luck
luck - شانس
noun - اسم
UK :
US :
اتفاقات خوبی که به طور اتفاقی برای شما اتفاق می افتد
وقتی اتفاقات خوب یا بد برای مردم اتفاق می افتد
روشی که بعضی چیزها بدون برنامه ریزی یا ایجاد توسط افراد اتفاق می افتد
شانس و تاثیر آن بر زندگی شما
a power that some people believe controls what happens to people and which cannot be changed or stopped
قدرتی که برخی افراد معتقدند آنچه را که برای مردم اتفاق می افتد کنترل می کند و نمی توان آن را تغییر داد یا متوقف کرد
قدرتی که برخی افراد معتقدند آنچه در زندگی ما اتفاق می افتد را کنترل می کند و از ما محافظت می کند
اتفاق خوبی که به خاطر شانس اتفاق می افتد
the force that causes things, especially good things, to happen to you by chance and not as a result of your own efforts or abilities
نیرویی که باعث می شود اتفاقات، به ویژه چیزهای خوب، به طور تصادفی برای شما اتفاق بیفتد، نه در نتیجه تلاش یا توانایی شما.
موفقیت
آیا با درخواست کار شانسی داشتید؟
با هر شانسی باید قبل از تاریک شدن هوا به ساحل برسیم.
با این حال، ویلیامز سهم خود را از بدشانسی و دردسر داشته است.
مردم از کنارم گذشتند، طوری که انگار بدشانس بودم.
هنوز هم ممکن است از یکی، از شانس یا با سفت شدن بیشتر قاطع در حال حاضر اجتناب کند.
من مکان را کاملاً از روی شانس پیدا کردم.
سارا در حالی که انگشتانش را روی هم گذاشت تا شانس داشته باشد، گفت: لطفا اجازه دهید او باشد.
در ضمن، موفق باشی رائول.
این شرکت می دانست که موفقیت آنها برای همیشه دوام نخواهد داشت.
اگر شانس او بود، هیچ کس متوجه فرار او برای حداقل دو ساعت نمی شد.
اگر شانس با ما بود تا الان گاراژ ماشین ما را تحویل داده بود.
آقای لی با کمی خوش شانسی می تواند منتظر 20 سال دیگر زندگی سیاسی باشد.
امروز شانس زیادی ندارید، نه؟
احساس می کردم شانسم به سمت بهتر شدن تغییر کرده است.
برای یک بار هم که شده، شانس من خوب بود.
تاس یک بازی شانس است.
شما هرگز نمی دانید چه کسی را به عنوان هم اتاقی خواهید گرفت. این فقط یک شانس است.
اگر امیدوارید در تجارت موسیقی موفق شوید، به شانس زیادی نیاز دارید.
من جواب درست را گرفتم، اما این شانس محض بود.
این بار به نظر می رسید شانس با من بود.
با هر شانسی، قبل از تاریک شدن هوا در خانه خواهیم بود.
با کمی شانس، به موقع تمام می کنیم.
تا به حال هیچ شانسی برای یافتن شغل نداشته ام.
من با اتوبوس شانس زیادی ندارم.
من هرگز شانس زیادی (= رابطه موفقی) با زنان نداشتم.
وقتی او گفت بله، به سختی می توانستم شانس خود را باور کنم.
این یک شانس بود که شما را پیدا کردیم.
خوشبختانه هیچ کس در این انفجار آسیب ندید.
تنها گل این مسابقه بیشتر از روی شانس بود تا قضاوت.
برای او در حرفه جدید آرزوی موفقیت داریم.
او یک دستبند قرمز می بندد تا شانس او را بیاورد.
شما خوش شانس هستید (= خوش شانس)—یک بلیط باقی مانده است.
شما از شانس. او اینجا نیست.
چه خوش شانسی!
سرانجام شانس من تمام شد و آنها مرا در تلاش برای بالا رفتن از دیوار بیرونی گرفتند.
داشتن شانس خوب/بد
من از دست دادن پول را به یک بدشانسی محض گذاشتم.
ما شانس وحشتناکی با آب و هوا داشتیم.
در بسیاری از فرهنگ ها اعتقاد بر این است که رنگ آبی باعث خوش شانسی می شود.
افسانه هایی مبتنی بر این ایده که جغدها بدشانسی می آورند
او جرات نداشت به شانس اعتماد کند که کسی او را نخواهد دید.
آیا شانس دارید؟
از شانس و اقبال، قطار دیر آمد.
بد شانسی هلن، خیلی خوب بازی کردی.
برایش سخت است که انتخاب نشد.
چه بخت بدی که الان باید اتفاق می افتاد!
در این فیلم آنها نقش دو نوازنده جاز را بازی می کنند که از شانس خود رنج می برند.
با آرزوی موفقیت در امتحانات شما
موفق باشید! امیدوارم به خیر بگذره.
‘I'm going to try giving up social media for a year.’ ‘Good luck with that (= I don't think you will succeed).’
«من قصد دارم یک سال رسانههای اجتماعی را کنار بگذارم.» «با آن موفق باشید (= فکر نمیکنم موفق شوید).»
مهم نیست - دفعه بعد بهتر است.
ثروت
blessing
برکت
godsend
نعمت خدا
زنگ تفريح
windfall
بادآورده
fluke
شانس
fortunateness
خوش شانسی
luckiness
خوشبختی
serendipity
فرصت
سودمندی
advantageousness
سعادت
felicity
ببخشید
boon
مشیت
providence
موفق باشید
weal
استراحت شانس
مزیت ناعادلانه
خدا به یکی می خندد
شکست بزرگ
unfair advantage
فرار از شانس
رگه ای از شانس
بخت و اقبال
مزیت - فایده - سود - منفعت
کیسمت
شانس. فرصت
fortuity
راحتی
favourUK
kismet
طرفدار ایالات متحده
convenience
favourUK
favorUS
misfortune
بد شانسی
mischance
بدبختی
unluckiness
بدشانسی
عیب
disadvantage
شکست
از دست دادن
forfeit
ضرر - زیان
فقر
غمگینی
sadness
غم و اندوه
sorrow
ناراحتی
unhappiness
مشکل
مصیبت
ناملایمات
affliction
فاجعه
adversity
سختی
عقب گرد
tribulation
تراژدی
hardship
دشواری
calamity
آزمایش
catastrophe
فوت کردن، دمیدن
setback
ماجراجویی
mishap
مسئله
بار
misadventure
misery