immigrant

base info - اطلاعات اولیه

immigrant - مهاجر

noun - اسم

/ˈɪmɪɡrənt/

UK :

/ˈɪmɪɡrənt/

US :

family - خانواده
immigration
مهاجرت
emigration
مهاجر
emigrant
مهاجرت کنید
immigrate
مهاجرت کردن
emigrate
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [immigrant] در گوگل
description - توضیح
  • someone who enters another country to live there permanently


    کسی که برای زندگی دائمی به کشور دیگری وارد می شود

  • someone who comes from abroad to live permanently in another country


    کسی که از خارج می آید تا به طور دائم در کشور دیگری زندگی کند


  • شخصی که به کشور دیگری آمده است تا به طور دائم در آنجا زندگی کند


  • شخصی که برای زندگی به یک کشور خارجی آمده است


  • شخصی که به کشوری که متعلق به خودش نیست آمده است تا به طور دائم در آنجا زندگی کند

  • From people worried about the country being marginally swamped by immigrants, no doubt.


    از افرادی که نگران غرق شدن کشور توسط مهاجران هستند، بدون شک.

  • Santa Clara was a mesh of Italian, Mexican and German immigrants in the 1800s.


    سانتا کلارا مشبکی از مهاجران ایتالیایی، مکزیکی و آلمانی در دهه 1800 بود.

  • With illegal immigrants, the decision will be easy.


    با مهاجران غیرقانونی، تصمیم گیری آسان خواهد بود.

  • The winery was started by an Italian immigrant to California.


    کارخانه شراب سازی توسط یک مهاجر ایتالیایی به کالیفرنیا راه اندازی شد.


  • این لایحه کمک های دولتی را حتی به مهاجران قانونی قطع می کرد.

  • Between 1820 and 1920 some 35 million immigrants reached the United States.


    بین سالهای 1820 و 1920 حدود 35 میلیون مهاجر به ایالات متحده رسیدند.

  • The new immigrants come mainly from Asia and Latin America.


    مهاجران جدید عمدتاً از آسیا و آمریکای لاتین آمده اند.

  • This is a nation of immigrants.


    این ملت مهاجر است.

  • Mr Stoiber has been in the forefront of those calling for tighter restrictions on asylum-seekers and ordinary immigrants.


    آقای استویبر در خط مقدم کسانی بوده است که خواستار محدودیت های شدیدتر برای پناهجویان و مهاجران عادی هستند.

  • Once on the job strong immigrant networks mean that other immigrants tend to be hired when new openings emerge.


    پس از شروع کار، شبکه های مهاجر قوی به این معنی است که سایر مهاجران در هنگام ظهور فرصت های جدید استخدام می شوند.

  • It was these immigrants who did so much for the pioneer areas and young industries.


    این مهاجران بودند که کارهای زیادی برای مناطق پیشگام و صنایع جوان انجام دادند.

example - مثال
  • immigrants from other European countries


    مهاجران از دیگر کشورهای اروپایی

  • immigrants to the United States


    مهاجران به ایالات متحده

  • Immigrants and their descendants have played a vital role in building this nation.


    مهاجران و فرزندان آنها در ساختن این ملت نقش حیاتی داشته اند.

  • The president vowed to continue deporting illegal immigrants.


    رئیس جمهور قول داد به اخراج مهاجران غیرقانونی ادامه دهد.

  • The program protects undocumented immigrants who came to the US as children.


    این برنامه از مهاجران غیرقانونی که در کودکی به ایالات متحده آمده اند محافظت می کند.

  • immigrant workers/communities/groups


    کارگران مهاجر / جوامع / گروه ها

  • The country has a large seasonal migrant population.


    این کشور دارای جمعیت مهاجر فصلی زیادی است.

  • There has been a steady flow of refugees from the war zone.


    جریان پیوسته پناهندگان از مناطق جنگی وجود داشته است.

  • to provide accommodation and support for asylum seekers


    برای تامین اسکان و حمایت از پناهجویان

  • American expatriates in Paris


    مهاجران آمریکایی در پاریس

  • Italian immigrants assimilated easily into Brazilian society.


    مهاجران ایتالیایی به راحتی در جامعه برزیل جذب شدند.

  • Like many first-generation immigrants, they worked hard and saved most of their earnings.


    مانند بسیاری از مهاجران نسل اول، آنها سخت کار کردند و بیشتر درآمد خود را پس انداز کردند.

  • She was the daughter of Chinese immigrants to America.


    او دختر مهاجران چینی به آمریکا بود.

  • The government is eager to attract skilled immigrants.


    دولت مشتاق جذب مهاجران ماهر است.

  • They are trying to secure immigrant status for their families.


    آنها در تلاش هستند تا وضعیت مهاجر را برای خانواده های خود تضمین کنند.


  • جمعیت بزرگ مهاجر

  • Illegal immigrants are sent back across the border if they are caught.


    اگر مهاجران غیرقانونی دستگیر شوند به آن سوی مرز بازگردانده می شوند.

  • My grandparents arrived here as immigrants from Russia in 1910.


    پدربزرگ و مادربزرگ من به عنوان مهاجر از روسیه در سال 1910 به اینجا آمدند.

  • His family immigrated to the United States in 1928.


    خانواده او در سال 1928 به ایالات متحده مهاجرت کردند.

  • Arizona employers who knowingly hire illegal immigrants face suspension of their business license.


    کارفرمایان آریزونا که آگاهانه مهاجران غیرقانونی را استخدام می کنند، مجوز کسب و کار خود را به حالت تعلیق در می آورند.

  • The majority of recent immigrants to the US are from Mexico and Central America.


    اکثریت مهاجران اخیر به ایالات متحده از مکزیک و آمریکای مرکزی هستند.

synonyms - مترادف
  • settler


    شهرک نشین

  • incomer


    درآمد

  • foreigner


    خارجی

  • alien


    بیگانه

  • emigrant


    مهاجر

  • newcomer


    تازه وارد


  • غریبه

  • outsider


    استعمارگر

  • migrant


    استعمارگر انگلستان

  • colonist


    استعمارگر آمریکا

  • coloniserUK


    پیشگام

  • colonizerUS


    پناهنده

  • pioneer


    در مهاجر


  • مهاجر خارجی

  • expatriate


    غیر بومی

  • expat


    تبعه خارجی

  • in-migrant


    ورود جدید

  • out-migrant


    شهروند تابعیت شده

  • non-native


    شهروند خوانده


  • بیگانه مستند


  • بیگانه بدون سند

  • naturalized citizen


    بازدید کننده

  • adoptive citizen


    زائر

  • documented alien


    چله نشینی

  • undocumented alien


    مرزبان


  • مزاحم

  • outlander


  • pilgrim


  • squatter


  • frontiersman


  • intruder


antonyms - متضاد
  • nonimmigrant


    غیر مهاجر


  • شهروند

  • emigrant


    مهاجر


  • محلی


  • ملی


  • بومی


  • مقیم

  • countryman


    هموطن

  • inhabitant


    ساکن

  • dweller


    ملی گرا

  • nationalist


    خودی

  • insider


    دوست

  • compatriot


    آشنایی


  • همشهری

  • acquaintance


  • fellow countryman



لغت پیشنهادی

civil

لغت پیشنهادی

capture

لغت پیشنهادی

tidbits