


    بخت و اقبال

  • predestination


    جبر

  • predetermination


    از پیش تعیین شده

  • serendipity


    خوشبختی

  • cup


    فنجان

  • dole


    دول


  • میراث

  • horoscope


    طالع بینی

  • lot


    مقدار زیادی

  • inescapableness


    اجتناب ناپذیری

  • orlay


    اورلی

  • wyrd


    عجیب و غریب

  • divine will


    اراده الهی

  • astral influence


    نفوذ اختری


  • بانو شانس

  • the stars


    ستارگان

  • Dame Fortune


    دیم فورچون

  • what is written in the stars


    آنچه در ستاره ها نوشته شده است

  • handwriting on the wall


    دست خط روی دیوار


  • چرخ روزگار

antonyms - متضاد

  • انتخاب


  • آزادی


  • اراده آزاد


  • اراده

  • volition


    رضایت

  • consent


    عزم

  • determination


    ترکیب

  • conation


    اختیار

  • discretion


    خودمختاری

  • autonomy


    قصد


  • ذهن

  • liberty


    تمایل


  • میل

  • willingness


    انتخاب آزاد


  • تصمیم آزاد


  • خود مختاری


  • تصمیم داوطلبانه

  • self-determination


    عدم تعین گرایی

  • voluntary decision


  • indeterminism


لغت پیشنهادی

missile

لغت پیشنهادی

snap

لغت پیشنهادی

coordinating