reform
reform - اصلاح
noun - اسم
UK :
US :
اصلاح طلب
اصلاحات
تبدیل کننده
بی شکلی
بی شکل
اصلاح
---
تغییر یا تغییراتی که در یک سیستم یا سازمان به منظور بهبود آن ایجاد شده است
to improve a system law organization etc by making a lot of changes to it so that it operates in a fairer or more effective way
برای بهبود یک سیستم، قانون، سازمان و غیره با ایجاد تغییرات زیاد در آن، به طوری که به شیوه ای عادلانه تر یا مؤثرتر عمل کند.
برای تغییر رفتار و تبدیل شدن به فرد بهتر یا اینکه کسی را مجبور به انجام این کار کنید
برای تغییر یک سیستم، قانون، سازمان و غیره به طوری که به شیوه ای عادلانه تر یا موثرتر عمل کند
a change made to a system law organization etc so that it operates in a fairer or more effective way
تغییری که در یک سیستم، قانون، سازمان و غیره ایجاد میشود تا به شیوهای عادلانهتر یا مؤثرتر عمل کند
برای ایجاد بهبود، به ویژه با تغییر رفتار یک فرد یا ساختار چیزی
an improvement especially in a person's behaviour or in the structure of something
بهبود، به ویژه در رفتار یک فرد یا در ساختار چیزی
برای بهتر شدن، یا با انجام اصلاحات یا رفع هر گونه ایراد، چیزی را بهتر کنیم
an improvement or set of improvements made to a system law organization etc. in order to make it more modern or effective
بهبود یا مجموعه ای از بهبودهایی که در یک سیستم، قانون، سازمان و غیره به منظور مدرن یا مؤثرتر کردن آن انجام می شود.
to make an improvement to a system a law an organization etc., in order to make it more modern or effective
برای ارتقای یک سیستم، یک قانون، یک سازمان و غیره به منظور مدرن یا موثرتر کردن آن
اصلاحات در کشاورزی، اگرچه کند است، اما شروع به تأثیرگذاری کرده است.
They pushed an agenda to reverse recent academic reforms and give students more power within the university administration.
آنها دستور کار را برای معکوس کردن اصلاحات دانشگاهی اخیر و دادن قدرت بیشتر به دانشجویان در مدیریت دانشگاه به اجرا گذاشتند.
The army on the other hand has remained largely neutral in the unprecedented fight to force democratic reform from Milosevic.
از سوی دیگر، ارتش در مبارزه بیسابقهای که برای تحمیل اصلاحات دموکراتیک از میلوسویچ انجام میشود، بیطرف مانده است.
سوسیالیست ها وعده برنامه اصلاحات سیاسی و اقتصادی رادیکال را داده اند.
فمینیست ها به دنبال اصلاحات قانونی برای اطمینان از برخورداری زنان از فرصت های واقعی بودند.
The ability of party leaders to manipulate the nomination process had been substantially undercut, however by party reform.
با این حال، اصلاحات حزبی، توانایی رهبران حزب برای دستکاری در روند نامزدی را به شدت کاهش داده بود.
کلینتون درخواست خود را که در اولین سخنرانی خود در سال 1993 برای اصلاحات سیاسی مطرح کرد، تکرار کرد.
The revival in the island's economy has come about because of radical reforms introduced over the past three years.
احیای اقتصاد جزیره به دلیل اصلاحات اساسی در سه سال گذشته به وجود آمده است.
Examples of radical reform proposals for it and attempts to obtain it may be drawn from all parts of the globe.
نمونه هایی از اصلاحات رادیکال، پیشنهادهایی برای آن و تلاش برای دستیابی به آن ممکن است از تمام نقاط جهان استخراج شود.
اصلاحات مالیاتی به نفع طبقه متوسط نبود.
این پایان جریان اصلاحات نیست، زیرا به جامعه بستگی دارد.
All of this may help to explain why I support with passion the reforms proposed by David Blunkett earlier this week.
همه اینها ممکن است به توضیح اینکه چرا من با شور و اشتیاق از اصلاحات پیشنهادی دیوید بلانکت در اوایل این هفته حمایت می کنم کمک کند.
