convention

base info - اطلاعات اولیه

convention - قرارداد

noun - اسم

/kənˈvenʃn/

UK :

/kənˈvenʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [convention] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • the rigid social conventions of Victorian Britain


    کنوانسیون های اجتماعی سفت و سخت بریتانیای ویکتوریایی

  • She is a young woman who enjoys flouting conventions.


    او زن جوانی است که از زیر پا گذاشتن قراردادها لذت می برد.


  • طبق قرارداد معاون رهبر همیشه یک زن بود.

  • Convention demands that a club member should resign in such a situation.


    کنوانسیون می خواهد که در چنین شرایطی یکی از اعضای باشگاه استعفا دهد.


  • برای برگزاری کنوانسیون


  • کنوانسیون حزب دموکرات (= انتخاب نامزدی برای ریاست جمهوری)

  • the Geneva convention


    کنوانسیون ژنو

  • the United Nations convention on the rights of the child


    کنوانسیون سازمان ملل متحد در مورد حقوق کودک

  • the conventions of Greek tragedy


    کنوانسیون تراژدی یونان

  • By convention planets are named after Roman gods.


    طبق قرارداد، سیارات به نام خدایان رومی نامگذاری شده اند.

  • By convention the Queen gives the Royal Assent to all measures passed by Parliament.


    بر اساس کنوانسیون، ملکه موافقت سلطنتی را به تمام اقدامات تصویب شده توسط پارلمان می دهد.

  • Convention dictated that dangerous physical action is the part of heroes, not heroines.


    کنوانسیون حکم می‌کند که عمل فیزیکی خطرناک، بخشی از قهرمانان است، نه قهرمانان.

  • He had the freedom of spirit to cut through convention.


    او از آزادی روح برخوردار بود تا از طریق کنوانسیون کوتاه بیاید.

  • Her work refuses any concession to polite conventions of ‘good taste’.


    آثار او از هر گونه امتیازی برای قراردادهای مودبانه «خوش سلیقه» امتناع می ورزد.


  • او در یک شکست غافلگیرکننده از کنوانسیون، یک لباس عروس قرمز پوشید.

  • Life with the Leighs was not hidebound by rules or convention.


    زندگی با لیز توسط قوانین یا قراردادها پنهان نبود.


  • هیچ سیاستمدار جوانی نمی تواند به این شکل از کنوانسیون سرپیچی کند.

  • She knew that she had broken an important social convention.


    او می دانست که یک قرارداد مهم اجتماعی را زیر پا گذاشته است.

  • They followed the Greek convention of pinning gifts of money to the bride's dress.


    آنها از قرارداد یونانی پیروی کردند که هدایای پول را به لباس عروس می چسبانند.

  • Here we decided to break with convention.


    در اینجا ما تصمیم گرفتیم که قرارداد را بشکنیم.

  • The handshake is a social convention.


    دست دادن یک قرارداد اجتماعی است.

  • They showed a refreshing disrespect for convention.


    آنها بی احترامی تازه ای به کنوانسیون نشان دادند.

  • Dallas is one of the top convention cities in the United States.


    دالاس یکی از برترین شهرهای کنگره در ایالات متحده است.

  • He addressed the annual Republican convention.


    او در کنوانسیون سالانه جمهوری خواهان سخنرانی کرد.

  • She was at the Democratic convention.


    او در کنوانسیون دموکرات ها حضور داشت.

  • journalists reporting from the convention floor


    خبرنگارانی که از محل کنفرانس گزارش می دهند

  • The party's annual convention will be held on April 6.


    کنگره سالانه این حزب در تاریخ 6 آوریل برگزار می شود.

  • Most countries have adhered to the convention.


    اکثر کشورها به این کنوانسیون پایبند بوده اند.

  • Over 60 countries have yet to ratify the climate convention.


    بیش از 60 کشور هنوز کنوانسیون آب و هوا را تصویب نکرده اند.

  • The convention established procedures for the transport of toxic waste.


    این کنوانسیون رویه هایی را برای حمل و نقل زباله های سمی تعیین کرد.

  • This is forbidden under the Convention on Human Rights.


    طبق کنوانسیون حقوق بشر این کار ممنوع است.

synonyms - مترادف

  • ملاقات


  • کنفرانس

  • assembly


    مونتاژ

  • congress


    کنگره

  • gathering


    جمع آوری

  • convocation


    تشکیل جلسه


  • شورا

  • powwow


    واو

  • conclave


    انجمن

  • forum


    تجمع

  • rally


    اجلاس - همایش


  • سمپوزیوم

  • symposium


    گروه

  • caucus


    مجموعه


  • جمع شدن

  • assemblage


    confab

  • huddle


    سینود

  • confab


    گفتگو

  • synod


    هوی

  • colloquium


    رانگا

  • hui


    رژیم غذایی

  • runanga


    تجدید دیدار


  • clambake

  • reunion


    فصل

  • clambake


    باهم


  • هیئت نمایندگی

  • con


    نشان می دهد

  • delegation


    با هم بودن


  • شورای نمایندگان

  • get-together


  • council of delegates


antonyms - متضاد
  • disagreement


    اختلاف نظر

  • discord


    اختلاف

  • strangeness


    عجیب بودن

  • misunderstanding


    سوء تفاهم

  • antagonism


    تضاد

  • refusal


    امتناع

لغت پیشنهادی

approximating

لغت پیشنهادی

reconfiguration

لغت پیشنهادی

possessions