continue

base info - اطلاعات اولیه

continue - ادامه هید

verb - فعل

/kənˈtɪnjuː/

UK :

/kənˈtɪnjuː/

US :

family - خانواده
continuation
ادامه
discontinuation
قطع شدن
continuity
تداوم
discontinuity
ناپیوستگی
continual
مستمر
continued
ادامه داد
continuous
مداوم
discontinuous
ناپیوسته
discontinue
متوقف کردن
continually
به طور پیوسته
continuously
به طور مداوم
google image
نتیجه جستجوی لغت [continue] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • If the current trend continues, that number will increase 165 per cent by 2050.


    اگر روند فعلی ادامه یابد، این رقم تا سال 2050 165 درصد افزایش خواهد یافت.

  • Police have not yet made any arrests, but investigations continue.


    پلیس هنوز کسی را دستگیر نکرده است، اما تحقیقات ادامه دارد.

  • The exhibition continues until 25 July.


    این نمایشگاه تا 25 تیرماه ادامه دارد.


  • جنگ به مدت چهار سال ادامه یافت.


  • بارش باران تا عصر ادامه خواهد داشت.

  • Unions declared that the strike would continue indefinitely.


    اتحادیه ها اعلام کردند که اعتصاب به مدت نامحدود ادامه خواهد داشت.

  • Life continued on as normal.


    زندگی به روال عادی خود ادامه داد.

  • Work continues apace on the second phase of the development.


    کار بر روی مرحله دوم توسعه با سرعت ادامه دارد.

  • The tradition continues to this day.


    این سنت تا امروز ادامه دارد.

  • The violence continues unabated.


    خشونت همچنان ادامه دارد.

  • The economy is continuing to grow.


    اقتصاد به رشد خود ادامه می دهد.

  • The number of car accident deaths is continuing to decline.


    تعداد تلفات تصادفات رانندگی در حال کاهش است.

  • Costs continued to rise.


    هزینه ها همچنان افزایش یافت.

  • The rain continued to fall all afternoon.


    بارش باران در تمام بعد از ظهر ادامه داشت.

  • The rain continued falling all afternoon.


    باران تمام بعدازظهر به باریدن ادامه داد.

  • She wanted to continue working until she was 60.


    او می خواست تا 60 سالگی به کار ادامه دهد.

  • He vowed to continue fighting.


    او قول داد که به مبارزه ادامه دهد.


  • ما به همکاری نزدیک با شرکای بین المللی خود در این زمینه ادامه خواهیم داد.

  • He continued to ignore everything I was saying.


    او همچنان به همه چیزهایی که می گفتم نادیده می گرفت.

  • to continue a tradition/trend


    برای ادامه یک سنت/روند

  • The board of inquiry is continuing its investigations.


    هیأت تحقیق به بررسی های خود ادامه می دهد.

  • An estimated 2 per cent of the population continue their education beyond secondary school.


    تخمین زده می شود که 2 درصد از جمعیت تحصیلات خود را فراتر از دبیرستان ادامه می دهند.

  • She moved to New York to continue her studies.


    او برای ادامه تحصیل به نیویورک نقل مکان کرد.

  • He continued his work in secret.


    او در خفا به کار خود ادامه داد.

  • His mother vowed to continue her fight for justice.


    مادرش قول داد که به مبارزه خود برای عدالت ادامه دهد.

  • Are you going to continue with the project?


    آیا قصد ادامه پروژه را دارید؟

  • At the age of 70 she still runs 5 kilometres every day and intends to continue for as long as she can.


    او در سن 70 سالگی هنوز هر روز 5 کیلومتر می دود و قصد دارد تا زمانی که می تواند ادامه دهد.

  • The rough track continues, but it quickly disappears into undergrowth.


    مسیر ناهموار ادامه دارد، اما به سرعت در زیر درختان ناپدید می شود.

  • The path continued over rough rocky ground.


    مسیر بر روی زمین ناهموار و صخره ای ادامه یافت.


  • به راهش ادامه داد.

  • The road continues through the village of Knightwick.


    جاده از طریق روستای نایت ویک ادامه می یابد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • متوقف کردن

  • discontinue


    رها کردن


  • ترک کردن


  • دست کشیدن

  • desist


    دست برداشتن از

  • cease


    مکث


  • بی توجهی

  • halt


    شکست

  • neglect


    سوء مدیریت


  • چشم پوشی

  • mismanage


    سرکوب کردن


  • آرام باش


  • از دست دادن


  • آزاد کردن

  • suppress


    رایگان

  • be calm


    تبرئه کردن


  • قبل از مرگ

  • liberate


    تقلا


  • دست و پا کردن

  • exonerate


    پشتیبان گیری

  • predecease


    جریان به


  • لغو کند

  • flounder


    پایان

  • repress


    از بین رفتن


  • فراموش کردن


  • رهایی

  • abolish


  • end





لغت پیشنهادی

context

لغت پیشنهادی

archaeologically

لغت پیشنهادی

Allah