speaker
speaker - بلندگو
noun - اسم
UK :
US :
کسی که برای گروهی از مردم سخنرانی رسمی می کند
someone who speaks a particular language
کسی که به زبان خاصی صحبت می کند
بخشی از رادیو، سیستم صوتی و غیره که در آن صدا خارج می شود
کسی که چیزی می گوید
شخصی که در یک رویداد عمومی سخنرانی می کند
someone who speaks a particular language
بخشی از رادیو، تلویزیون یا رایانه یا قطعه ای از تجهیزات الکتریکی برای پخش صدای ضبط شده که صدا از طریق آن پخش می شود. یک بلندگو می تواند بخشی از رادیو و غیره باشد یا از آن جدا باشد
the part of a radio television or computer or of a piece of electrical equipment for playing recorded sound through which the sound is played. A speaker can be part of the radio etc. or be separate from it
شخصی که نحوه انجام تجارت را در سازمانی که قوانین وضع می کند کنترل می کند
قطعه ای از تجهیزات الکتریکی که از طریق آن صدای ضبط شده یا پخش شده شنیده می شود
سخنران همچنین فردی است که نحوه انجام تجارت را در سازمانی که قانون وضع می کند، مانند مجلس نمایندگان ایالات متحده، کنترل می کند.
A speaker is also the person who controls the way in which business is done in an organization which makes laws, such as the US House of Representatives
شخصی که صحبت می کند یا در حال صحبت است
گوینده در یک اثر ادبی شخصی است که تصور می شود کلمات نوشته شده را بیان می کند یا شخصیتی که مونولوگ (= سخنرانی طولانی) صحبت می کند.
The speaker in a work of literature is the person who is imagined to be saying the written words, or the character who speaks a monologue (= a long speech)
سخنرانان کانتونی اغلب نمی توانند سخنرانان ماندارین را درک کنند.
Speakers of Cantonese often cannot understand speakers of Mandarin.
Baby 30 وات را از طریق یک بلندگوی دو مخروطی ده اینچی بیرون میدهد و دارای دو کانال است.
کارکنان این هتل دارای دو زبان انگلیسی هستند.
داگ ویلیامز اولین سخنران مناظره امشب است.
همه به من می گویند که من سخنران خوبی هستم، اما من واقعاً از انجام آن متنفرم.
هر هفته، مدرسه یک سخنران مهمان متفاوت دارد و با دانش آموزان صحبت می کند.
جنینگز یکی از سخنرانان اصلی جلسه افتتاحیه کنفرانس در روز پنجشنبه بود.
رئیس جمهور سابق کارتر سخنران اصلی جشن فارغ التحصیلی خواهد بود.
یک پخش کننده دیسک فشرده، که در زمان خود کمیاب بود، شوپن و رولینگ استونز را به بلندگوهای مارتین لوگان با ظاهری خشن و شش فوتی تغذیه کرد.
A compact disk player rare for its day fed Chopin and the Rolling Stones into fierce-looking, six-foot MartinLogan speakers.
همه معلمان انگلیسی ما زبان مادری هستند.
چه چیزی میتواند سرگرمکنندهتر از این باشد که در مداحی خود به سخنران مشکلدار گوش کنید؟
کندی به عنوان یک سخنران عمومی درخشان شناخته می شد.
سخنران در گذشته به دلیل افشا نکردن کامل سرمایه گذاری اموال خود با لابی ها جریمه پرداخت کرده است.
The speaker has, in the past paid a fine for not disclosing fully his property ventures with lobbyists.
وی به عنوان سخنران میهمان کنفرانس بود.
a keynote speaker at the Republican convention
سخنران اصلی در همایش جمهوری خواهان
او یک سخنران عمومی درخشان بود.
انجمن هر ماه یک سخنرانی جالب توسط یک سخنران میهمان دارد.
سخنرانان قبلی شامل دو وزیر خارجه سابق ایالات متحده است.
او به عنوان سخنران مهمان بسیار مورد تقاضا بود.
در این کنفرانس تعدادی از سخنرانان برجسته از دنیای تجارت و صنعت حضور داشتند.
او سخنران مکرر در مورد حقوق بشر و مدنی است.
English speakers
انگلیسی زبانان
Spanish/Arabic/Chinese speakers
زبان اسپانیایی/عربی/چینی
مسلط به زبان آلمانی
به اطراف نگاه کردم ببینم سخنران کیست.
گوینده اطلاعات را از طریق لحن و زبان بدن منتقل می کند.
ارتباط یک فرآیند فعال است که هم گوینده و هم شنونده را درگیر می کند.
این خودرو دارای سیستم صوتی قدرتمند با چهار بلندگو بود.
رئیس مجلس عوام / نمایندگان
او به عنوان یک سخنران انگیزشی امرار معاش می کند.
او یک سخنران عمومی خوب است.
سخنران آغازین در فارغ التحصیلی من
مارینا وارنر سخنران اصلی این کنفرانس بود.
عربی مسلط
کاندیدای ایده آل یک ارتباط موثر خواهد بود.
به کسی نگویید، زیرا برخی افراد شایعات وحشتناکی هستند.
او سخنور بسیار متقاعد کننده ای است.
او سخنگو (بزرگ) است (= زیاد صحبت می کند).
He's a fluent Arabic speaker.
او به زبان عربی مسلط است.
speakers of English
سخنرانان انگلیسی
کامپیوتر دارای بلندگوهای استریو داخلی است.
مجموعه ای جدید از بلندگوها
جلوه های صوتی از بلندگوهای عقب
یک سخنران عمومی خوب
spokesperson
سخنگو
mouthpiece
سخنگوی
ارائه کننده
spokeswoman
خطیب
presenter
دهان
talker
سخنران
orator
گوینده
سخنور
speechmaker
مدرس
announcer
راوی
elocutionist
مفسر
lecturer
حذف کننده
rhetorician
دادستان
narrator
اسپیلر
commentator
قاری
declaimer
توضیح دهنده
prolocutor
کلیدی
spieler
پخش کننده
reciter
لکتور
speechifier
پچ پچ
expounder
خواننده
keynoter
عوام فریبی
broadcaster
نبی - پیامبر
lector
مزاحم
chatterer
تبلیغاتی
demagogue
prophet
rhetor
haranguer
publicist
حریف
adversary
آنتاگونیست
antagonist
منتقد
مداح
criticizer
بدخواه
decrier
متهم کننده
detractor
معترض
accuser
منسوخ کننده
protestor
ناراضی کننده
deprecator
کاویل
disapprover
عیب یاب
caviler
کاویلر
fault-finder
خخخخخخ
caviller
سانسور کننده
muckraker
محکوم کننده
censurer
فوق انتقادی
faultfinder
نجار
castigator
سانسور
hypercritic
تحقیر کننده
carper
کوبنده
censor
اریستارک
disparager
مخالف
knocker
مهاجم
aristarch
رقیب
opposer
دشمن
assailant
مخالفت
rival