critic

base info - اطلاعات اولیه

critic - منتقد

noun - اسم

/ˈkrɪtɪk/

UK :

/ˈkrɪtɪk/

US :

family - خانواده
criticism
انتقاد
critical
بحرانی
uncritical
غیر انتقادی
criticize
انتقاد کنید
critically
انتقادی
uncritically
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [critic] در گوگل
description - توضیح
  • someone whose job is to make judgments about the good and bad qualities of art music films etc


    کسی که کارش قضاوت در مورد ویژگی های خوب و بد هنر، موسیقی، فیلم و غیره است


  • کسی که از یک شخص، سازمان یا ایده انتقاد می کند


  • کسی که می گوید من کسی یا چیزی را تایید نمی کنم


  • کسی که کارش این است که نظرش را در مورد چیزی بخصوص فیلم، کتاب، موسیقی و غیره بدهد.

  • a person whose job is to give an opinion about books, movies, or music and theater performances


    شخصی که کارش نظر دادن درباره کتاب، فیلم یا موسیقی و تئاتر است

  • a person who expresses disagreement with something or disapproval of someone


    شخصی که با چیزی مخالفت می کند یا با کسی مخالفت می کند

  • Daley accused critics of the city's Police Department of lying.


    دیلی منتقدان اداره پلیس شهر را به دروغگویی متهم کرد.

  • The Thatcher record since 1979 has been accompanied by a good deal of inflationary rhetoric from both supporters and critics.


    رکورد تاچر از سال 1979 تاکنون با لفاظی های تورمی زیادی از سوی حامیان و منتقدان همراه بوده است.

  • He was viewed by critics as being secretive, arrogant and aloof, but supporters described him as progressive and effective.


    منتقدان او را مخفی، متکبر و گوشه گیر می دانستند، اما حامیان او را مترقی و مؤثر توصیف کردند.

  • Given the numbers of the disadvantaged, critics of Treasury ridicule the whole proposal.


    با توجه به تعداد افراد محروم، منتقدان خزانه داری کل این پیشنهاد را به سخره می گیرند.

  • Film critic Roger Ebert has a new partner for his movie-review television program.


    راجر ایبرت منتقد سینما شریک جدیدی برای برنامه تلویزیونی نقد فیلم خود دارد.

  • She started as a food critic for a local paper.


    او به عنوان منتقد غذا برای یک روزنامه محلی شروع به کار کرد.

  • The Prime Minister answered his critics in a televised speech.


    نخست وزیر در یک سخنرانی تلویزیونی به منتقدان خود پاسخ داد.

  • Protestant critics, looking for a religion denuded of magic, would enlist the Bible on their side.


    منتقدان پروتستان که به دنبال مذهبی عاری از سحر و جادو بودند، کتاب مقدس را در کنار خود به خدمت گرفتند.

  • Serious journalists and social critics have an answer at least so far as news is concerned.


    روزنامه نگاران جدی و منتقدان اجتماعی حداقل تا آنجا که به اخبار مربوط می شود، پاسخی دارند.

  • I didn't think the book was as bad as the critics said it was.


    فکر نمی‌کردم این کتاب به آن اندازه که منتقدان می‌گویند بد باشد.

  • There were the critics on the newspapers who had praised the vividness and accuracy of the books.


    منتقدانی در روزنامه ها وجود داشتند که زنده بودن و دقت کتاب ها را ستوده بودند.

  • For five years she was theater critic for the New Yorker.


    او به مدت پنج سال منتقد تئاتر برای نیویورکر بود.

example - مثال
  • a film/an art/a music critic


    یک فیلم/یک هنر/یک منتقد موسیقی

  • Bradley Cooper's gripping performance has been praised by critics.


    بازی جذاب بردلی کوپر توسط منتقدان تحسین شده است.

  • The critics loved the movie.


    منتقدان فیلم را دوست داشتند.

  • She has become one of the ruling party's most outspoken critics.


    او به یکی از سرسخت ترین منتقدان حزب حاکم تبدیل شده است.

  • a harsh/fierce/vocal critic


    یک منتقد خشن / خشن / پر سر و صدا

  • a critic of private healthcare


    منتقد مراقبت های بهداشتی خصوصی

  • Critics described the paintings as worthless rubbish.


    منتقدان این نقاشی ها را زباله های بی ارزش توصیف کردند.

  • Some critics are calling him ‘the new De Niro’.


    برخی از منتقدان او را «دنیرو جدید» می نامند.

  • The film was hailed by critics as a triumphant piece of realism.


    این فیلم توسط منتقدان به عنوان یک قطعه پیروزمند از رئالیسم مورد استقبال قرار گرفت.

  • The play was panned by critics.


    این نمایشنامه توسط منتقدان مورد توجه قرار گرفت.

  • He's a restaurant critic for ‘The Times’.


    او منتقد رستوران «تایمز» است.

  • Several literary critics wrote unflattering reviews of her first novel.


    چندین منتقد ادبی نقدهای نامطلوب بر رمان اول او نوشتند.

  • Critics point out that poverty still exists.


    منتقدان اشاره می کنند که فقر هنوز وجود دارد.

  • He is now a major critic of the nuclear industry.


    او اکنون یکی از منتقدان اصلی صنعت هسته ای است.

  • I am my own worst critic.


    من بدترین منتقد خودم هستم.

  • She is looking for a chance to prove her critics wrong.


    او به دنبال فرصتی برای اثبات اشتباه منتقدانش است.

  • She is one of her husband's severest critics.


    او یکی از شدیدترین منتقدان شوهرش است.

  • an outspoken critic of government policy


    منتقد صریح سیاست های دولت

  • Her critics say she is leading the party to disaster.


    منتقدان او می گویند که او حزب را به سمت فاجعه سوق می دهد.

  • He's his own worst critic (= he judges himself severely).


    او بدترین منتقد خودش است (= خودش را به شدت قضاوت می کند).

  • She's a film/theatre critic for the Irish Times.


    او منتقد فیلم/تئاتر برای Irish Times است.

  • The play has been well received by the critics.


    این نمایشنامه با استقبال خوبی از سوی منتقدان مواجه شده است.

  • The critics hated it but it was popular at the box office.


    منتقدان از آن متنفر بودند، اما در گیشه محبوب بود.

  • He has been one of the most outspoken critics of this administration.


    او یکی از سرسخت ترین منتقدان این دولت بوده است.

synonyms - مترادف
  • pundit


    کارشناس


  • تحلیلگر

  • evaluator


    ارزیاب


  • مفسر

  • commentator


    قدرت

  • appraiser


    بازبین


  • خبره

  • reviewer


    قضاوت کنید

  • connoisseur


    مترجم


  • دانش آموز

  • interpreter


    مشاهده کننده

  • scholiast


    حاشیه نویس


  • نویسنده

  • annotator


    نظارت کنید


  • توان


  • توضیح دهنده

  • exponent


    داور

  • expounder


    تفسیر کردن

  • arbiter


    بلندگو

  • exegete


    مقالهنویس

  • expositor


    روزنامه نگار


  • وبلاگ نویس


  • نظر دهنده

  • analyzer


    تفسیر

  • columnist


    فرومیت


  • خبرنگار

  • blogger


  • commenter


  • commentariat


  • forumite



antonyms - متضاد
  • amateur


    آماتور

  • nonexpert


    غیر متخصص

  • inexpert


    بی خبره

  • ignoramus


    نادان

لغت پیشنهادی

variables

لغت پیشنهادی

exercising

لغت پیشنهادی

cote