criticize

base info - اطلاعات اولیه

criticize - انتقاد کنید

verb - فعل

/ˈkrɪtɪsaɪz/

UK :

/ˈkrɪtɪsaɪz/

US :

family - خانواده
critic
منتقد
criticism
انتقاد
critical
بحرانی
uncritical
غیر انتقادی
critically
انتقادی
uncritically
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [criticize] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • All you ever do is criticize!


    تنها کاری که انجام می دهید این است که انتقاد کنید!

  • The decision was harshly criticized by environmental groups.


    این تصمیم با انتقاد شدید گروه های محیط زیست مواجه شد.

  • a heavily criticized plan


    طرحی که به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است

  • Journalists who strongly criticize the government can be heavily fined or imprisoned.


    روزنامه نگارانی که به شدت از دولت انتقاد می کنند ممکن است به شدت جریمه یا زندانی شوند.

  • She has been sharply criticized for her comments.


    او به دلیل اظهاراتش مورد انتقاد شدید قرار گرفته است.

  • The government has been criticized for not taking the problem seriously.


    دولت به دلیل جدی نگرفتن این مشکل مورد انتقاد قرار گرفته است.

  • The company has been criticized over its handling of the contract.


    این شرکت به دلیل نحوه اجرای قرارداد مورد انتقاد قرار گرفته است.

  • The law was widely criticized as racist.


    این قانون به عنوان نژادپرستانه به طور گسترده مورد انتقاد قرار گرفت.

  • The project has been criticized as a waste of money.


    این پروژه به عنوان هدر دادن پول مورد انتقاد قرار گرفته است.

  • We were taught how to criticize poems.


    به ما یاد دادند که چگونه شعرها را نقد کنیم.

  • He was roundly criticized at first.


    او ابتدا به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.

  • She has openly criticized the government.


    او آشکارا از دولت انتقاد کرده است.

  • The film was criticized on the grounds that it glorifies violence.


    این فیلم به این دلیل که خشونت را تمجید می کند مورد انتقاد قرار گرفت.

  • Their record on human rights has been justifiably criticized.


    کارنامه آنها در زمینه حقوق بشر به طور موجهی مورد انتقاد قرار گرفته است.

  • The government is being widely criticized in the media for failing to limit air pollution.


    دولت به دلیل کوتاهی در محدود کردن آلودگی هوا در رسانه ها مورد انتقاد گسترده قرار می گیرد.

  • We'll get nowhere if all you can do is criticize.


    اگر تنها کاری که می توانید انجام دهید انتقاد کردن باشد، به جایی نمی رسیم.

  • We're a group of artists who meet to discuss ideas and criticize each other's work.


    ما گروهی از هنرمندان هستیم که برای بحث در مورد ایده ها و نقد کار یکدیگر گرد هم می آییم.

  • It’s a lot easier to criticize (a plan) than to offer useful suggestions.


    انتقاد از (یک طرح) بسیار ساده تر از ارائه پیشنهادهای مفید است.

synonyms - مترادف
  • censure


    انتقاد

  • condemn


    محکوم کردن


  • در زدن

  • pan


    ماهی تابه

  • denounce


    انفجار

  • blast


    تحقیر کردن

  • disparage


    ضربه زدن

  • slam


    لمبست

  • lambaste


    محاکمه کردن

  • arraign


    حمله کنند


  • ستونی

  • pillory


    کباب

  • roast


    بدنام کردن

  • besmirch


    منسوخ کردن

  • denigrate


    بدخیم

  • deprecate


    سنگ لوح

  • malign


    دیس

  • slate


    پاک کردن

  • vilify


    عیب

  • castigate


    چکش

  • diss


    توهین

  • excoriate


    تنبیه کردن


  • شعله

  • hammer


    سرکوب کردن

  • slur


    ماول

  • chastise


    سرزنش کردن


  • وحشی

  • fustigate


  • maul


  • reprehend


  • savage


antonyms - متضاد
  • praise


    ستایش

  • extol


    ستایش کردن

  • extoll


    جشن گرفتن

  • laud


    تعریف و تمجید


  • کف زدن

  • commend


    تبریک گفتن

  • compliment


    تگرگ

  • applaud


    سلام

  • congratulate


    تحسین

  • hail


    چاپلوس کردن

  • salute


    پانیزه کردن

  • acclaim


    قدردانی

  • flatter


    اعتبار

  • panegyrize


    تایید


  • تایید و امضا

  • accredit


    تایید کردن


  • بزرگ

  • endorse


    در مورد


  • ابراز تحسین برای


  • تایید صریح از

  • rave about


    ستایش روی

  • express admiration for


    ادای احترام به


  • به شدت صحبت کنید

  • heap praise on


    به پشت ضربه بزن

  • pay tribute to


    ستایش بخوان


  • تعالی بخشید

  • pat on the back


    تجلیل کردن

  • sing the praises of


    تبرئه کردن

  • exalt


  • glorify


  • exonerate


لغت پیشنهادی

urine

لغت پیشنهادی

bloviate

لغت پیشنهادی

student