luck

base info - اطلاعات اولیه

luck - شانس

noun - اسم

/lʌk/

UK :

/lʌk/

US :

family - خانواده
lucky
خوش شانس
unlucky
بد شانس
luckless
بی شانس
luckily
خوشبختانه
unluckily
بدشانسی
google image
نتیجه جستجوی لغت [luck] در گوگل
description - توضیح

  • اتفاقات خوبی که به طور اتفاقی برای شما اتفاق می افتد


  • وقتی اتفاقات خوب یا بد برای مردم اتفاق می افتد

  • the way that some things happen without being planned or caused by people


    روشی که بعضی چیزها بدون برنامه ریزی یا ایجاد توسط افراد اتفاق می افتد


  • شانس و تاثیر آن بر زندگی شما

  • a power that some people believe controls what happens to people and which cannot be changed or stopped


    قدرتی که برخی افراد معتقدند آنچه را که برای مردم اتفاق می افتد کنترل می کند و نمی توان آن را تغییر داد یا متوقف کرد

  • a power which some people believe controls what happens in our lives and protects us


    قدرتی که برخی افراد معتقدند آنچه در زندگی ما اتفاق می افتد را کنترل می کند و از ما محافظت می کند


  • اتفاق خوبی که به خاطر شانس اتفاق می افتد

  • the force that causes things, especially good things, to happen to you by chance and not as a result of your own efforts or abilities


    نیرویی که باعث می شود اتفاقات، به ویژه چیزهای خوب، به طور تصادفی برای شما اتفاق بیفتد، نه در نتیجه تلاش یا توانایی شما.


  • موفقیت

  • Did you have any luck with the job application?


    آیا با درخواست کار شانسی داشتید؟


  • با هر شانسی باید قبل از تاریک شدن هوا به ساحل برسیم.

  • None the less Williams has had his share of bad luck and trouble.


    با این حال، ویلیامز سهم خود را از بدشانسی و دردسر داشته است.

  • People milled past skirting me as though I were bad luck.


    مردم از کنارم گذشتند، طوری که انگار بدشانس بودم.

  • It may still avoid one by luck or by a decisive further tightening now.


    هنوز هم ممکن است از یکی، از شانس یا با سفت شدن بیشتر قاطع در حال حاضر اجتناب کند.

  • I found the place purely by luck.


    من مکان را کاملاً از روی شانس پیدا کردم.

  • Please let it be him '' said Sara, keeping her fingers crossed for luck.


    سارا در حالی که انگشتانش را روی هم گذاشت تا شانس داشته باشد، گفت: لطفا اجازه دهید او باشد.

  • In the meantime, good luck Raul.


    در ضمن، موفق باشی رائول.


  • این شرکت می دانست که موفقیت آنها برای همیشه دوام نخواهد داشت.

  • If his luck held, no one would notice he had escaped for at least two hours.


    اگر شانس او ​​بود، هیچ کس متوجه فرار او برای حداقل دو ساعت نمی شد.

  • If luck was on our side the garage would have delivered our car by now.


    اگر شانس با ما بود تا الان گاراژ ماشین ما را تحویل داده بود.


  • آقای لی با کمی خوش شانسی می تواند منتظر 20 سال دیگر زندگی سیاسی باشد.

  • You're not having much luck today are you?


    امروز شانس زیادی ندارید، نه؟

  • I had the feeling my luck had changed for the better.


    احساس می کردم شانسم به سمت بهتر شدن تغییر کرده است.

  • For once my luck was holding well.


    برای یک بار هم که شده، شانس من خوب بود.

  • Dice is a game of luck.


    تاس یک بازی شانس است.

  • You never know who you'll get as a roommate. It's just a matter of luck.


    شما هرگز نمی دانید چه کسی را به عنوان هم اتاقی خواهید گرفت. این فقط یک شانس است.

  • You'll need plenty of luck if you're hoping to succeed in the music business.


    اگر امیدوارید در تجارت موسیقی موفق شوید، به شانس زیادی نیاز دارید.

  • I got the right answer but it was sheer luck.


    من جواب درست را گرفتم، اما این شانس محض بود.

  • This time luck seemed to be with me.


    این بار به نظر می رسید شانس با من بود.

example - مثال
  • With any luck we'll be home before dark.


    با هر شانسی، قبل از تاریک شدن هوا در خانه خواهیم بود.

  • With a bit of luck we'll finish on time.


    با کمی شانس، به موقع تمام می کنیم.

  • So far I have had no luck with finding a job.


    تا به حال هیچ شانسی برای یافتن شغل نداشته ام.

  • I'm not having much luck with buses.


    من با اتوبوس شانس زیادی ندارم.

  • I never had much luck (= had a successful relationship) with women.


    من هرگز شانس زیادی (= رابطه موفقی) با زنان نداشتم.

  • I could hardly believe my luck when he said yes.


    وقتی او گفت بله، به سختی می توانستم شانس خود را باور کنم.

