pause
pause - مکث
verb - فعل
UK :
US :
برای مدت کوتاهی قبل از شروع دوباره صحبت کردن یا انجام کاری را متوقف کنید
to push a button on a CD player DVD player etc in order to make a CD, DVD etc stop playing for a short time
فشار دادن یک دکمه روی یک پخش کننده سی دی، پخش کننده دی وی دی و غیره به منظور متوقف کردن پخش سی دی، دی وی دی و غیره برای مدت کوتاهی
to stop speaking or stop doing something for a very short time before starting again. Pause is used especially in written descriptions. In everyday spoken English, people usually just say stop
توقف صحبت کردن یا توقف انجام کاری برای مدت کوتاهی قبل از شروع مجدد. مکث به ویژه در توضیحات نوشتاری استفاده می شود. در مکالمه روزمره انگلیسی، مردم معمولا فقط می گویند توقف
برای یک لحظه توقف کنید و قبل از انجام کاری منتظر بمانید، زیرا در مورد آن احساس نامطمئن یا عصبی می کنید
دست از کار کشیدن برای مدت کوتاهی برای استراحت، غذا خوردن و غیره
اگر جلسه یا دادگاهی به تعویق بیفتد یا به تعویق بیفتد، برای مدت کوتاهی متوقف می شود
برای استراحت برای مدت کوتاهی توقف کنید
توقف ناگهانی صحبت کردن، به خصوص به این دلیل که چیزی را می بینید، می شنوید یا به آن فکر می کنید
زمان کوتاهی که در طی آن شخصی قبل از شروع دوباره صحبت یا انجام کاری را متوقف می کند
کنترلی که به شما امکان می دهد پخش کننده سی دی، پخش کننده دی وی دی و غیره را برای مدت کوتاهی متوقف کنید و دوباره آن را شروع کنید
یک علامت ( ) روی یک نت موسیقی، که نشان می دهد نت باید بیشتر از حد معمول نواخته شود یا خوانده شود
دوره کوتاهی که در آن چیزی مانند صدا یا فعالیت قبل از شروع مجدد متوقف می شود
دکمه یا کنترلی که به شما امکان می دهد ضبط را برای مدت کوتاهی متوقف کنید
دوره ای از سکوت بین نت های موسیقی، یا نمادی که این را نشان می دهد
یک نماد در موسیقی به این معنی که یک نت یا استراحت باید بیشتر از حد معمول نگه داشته شود
برای مدت کوتاهی انجام کاری را متوقف کردن یا کاری را برای مدت کوتاهی متوقف کردن
با فشار دادن یک دکمه یا کنترل، ضبط را برای مدت کوتاهی متوقف کنید
لحظه ای که در آن چیزی، مانند یک صدا یا یک فعالیت، قبل از شروع دوباره متوقف می شود
کودکان می توانند بدون مکث بدود.
قلبش به دهانش رفت و مکث کرد.
کیم داشت ایمیلش را می خواند، اما وقتی من وارد شدم مکث کرد و سرش را بلند کرد.
لینوس با مکث کوتاهی جلوی در، کراواتش را صاف کرد.
جیل لحظه ای مکث کرد و به یادداشت های او نگاه کرد.
او حدود بیست دقیقه بدون مکث برای نفس صحبت کرد.
دو دختر، کثیف و نفس گیر، وسط نمایشگر بیمار مکث کردند.
Subjects might pause out of habit at points where it would be appropriate for them to pause when reading aloud.
آزمودنی ها ممکن است از روی عادت در نقاطی که مناسب است هنگام خواندن با صدای بلند مکث کنند، مکث کنند.
راههایی برای مکث کردن رکوردها وجود دارد که واقعاً جالب هستند.
برای هال غیرعادی بود که اینقدر مکث کند.
ما منتظر ماندیم تا گراهام مکث کرد تا سیگاری روشن کند.
لودنز برای آخرین بار به کلبه برگشت تا نگاه کند و گوش کند.
آنیتا لحظه ای مکث کرد و بعد گفت: خیلی خب.
زن تقریباً بدون مکث نفس (= خیلی سریع) صحبت کرد.
دم در مکث کردم و به عقب نگاه کردم.
فقط برای پوشیدن ژاکت مکث کرد و از خانه بیرون زد.
فیلم را مکث کرد تا برود و در را پاسخ دهد.
قبل از اینکه جوابت را به من بدهی مکث کن تا فکر کنی.
چند لحظه مکث کرد و بعد رفت.
She paused occasionally to smell the flowers.
گهگاه مکث می کرد تا گل ها را بو کند.
بدون مکث برای در زدن، در را باز کرد.
در حین جابجایی پیانو در جای خود، مکث کوتاهی در کار وجود خواهد داشت.
بعد از مکثی طولانی و ناخوشایند بالاخره یک نفر سوالی پرسید.
او سه ربع ساعت بدون مکث صحبت کرد.
مکثی آبستن (= پر از معنا) در پی داشت که هیچ کدام نمی دانستند چه بگویند.
دکمه مکث/مکث را فشار دادم تا بتوانم بروم و یک فنجان چای درست کنم.
مکث کرد و لحظه ای فکر کرد.
مکث کرد تا نفس تازه کند و سپس به دویدن ادامه داد.
یک قاضی دعوا را متوقف کرده است تا به هر دو طرف فرصت دهد تا اختلافات خود را حل و فصل کنند.
لطفاً می توانید فیلم را در آنجا متوقف کنید؟
اکنون امکان توقف و بازگردانی تلویزیون زنده وجود دارد.
او در لحظات کلیدی صحنه مکث کرد.
مکثی طولانی بود که در طی آن همه ما متعجب بودیم که بعداً چه خواهد گفت.
مکث کرد تا نفس تازه کند.
زنگ تفريح
respite
مهلت دادن
interval
فاصله
suspension
تعلیق
halt
مکث
intermission
وقفه
interlude
میان گویی
interruption
آرامش
lull
فرورفتگی
recess
متوقف کردن
باقی مانده
hiatus
استراحت، تنفس
توقف
breather
اقامت کردن
stoppage
تاخیر انداختن
خرابی
مهلت قانونی
cessation
شکاف
downtime
رها کردن
moratorium
تعویق
قطع شدن
letup
قطع
adjournment
معطل ماندن
discontinuation
سپری شدن
discontinuance
صبر کن
standstill
بررسی
abeyance
بین سلطنتی
lapse
interregnum
advancement
پیشرفت
continuance
استمرار
progression
عمل
فعالیت
ادامه
تداوم
continuation
برو
continuity
ماندگاری
شروع کنید
persistence
شروع
از سرگیری
بی وقفه
commencement
معرفی
resumption
شروع مجدد
uninterruptedness
بازسازی
راه اندازی مجدد
recommencement
پیوستگی
renewal
افتتاح
restart
جنبش
continuousness
حرکت - جنبش
جریان
بازگشایی
طولانی شدن
ماندگار کردن
ceaselessness
reopening
prolongation
restarting
perpetuation
protraction
perpetuating