session

base info - اطلاعات اولیه

session - جلسه

noun - اسم

/ˈseʃn/

UK :

/ˈseʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [session] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a training/practice session


    یک جلسه آموزشی/تمرینی

  • a therapy/counselling/group session


    یک جلسه درمانی/مشاوره/گروهی

  • a morning/afternoon session


    یک جلسه صبح / بعد از ظهر

  • a recording/jam session


    یک جلسه ضبط/جم

  • The course is made up of 12 two-hour sessions.


    این دوره از 12 جلسه دو ساعته تشکیل شده است.

  • Two soccer fans plunged to their deaths after a heavy drinking session.


    دو هوادار فوتبال پس از یک جلسه مشروب زیاد جان خود را از دست دادند.

  • The club held football coaching sessions for children in the area.


    این باشگاه جلسات مربیگری فوتبال را برای کودکان این منطقه برگزار کرد.

  • Participants will have the opportunity to attend sessions on a wide variety of topics.


    شرکت کنندگان این فرصت را خواهند داشت تا در جلسات با موضوعات مختلف شرکت کنند.

  • The literacy programme includes sessions on encouraging children to read.


    برنامه سوادآموزی شامل جلساتی در مورد تشویق کودکان به مطالعه است.

  • a session of the UN General Assembly


    نشست مجمع عمومی سازمان ملل

  • The president addressed a joint session of Congress (= both the Senate and the House of Representatives).


    رئیس جمهور در جلسه مشترک کنگره (= هم سنا و هم مجلس نمایندگان) سخنرانی کرد.

  • a plenary session of the European Parliament


    جلسه عمومی پارلمان اروپا


  • جلسه ویژه دادگاه عالی آمریکا

  • In the last legislative session the two parties came close to agreement.


    در آخرین جلسه قانونگذاری، دو حزب به توافق نزدیک شدند.

  • The court is now in session.


    دادگاه هم اکنون در حال برگزاری است.

  • The committee met in closed session (= with nobody else present).


    کمیته در جلسه غیرعلنی (= بدون حضور هیچ کس دیگری) تشکیل جلسه داد.

  • an emergency session of Congress


    جلسه اضطراری کنگره

  • the current parliamentary session


    جلسه جاری پارلمان

  • We still have a number of weeks before the current legislative session ends.


    هنوز چند هفته تا پایان جلسه فعلی قانونگذاری فرصت داریم.

  • Both sessions are scheduled for 10 o'clock.


    هر دو جلسه برای ساعت 10 برنامه ریزی شده است.

  • Each session lasted approximately 15 minutes.


    هر جلسه تقریباً 15 دقیقه طول کشید.

  • I had a one-to-one session with one of the instructors at the gym.


    من یک جلسه یک به یک با یکی از مربیان باشگاه داشتم.

  • The case worker will talk to refugees at drop-in sessions and by appointment.


    کارگر پرونده در جلسات حضوری و با قرار ملاقات با پناهندگان صحبت خواهد کرد.

  • The college runs training sessions every afternoon.


    این کالج هر روز بعد از ظهر جلسات آموزشی برگزار می کند.


  • این همایش با پرسش و پاسخ پایان خواهد یافت.

  • The training involves twice-weekly practice sessions.


    این آموزش شامل دو جلسه تمرین در هفته است.


  • ارائه شما بخشی از جلسه صبح خواهد بود.

  • She has a weekly session at the health club on Saturdays.


    او شنبه ها یک جلسه هفتگی در باشگاه سلامت دارد.

  • The 3 p.m. showing of the film will be followed by a question-and-answer session with the director.


    ساعت 3 بعد از ظهر پس از نمایش فیلم، جلسه پرسش و پاسخ با کارگردان برگزار خواهد شد.

  • a stormy session of the European Parliament


    جلسه طوفانی پارلمان اروپا

  • The session adopted a resolution on disarmament.


    در این جلسه قطعنامه ای در مورد خلع سلاح به تصویب رسید.

synonyms - مترادف

  • ملاقات


  • کنفرانس


  • شنیدن

  • sitting


    نشستن

  • assembly


    مونتاژ


  • بحث


  • امر

  • conclave


    کنگره

  • congress


    جمع آوری

  • gathering


    دوره زمانی


  • مجمع عمومی

  • plenary


    مدت، اصطلاح


  • گروه

  • caucus


    رژیم غذایی


  • انجمن

  • forum


    جمع شدن

  • huddle


    sederunt


  • سمینار

  • sederunt


    سمپوزیوم

  • seminar


    گردهمایی

  • symposium


    با هم بودن

  • concourse


    قرارداد

  • get-together


    فراخوان


  • شورا

  • convocation


    واو


  • اجلاس - همایش

  • powwow


    confab


  • تجمع

  • confab


    مذاکره کردن

  • rally


  • parley


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

receiver

لغت پیشنهادی

annihilation

لغت پیشنهادی

brainteaser