  • It was a stroke of luck that we found you.


    این یک شانس بود که شما را پیدا کردیم.

  • By sheer luck nobody was hurt in the explosion.


    خوشبختانه هیچ کس در این انفجار آسیب ندید.

  • The only goal of the match came more by luck than judgement.


    تنها گل این مسابقه بیشتر از روی شانس بود تا قضاوت.

  • We wish her luck in her new career.


    برای او در حرفه جدید آرزوی موفقیت داریم.

  • She wears a red bracelet to bring her luck.


    او یک دستبند قرمز می بندد تا شانس او ​​را بیاورد.

  • You're in luck (= lucky)—there's one ticket left.


    شما خوش شانس هستید (= خوش شانس)—یک بلیط باقی مانده است.

  • You're out of luck. She's not here.


    شما از شانس. او اینجا نیست.

  • What a piece of luck!


    چه خوش شانسی!

  • Finally my luck ran out and they caught me trying to climb the outer wall.


    سرانجام شانس من تمام شد و آنها مرا در تلاش برای بالا رفتن از دیوار بیرونی گرفتند.

  • to have good/bad luck


    داشتن شانس خوب/بد


  • من از دست دادن پول را به یک بدشانسی محض گذاشتم.

  • We had horrible luck with the weather.


    ما شانس وحشتناکی با آب و هوا داشتیم.

  • In many cultures the colour blue is believed to bring good luck.


    در بسیاری از فرهنگ ها اعتقاد بر این است که رنگ آبی باعث خوش شانسی می شود.

  • myths based on the idea that owls bring bad luck


    افسانه هایی مبتنی بر این ایده که جغدها بدشانسی می آورند


  • او جرات نداشت به شانس اعتماد کند که کسی او را نخواهد دید.

  • ‘Any luck?’ ‘No, they're all too busy to help.’


    آیا شانس دارید؟

  • As luck would have it the train was late.


    از شانس و اقبال، قطار دیر آمد.

  • Bad luck Helen, you played very well.


    بد شانسی هلن، خیلی خوب بازی کردی.

  • It's hard luck on him that he wasn't chosen.


    برایش سخت است که انتخاب نشد.

  • What rotten luck it had to happen now!


    چه بخت بدی که الان باید اتفاق می افتاد!

  • In the movie they play two jazz musicians who are down on their luck.


    در این فیلم آنها نقش دو نوازنده جاز را بازی می کنند که از شانس خود رنج می برند.

  • The best of luck with your exams.


    با آرزوی موفقیت در امتحانات شما

  • Good luck! I hope it goes well.


    موفق باشید! امیدوارم به خیر بگذره.

  • ‘I'm going to try giving up social media for a year.’ ‘Good luck with that (= I don't think you will succeed).’


    «من قصد دارم یک سال رسانه‌های اجتماعی را کنار بگذارم.» «با آن موفق باشید (= فکر نمی‌کنم موفق شوید).»

  • Never mind— better luck next time.


    مهم نیست - دفعه بعد بهتر است.

synonyms - مترادف

  • ثروت

  • blessing


    برکت

  • godsend


    نعمت خدا


  • زنگ تفريح

  • windfall


    بادآورده

  • fluke


    شانس

  • fortunateness


    خوش شانسی

  • luckiness


    خوشبختی

  • serendipity


    فرصت


  • سودمندی

  • advantageousness


    سعادت

  • felicity


    ببخشید

  • boon


    مشیت

  • providence


    موفق باشید

  • weal


    استراحت شانس


  • مزیت ناعادلانه


  • خدا به یکی می خندد


  • شکست بزرگ

  • unfair advantage


    فرار از شانس


  • رگه ای از شانس

  • God smiling down on one


    بخت و اقبال


  • مزیت - فایده - سود - منفعت


  • کیسمت

  • streak of luck


    شانس. فرصت

  • fortuity


    راحتی


  • favourUK

  • kismet


    طرفدار ایالات متحده


  • convenience


  • favourUK


  • favorUS


antonyms - متضاد
  • misfortune


    بد شانسی

  • mischance


    بدبختی

  • unluckiness


    بدشانسی


  • عیب

  • disadvantage


    شکست


  • از دست دادن

  • forfeit


    ضرر - زیان


  • فقر


  • غمگینی

  • sadness


    غم و اندوه

  • sorrow


    ناراحتی

  • unhappiness


    مشکل


  • مصیبت


  • ناملایمات

  • affliction


    فاجعه

  • adversity


    سختی


  • عقب گرد

  • tribulation


    تراژدی

  • hardship


    دشواری

  • calamity


    آزمایش

  • catastrophe


    فوت کردن، دمیدن

  • setback


    ماجراجویی

  • mishap


    مسئله


  • بار




  • misadventure



  • misery



لغت پیشنهادی

scrounge

لغت پیشنهادی

imposes

لغت پیشنهادی

archery