coalition
coalition - ائتلاف
noun - اسم
UK :
US :
a union of two or more political parties that allows them to form a government or fight an election together
اتحادیه ای از دو یا چند حزب سیاسی که به آنها اجازه می دهد دولت تشکیل دهند یا با هم در انتخابات شرکت کنند
گروهی از مردم که برای رسیدن به یک هدف خاص، معمولاً یک هدف سیاسی، به هم می پیوندند
فرآیندی که در آن دو یا چند حزب یا گروه سیاسی به هم می پیوندند
گروهی از افراد که برای رسیدن به هدفی خاص به یکدیگر می پیوندند
دو یا چند حزب سیاسی که برای مبارزه با انتخابات به هم می پیوندند
the joining together of different political parties or groups for a particular purpose usually for a limited time or a government that is formed in this way
پیوستن احزاب یا گروه های سیاسی مختلف برای یک هدف خاص، معمولاً برای مدت محدود، یا دولتی که به این ترتیب تشکیل می شود.
a group formed of different organizations or people who agree to act together usually temporarily, to achieve something
گروهی متشکل از سازمانها یا افراد مختلف که توافق میکنند برای دستیابی به چیزی، معمولاً موقتاً با یکدیگر همکاری کنند
گروهی متشکل از دو یا چند حزب سیاسی که با یکدیگر برای پیروزی در انتخابات یا اداره یک منطقه همکاری می کنند
گروهی از افراد یا سازمان ها که با هم کار می کنند تا به چیزی برسند
نه، آنها مجبور شدند به دنیا بگویند ما انقلابی نیستیم، ما ائتلاف هستیم.
ائتلاف کالیفرنیا برای حقوق مهاجران
Because they argued, the males in coalitions were almost always close relatives, kin selection enhanced the benefits of cooperation.
از آنجا که، آنها استدلال می کردند، مردان در ائتلاف ها تقریباً همیشه اقوام نزدیک بودند، انتخاب خویشاوندان مزایای همکاری را افزایش داد.
ائتلاف سه حزبی
A powerful coalition of committed advocates will in this way emerge out of those modest coalitions that exist today.
ائتلاف قدرتمندی از مدافعان متعهد، به این ترتیب، از آن ائتلاف های متواضعانه ای که امروز وجود دارد، پدید خواهد آمد.
رهبران جامعه امیدوارند ائتلافی برای اصلاحات مراقبت های بهداشتی تشکیل دهند.
چندین شریک ائتلافی که دارای پستهای وزارتی مهمی هستند، دست به کار شدهاند.
در ابتدا، ائتلاف راهپیمایی خود را در ساکرامنتو برنامه ریزی کرد.
اما این ائتلاف فروپاشید و دولت جدید در سپتامبر 1988 تشکیل شد.
There they eventually led to coalition governments.
در آنجا سرانجام به دولت های ائتلافی منتهی شدند.
ائتلاف مشابه فلوس-ورنودون در سال 1982 تنها 110 روز به طول انجامید.
این دو حزب یک ائتلاف تشکیل داده اند.
یک ائتلاف دو حزبی
یک دولت ائتلافی
این دو حزب به مدت چهار سال در ائتلاف حکومت کردند.
آنها ائتلاف با سوسیال دموکرات ها را رد نکردند.
ائتلاف بین سوسیالیست ها و کمونیست ها
این شبکه یک ائتلاف جهانی از گروه های محیط زیست و مصرف کننده است.
آنها با سبزها ائتلاف کردند.
ائتلافی به رهبری حزب سوسیالیست
بزرگترین حزب در ائتلاف دولتی
ائتلاف گسترده ای از گروه های مذهبی و اجتماعی
ائتلاف گسترده ای از گروه های دموکراتیک و جمهوری خواه
این پیشنهاد توسط ائتلاف گسترده ای از گروه های اصلاحات زندان حمایت شده است.
ائتلاف چتر سازمان های حقوق بشر
یک ائتلاف بزرگ از گروه های مختلف محیط زیست
Government soldiers raided the opposition coalition's offices.
سربازان دولتی به دفاتر ائتلاف مخالفان یورش بردند.
دولت توسط ائتلاف مجموعه ای از مشکلات خاص خود را دارد.
با تشکیل ائتلاف، شورشیان و احزاب مخالف دولت را شکست دادند.
ائتلاف بلافاصله تصمیم گرفت هزینه های سرمایه ای را کاهش دهد.
یک ائتلاف حکومتی
ائتلاف ملی در مورد مشارکت رای دهندگان سیاه پوست
With no party having gained overall control in the election the two largest parties hope to form a coalition.
در حالی که هیچ حزبی کنترل کلی را در انتخابات به دست نیاورده است، دو حزب بزرگ امیدوارند ائتلافی تشکیل دهند.
وارد شدن/پیوستن به یک ائتلاف
ائتلافی از گروه های محیط زیست در حال کار بر روی طرحی برای کاهش آلودگی در شهر هستند.
اتحاد
اتحادیه
اتحاد. اتصال
لیگ
confederation
کنفدراسیون
federation
فدراسیون
شراکت
affiliation
وابستگی
consortium
کنسرسیوم
syndicate
سندیکا
confederacy
ترکیب کردن
توده
bloc
حلقه
ترکیبی
محور
axis
مسدود کردن
فشرده - جمع و جور
compact
طرفدار
entente
هم ترازی
alignment
گروه
caucus
توطئه
conspiracy
پیوستگی
conjunction
anschluss
anschluss
همدلی
coadunation
گروه متحد
allied group
همکاری استراتژیک
سازمان ایالات متحده
جامعه
organizationUS
معاشرت
fellowship
detachment
کناره گیری
disassociation
تفکیک
disconnection
قطع ارتباط
disunion
جدایی
تقسیم
طلاق
parting
فراق
separation
جدایش، جدایی
severance
شکاف
تقسیم بندی
partition
انحلال
dissolution
شقاق
schism
بریدگی
breakup
جداسازی
scission
دو بخش
segregation
پارتیشن بندی
break-up
تقسیم کردن
bisection
تضاد
partitioning
خواهری
splitting
بخش بندی
antagonism
تشریح
sisterhood
دوشاخه شدن
segmentation
تضعیف شدن
dissection
پراکندگی
bifurcation
تعارض
splitting up
اختلاف
weakening
جایگشت
dispersal
discord
permutation