assuming
assuming - با فرض اینکه
conjunction - پیوستگی
UK :
US :
هنگام صحبت در مورد یک رویداد یا موقعیتی که ممکن است اتفاق بیفتد و در صورت وقوع چه کاری انجام خواهید داد استفاده می شود
فاعل فاعل از فرض
پذیرفتن حقیقت بودن چیزی بدون سوال یا دلیل
تظاهر به داشتن نام دیگری یا کسی بودن که نیستید، یا ابراز احساسات نادرست
to take or begin to have responsibility or control sometimes without the right to do so or to begin to have a characteristic
به عهده گرفتن یا شروع به داشتن مسئولیت یا کنترل، گاهی اوقات بدون حق انجام آن، یا شروع به داشتن یک ویژگی
با فرض اینکه (که) او هنوز زنده است، حالا چند ساله خواهد بود؟
امیدوارم سال آینده به دانشگاه بروم، همیشه با این فرض که امتحاناتم را پشت سر بگذارم.
من فرض کردم (که) شما همدیگر را میشناسید چون به یک مدرسه میرفتید.
بیایید فرض کنیم (که) آنها می آیند و بر این اساس برنامه ریزی می کنند.
ما نمیتوانیم مظنونان را تنها به این دلیل مجرم فرض کنیم که تصمیم گرفتهاند سکوت کنند.
ما نباید گناه مظنونان را بپذیریم.
او که به شهر دیگری نقل مکان کرد، نامی جعلی به خود گرفت.
در جریان تحقیقات، دو کارآگاه هویت عتیقه فروشان را به عهده گرفتند.
او نگاه بی تفاوتی به خود گرفت اما من می دانستم چه احساسی دارد.
رئیس جمهور جدید ساعت 24 امشب سمت خود را آغاز می کند.
تروریست ها کنترل هواپیما را به دست گرفتند و آن را مجبور به فرود در صحرا کردند.
موضوع ابعاد سیاسی قابل توجهی به خود گرفته است (= به یک مشکل سیاسی بزرگ تبدیل شده است).
اگر
provided
ارائه شده است
providing
فراهم آوردن
supposing
با فرض
admitting
اعتراف کردن
allowing
اجازه می دهد
granting
اعطا
تصور کن
گفتن
فرض کنید
در صورت
let's assume
بیایید فرض کنیم
let's say
بیایید بگوییم
به شرط این که
چه می شود اگر
با این فرض که
presuming
فرض
allowing that
اجازه دادن به آن
providing that
ارائه آن
provided that
به شرطی که
presuming that
با فرض اینکه
assuming that
فرض کنید که
با این شرط که
بر این درک که
در صورتی که
با توجه به اینکه
تا زمانیکه
مشروط به
supposing that
با این درک که
contingent on
doubting
شک کردن
humble
فروتن
unassuming
بی ادعا
پست
lowly
متکبر
unarrogant
بی تکلف
unpretentious
حلیم
meek
خجالتی
shy
ترسو
timid
خفیف
mild
بی خود
egoless
ناراضی
uncomplacent
خود را از بین می برد
self-effacing
تابع
subservient
غمگین کردن
wimpish
موشی
mousy
بازنشستگی
retiring
موش
mousey
با ادب
polite
بخشنده
gracious
با درایت
tactful
تبعیض آمیز
deferential
ملایم
gentle
تسلیم شدن
yielding
رزرو شده است
reserved