اصلاح حکومت محلی
a government committed to reform
دولتی متعهد به اصلاحات
economic/electoral/constitutional, etc. reform
اصلاحات اقتصادی / انتخاباتی / قانون اساسی و غیره
اصلاح نظام آموزشی
اصلاحات در آموزش و پرورش
far-reaching/major/sweeping reforms
اصلاحات گسترده / عمده / گسترده
اصلاحات مراقبت های بهداشتی مدت هاست به پایان رسیده است.
His administration carried out economic reforms.
دولت او اصلاحات اقتصادی را انجام داد.
اصلاحات اقتصادی او نتوانست زندگی آنها را بهبود بخشد.
ناشران همچنان به دنبال اصلاحات گسترده هستند.
مجلس لایحه اصلاح آموزش و پرورش را با اختلاف کمی تصویب کرد.
نخست وزیر وعده اصلاحات گسترده در سیستم بانکی را داد.
ائتلاف محافظه کار می تواند اصلاحات بیشتر را به تعویق بیندازد یا به طور کلی آنها را مسدود کند.
کشور به شدت نیازمند اصلاحات گسترده سیاسی و قانون اساسی است.
دولت اصلاحات مالیاتی را برای تحریک تقاضا ایجاد کرد.
اجرای سیاست جهانی مستلزم اصلاح است.
اصلاحات به رغم مخالفت معلمان انجام شد.
همچنان بی میلی برای انجام اصلاحات ساختاری مورد حمایت آقای اسمیت وجود دارد.
آنها با صدور بیانیه ای از اصلاح نظام حقوقی حمایت کرده اند.
آنها می خواستند اصلاحات رادیکال را انجام دهند.
Top on his list was immigration reform.
در صدر فهرست او اصلاحات مهاجرتی بود.
ما متعهد به حمایت از دموکراسی و اصلاحات در منطقه هستیم.
حامیان اصلاحات در مراقبت های بهداشتی
تلاش برای تسریع اصلاحات ساختاری اقتصاد
much-needed reforms
اصلاحات بسیار مورد نیاز
بحث ما در مورد اصلاحات اطلاعاتی
tax reforms aimed at encouraging land development
اصلاحات مالیاتی با هدف تشویق توسعه زمین
نبرد برای اصلاحات شرکتی
چه کسی نظام انتخاباتی ناعادلانه ما را اصلاح خواهد کرد؟
سالها الکلی بودم، اما زمانی که پزشکان شش ماه به من فرصت دادند، اصلاح شدم.
برخی اصلاحات در سیستم ضروری خواهد بود.
نظام آموزشی فریاد اصلاحات می زد.
amend
اصلاح
بهتر
درست
بهتر کردن
rectify
اصلاح کردن
mend
بهبودی یافتن
rehabilitate
توانبخشی
ameliorate
بهبود بخشد
rebuild
بازسازی کنید
renovate
بازسازی کند
reconstruct
بازسازی
remodel
تغییر دهید
refashion
refashion
پالودن
refine
سازماندهی مجدد انگلستان
reorganiseUK
سازماندهی مجدد ایالات متحده
reorganizeUS
تجدید نظر کنید
revise
سازگار شدن
تنظیم کنید
تغییر دادن
بازنویسی
recast
طراحی مجدد
redesign
تغییر شکل دادن
remake
انقلابی در انگلستان
reshape
ایالات متحده را متحول کند
revolutioniseUK
دوباره کاری کردن
revolutionizeUS
تبدیل
rework
emend
reconstitute
حفظ
رها کردن
زنگ تفريح
خسارت
از بین رفتن
از دست دادن
forfeit
صدمه
harm
خدشه دار کردن
زخمی کردن
impair
کشتن
injure
خراب کردن
تزلزل
ruin
تخریب
waver
هدر
demolish
فراموش کردن
به خطر انداختن
کثیف
بی توجهی
endanger
فاسد
با خاک یکسان کردن
neglect
جدا کردن
corrupt
raze