bad
bad - بد
adjective - صفت
UK :
US :
ناخوشایند یا احتمال ایجاد مشکل
کیفیت پایین یا کمتر از حد استاندارد قابل قبول
معقول نیست، یا در یک موقعیت خاص مناسب نیست
از نظر اخلاقی اشتباه یا شر
doing something you should not do or behaving in a wrong way – used especially about children or pets
انجام کاری که نباید انجام دهید، یا رفتار نادرست - به ویژه در مورد کودکان یا حیوانات خانگی استفاده می شود
جدی یا شدید
damaging or harmful
مضر یا مضر
غذایی که بد است خوردن آن بی خطر نیست زیرا پوسیده شده است
نداشتن مهارت یا توانایی در یک فعالیت خاص
بد زبانی بی ادبانه یا توهین آمیز است
زمانی استفاده می شود که فکر می کنید چیزی بسیار خوب است
کسی که بد است بسیار مصمم است و همیشه از قوانین پیروی نمی کند - برای نشان دادن تایید استفاده می شود
خوب نیست
آنقدر که میتوانست یا باید باشد خوب نیست
not good – often used instead of saying directly that something was ‘bad’, especially when you were disappointed by it
خوب نیست - اغلب به جای گفتن مستقیم اینکه چیزی بد است، استفاده می شود، به خصوص زمانی که از آن ناامید شده اید
آنطور که انتظار داشتید یا انتظار داشتید خوب نیست
بد - هنگام صحبت در مورد نتیجه یا تأثیر بد چیزی استفاده می شود
بد و ناخواسته
شرایط نامساعد برای انجام کاری مناسب نیست
خیلی بد
خیلی بد است، به خصوص به شکلی که شما را شوکه یا ناراحت کند
بو یا مزه بسیار بد
خیلی بد یا ناامید کننده
مشکلات شدید، جراحات، بیماری ها و غیره بسیار بد و جدی هستند
بسیار بد به نحوی که تکان دهنده است
بسیار بد و با استاندارد بسیار پایین
کلمه ای که به معنای بد است که بسیاری از مردم فکر می کنند نادرست است
بدهی بد، وام، سرمایه گذاری و غیره یکی از مواردی است که نمی توانید پول خود را از آن پس بگیرید
اگر شما مقدار خاصی از پول را به بد هستید، آن مقدار را از دست داده اید یا مدیون هستید
unpleasant and causing difficulties
ناخوشایند و ایجاد مشکلات
کیفیت پایین، یا غیر قابل قبول است
من یک خبر بد برای شما دارم، می ترسم.
bad weather/dreams/habits
آب و هوای بد / رویاها / عادات
من واقعاً روز بدی را سپری می کنم.
It was the worst experience of her life.
این بدترین تجربه زندگی او بود.
سیگار باعث بوی بد دهان می شود.
جنگ همیشه چیز بدی است.
این فقط بدشانسی بود.
اوضاع به اندازه کافی بد است بدون اینکه اسلحه خودمان به ما شلیک کند.
به نظرم مقاله خیلی بدی بود.
رژیم غذایی نامناسب و ورزش نکردن می تواند منجر به مشکلات جدی سلامتی شود.
فیلم آنطور که انتظار داشتم بد نبود.
این ایده بدی نیست.
شما به دنبال یک مورد بد آفتاب سوختگی هستید.
نامزدی اشتباه بدی بود.
My headache is getting worse.
سردردم داره بدتر میشه
آن سال زمستان خیلی بدی بود.
می دانم که این زمان بدی برای کمک خواستن است.
او اکنون متوجه شد که این تصمیم بدی از سوی او بوده است.
قهرمان می تواند به همه افراد بد شلیک کند.
گفت حتما کار بدی انجام داده ام تا لیاقتش را داشته باشم.
من این رفتار بد را تحمل نمی کنم.
آن دختر تاثیر بدی روی تام دارد.
پسر بدی بودی؟
معلم بد
تو دروغگوی بدی هستی!
او بد بازنده است (= هنگام شکست در بازی شکایت می کند).
او در حفظ اسرار بسیار بد است.
آن کفش ها برای پاهای او مضر است.
چنین هوای برای تجارت بد است.
کار زیاد برای سلامتی مضر است.
کمرم بد شده
وحشتناک
خیلی بد و ناخوشایند
dreadful
کثیف
lousy
فقیر
بی رحمانه
atrocious
ارزان
خامه ای
crummy
افتضاح
abysmal
ناگوار
horrible
خشن
نفرت انگیز
abominable
مخوف
appalling
اسفناک
deplorable
شیطانی
diabolical
فاجعه بار
disastrous
لنگ
horrendous
متوسط
horrid
غمگین
lame
غیر استاندارد
mediocre
غیر قابل قبول
بدبخت
substandard
زیر همتراز
unacceptable
بلا
wretched
پنیری
below par
خام
blah
وخیم
cheesy
زباله
cruddy
تلخ
dire
garbage
grim
عالی
خوب
استثنایی
exceptional
خارق العاده
fantastic
برجسته
شگفت آور
outstanding
باور نکردنی
awesome
باشکوه
فوق العاده
fabulous
دیدنی و جذاب - تماشایی
برتر
magnificent
حیرت آور
phenomenal
درخشان
spectacular
نجیب
splendid
نفیس
superior
با شکوه
بزرگ
چشمگیر
decent
شگفت انگیز انگلستان
exquisite
شگفت انگیز ایالات متحده
glorious
قابل توجه
پر شور
ستاره ای
marvellousUK
جذاب
marvelousUS
sensational
stellar
superb
appealing