fine
fine - خوب
adjective - صفت
UK :
US :
satisfactory or acceptable
رضایت بخش یا قابل قبول
در سلامتی خوب
بسیار خوب یا از استاندارد بسیار بالایی برخوردار است
روشن و بدون باران
بسیار نازک یا باریک
attractive neat, and delicate
جذاب، منظم و ظریف
fine details, changes, differences etc are very small and therefore difficult to understand or notice
جزئیات دقیق، تغییرات، تفاوت ها و غیره بسیار کوچک هستند و در نتیجه درک یا مشاهده آنها دشوار است
در دانه های کوچک، قطعات یا قطره ها
مواد ظریف طوری ساخته شده است که فاصله بین نخ ها بسیار کم باشد
به طنز برای گفتن اینکه کسی یا چیزی به نوعی بد است استفاده می شود
مهم و تاثیرگذار به نظر می رسد، اما احتمالاً درست یا صادقانه نیست
به نحوی که رضایت بخش یا قابل قبول باشد
اگر چیزی را خوب برش دهید، آن را به قطعات بسیار کوچک یا بسیار نازک برش می دهید
وادار کردن کسی به عنوان مجازات پول بپردازد
پولی که باید به عنوان مجازات پرداخت کنید
پولی که کسی باید به عنوان مجازات بپردازد
با کیفیت یا استاندارد بسیار بالا
خوب یا به اندازه کافی خوب؛ سالم و سرحال
عالی یا خیلی بهتر از حد متوسط
بسیار نازک یا به صورت قطعات یا قطره های بسیار کوچک
بسیار دقیق و ظریف، یا باید انجام شود، درمان شود، یا بسیار با دقت در نظر گرفته شود
آفتابی و خشک
بد یا راحت نیست
مقدار پولی که باید به عنوان مجازات برای عدم اطاعت از قانون یا قانون پرداخت شود
گرفتن مبلغی پول به عنوان مجازات به دلیل عدم اطاعت از قانون یا قانون
به شکل رضایت بخشی
خیلی خوب یا خیلی خوب؛ رضایت بخش یا رضایت بخش
کیفیت عالی یا خیلی بهتر از حد متوسط
Fine گاهی اوقات با معنای مخالف برای نشان دادن اینکه شما عصبانی هستید استفاده می شود
بسیار نازک یا در دانه ها یا قطره های بسیار ریز
مقدار پولی که کسی باید به عنوان مجازات برای عدم رعایت قانون یا قانون بپردازد
‘How are you?’ ‘Fine, thanks.’
'حالتان چطور است خوبم ممنون.'
امروز صبح که بیدار شدم حالم خوب بود.
گلوت چطوره؟ تا زمانی که سرفه نکنم خوبه.
یک عملکرد بسیار خوب
fine clothes/wines/workmanship
لباس خوب / شراب / طرز کار
It's a particularly fine example of Saxon architecture.
این یک نمونه عالی از معماری ساکسون است.
the finest collection of paintings in Europe
بهترین مجموعه نقاشی در اروپا
او یک بازیگر خوب و حتی یک رقصنده خوب است.
جیم کار خوبی از باغ کرده است.
افرادی که از چیزهای خوب زندگی لذت می برند (= برای مثال هنر، غذای خوب و غیره)
این بهترین ساعت (= موفق ترین دوره) او به عنوان سرمربی تیم انگلیس بود.
این فیلم برخی از بهترین کارهای او را نشان می دهد.
او سعی کرد به احساسات ظریف آنها (= احساس وظیفه، عشق و غیره) متوسل شود.
این را اینجا می گذارم، باشه؟ خوب است.
«باب میخواهد بداند که آیا او هم میتواند بیاید.» «از نظر من خوب است.»
اگر موافق نیستید، برای او خوب است.
او عملاً مرا نادیده گرفته است، اما من با آن خوب هستم.
نگران نباشید. صحبتت خوب بود
به غیر از چند نقطه مرطوب، مکان خوب به نظر می رسید.
به نظر می رسد خوب است
تو بدون من ادامه بده خوب می شوم.
«میتوانم یک نوشیدنی دیگر برایتان بیاورم؟» «نه، متشکرم. من خوبم.'
مهم نیست، جیک. همه چیز درست خواهد شد.
موهای شما اینطور که هست کاملاً خوب است.
این کاغذ کیفیت چندان خوبی ندارد، اما برای کارهای خشن مناسب است.
تو خوب حرف میزنی! (= در مقام انتقاد، نصیحت کردن و غیره نیستید)
این یک آشفتگی خوب (= وحشتناک) است که ما در آن هستیم!
یک روز/عصر خوب
امیدوارم برای پیک نیک خوب بماند.
صبح آفتابی خوبی بود
آن تابستان شاهد هفتهها هوای خشک بود.
عالی
انتخاب
نفیس
exquisite
برجسته
outstanding
قابل تحسین
splendid
استثنایی
supreme
باشکوه
admirable
برتر
exceptional
خوب
magnificent
کیفیت
superior
الهی
نخست
انتخاب کنید
superb
استرلینگ
divine
قابل توجه، برجسته، موثر
بالا
فوق العاده
sterling
خارق العاده
striking
چشمگیر
استادانه
اولین کلاس
fantastic
بزرگ
نادر
masterly
پر شور
first-class
ستاره ای
درجه یک
sensational
stellar
terrific
top-notch
فقیر
atrocious
بی رحمانه
خیلی بد و ناخوشایند
pathetic
تأسفبار - رقت انگیز
lousy
کثیف
وحشتناک
execrable
مکروه، زشت، نفرت انگیز
rotten
پوسیده
substandard
غیر استاندارد
appalling
مخوف
بد
contemptible
حقیر
detestable
نفرت انگیز
disgusting
چندش آور
dismal
ناامید کننده
dreadful
ناگوار
horrible
پست تر
inferior
زننده
nasty
معمولی
غیر استثنایی
unexceptional
پست
vile
بدبخت
wretched
ارزان
مشترک
خام
crude
خشک
drab
کدر
dull
ناپاک
foul
ناخالص
gross
hateful