fine

base info - اطلاعات اولیه

fine - خوب

adjective - صفت

/faɪn/

UK :

/faɪn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [fine] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • ‘How are you?’ ‘Fine, thanks.’


    'حالتان چطور است خوبم ممنون.'

  • I was feeling fine when I got up this morning.


    امروز صبح که بیدار شدم حالم خوب بود.

  • ‘How’s your throat?’ ‘It’s fine as long as I don’t cough.’


    گلوت چطوره؟ تا زمانی که سرفه نکنم خوبه.


  • یک عملکرد بسیار خوب

  • fine clothes/wines/workmanship


    لباس خوب / شراب / طرز کار

  • It's a particularly fine example of Saxon architecture.


    این یک نمونه عالی از معماری ساکسون است.

  • the finest collection of paintings in Europe


    بهترین مجموعه نقاشی در اروپا

  • She's a fine actor and an even finer dancer.


    او یک بازیگر خوب و حتی یک رقصنده خوب است.

  • Jim has made a fine job of the garden.


    جیم کار خوبی از باغ کرده است.

  • people who enjoy the finer things in life (= for example art good food etc.)


    افرادی که از چیزهای خوب زندگی لذت می برند (= برای مثال هنر، غذای خوب و غیره)

  • It was his finest hour (= most successful period) as manager of the England team.


    این بهترین ساعت (= موفق ترین دوره) او به عنوان سرمربی تیم انگلیس بود.

  • This movie features some of her finest work.


    این فیلم برخی از بهترین کارهای او را نشان می دهد.

  • He tried to appeal to their finer feelings (= feelings of duty love etc.)


    او سعی کرد به احساسات ظریف آنها (= احساس وظیفه، عشق و غیره) متوسل شود.

  • ‘I'll leave this here OK?’ ‘Fine.’


    این را اینجا می گذارم، باشه؟ خوب است.

  • ‘Bob wants to know if he can come too.’ ‘That's fine by me.’


    «باب می‌خواهد بداند که آیا او هم می‌تواند بیاید.» «از نظر من خوب است.»

  • If you don't agree that's fine with him.


    اگر موافق نیستید، برای او خوب است.

  • She has been virtually ignoring me but I'm fine with that.


    او عملاً مرا نادیده گرفته است، اما من با آن خوب هستم.

  • Don't worry. Your speech was fine.


    نگران نباشید. صحبتت خوب بود

  • Other than a few damp spots, the place looked fine.


    به غیر از چند نقطه مرطوب، مکان خوب به نظر می رسید.

  • to sound/seem fine


    به نظر می رسد خوب است

  • You go on without me. I'll be fine.


    تو بدون من ادامه بده خوب می شوم.

  • ‘Can I get you another drink?’ ‘No, thanks. I'm fine.’


    «می‌توانم یک نوشیدنی دیگر برایتان بیاورم؟» «نه، متشکرم. من خوبم.'


  • مهم نیست، جیک. همه چیز درست خواهد شد.


  • موهای شما اینطور که هست کاملاً خوب است.

  • This paper's not very good quality but it's fine for rough work.


    این کاغذ کیفیت چندان خوبی ندارد، اما برای کارهای خشن مناسب است.

  • You're a fine one to talk! (= you are not in a position to criticize give advice etc.)


    تو خوب حرف میزنی! (= در مقام انتقاد، نصیحت کردن و غیره نیستید)

  • This is a fine (= terrible) mess we're in!


    این یک آشفتگی خوب (= وحشتناک) است که ما در آن هستیم!

  • a fine day/evening


    یک روز/عصر خوب

  • I hope it stays fine for the picnic.


    امیدوارم برای پیک نیک خوب بماند.

  • It was a fine sunny morning.


    صبح آفتابی خوبی بود

  • That summer saw weeks of fine dry weather.


    آن تابستان شاهد هفته‌ها هوای خشک بود.

synonyms - مترادف

  • عالی


  • انتخاب


  • نفیس

  • exquisite


    برجسته

  • outstanding


    قابل تحسین

  • splendid


    استثنایی

  • supreme


    باشکوه

  • admirable


    برتر

  • exceptional


    خوب

  • magnificent


    کیفیت

  • superior


    الهی


  • نخست


  • انتخاب کنید

  • superb


    استرلینگ

  • divine


    قابل توجه، برجسته، موثر


  • بالا


  • فوق العاده

  • sterling


    خارق العاده

  • striking


    چشمگیر

  • top


    استادانه


  • اولین کلاس

  • fantastic


    بزرگ


  • نادر

  • masterly


    پر شور

  • first-class


    ستاره ای


  • درجه یک


  • sensational


  • stellar


  • terrific


  • top-notch


antonyms - متضاد

  • فقیر

  • atrocious


    بی رحمانه


  • خیلی بد و ناخوشایند

  • pathetic


    تأسفبار - رقت انگیز

  • lousy


    کثیف


  • وحشتناک

  • execrable


    مکروه، زشت، نفرت انگیز

  • rotten


    پوسیده

  • substandard


    غیر استاندارد

  • appalling


    مخوف

  • bad


    بد

  • contemptible


    حقیر

  • detestable


    نفرت انگیز

  • disgusting


    چندش آور

  • dismal


    ناامید کننده

  • dreadful


    ناگوار

  • horrible


    پست تر

  • inferior


    زننده

  • nasty


    معمولی


  • غیر استثنایی

  • unexceptional


    پست

  • vile


    بدبخت

  • wretched


    ارزان


  • مشترک


  • خام

  • crude


    خشک

  • drab


    کدر

  • dull


    ناپاک

  • foul


    ناخالص

  • gross


  • hateful


لغت پیشنهادی

utopian

لغت پیشنهادی

tabulated

لغت پیشنهادی

radar