president

base info - اطلاعات اولیه

president - رئيس جمهور

noun - اسم

/ˈprezɪdənt/

UK :

/ˈprezɪdənt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [president] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Several presidents attended the funeral.


    چندین رئیس جمهور در مراسم تشییع جنازه شرکت کردند.

  • the President of the United States


    رئیس جمهور ایالات متحده

  • President Biden is due to visit the country next month.


    رئیس جمهور بایدن قرار است ماه آینده به این کشور سفر کند.

  • Do you have any comment Mr President?


    نظری دارید آقای رئیس؟

  • France elected a new president in 2017.


    فرانسه در سال 2017 رئیس جمهور جدید را انتخاب کرد.

  • Ford became president following Nixon's resignation.


    فورد پس از استعفای نیکسون رئیس جمهور شد.

  • She should run for president.


    او باید نامزد ریاست جمهوری شود.

  • former South African president Nelson Mandela


    نلسون ماندلا، رئیس جمهور سابق آفریقای جنوبی

  • He was sworn in as President on August 31.


    او در 31 اوت به عنوان رئیس جمهور سوگند یاد کرد.

  • to be made president of the students’ union


    رئیس اتحادیه دانشجویان شود

  • She travels extensively in her role as President of the World Wide Fund for Nature.


    او در نقش خود به عنوان رئیس صندوق جهانی طبیعت سفرهای زیادی می کند.


  • رئیس بانک

  • the president of Columbia Pictures


    رئیس کلمبیا پیکچرز

  • the president elect Michael Roberts


    رئیس جمهور منتخب، مایکل رابرتز

  • She is expected to have a meeting with the French president in Paris tomorrow.


    وی قرار است فردا در پاریس با رئیس جمهور فرانسه دیدار کند.

  • The new constitution provides for a directly elected president.


    در قانون اساسی جدید رئیس جمهور با انتخاب مستقیم پیش بینی شده است.

  • The term of the outgoing president expires in March.


    دوره ریاست جمهوری مستعفی در ماه مارس به پایان می رسد.

  • There have been moves to impeach the president.


    اقداماتی برای استیضاح رئیس جمهور صورت گرفته است.

  • In 2007 Raymonds was appointed (as) president of PSWA.


    در سال 2007 ریموندز به عنوان رئیس PSWA منصوب شد.

  • She is president of the Irish Olympic Council.


    او رئیس شورای المپیک ایرلند است.

  • He was presented with an award by the local branch president.


    جایزه ای از سوی رئیس شعبه محلی به وی اهدا شد.

  • The figures were announced by the Central Bank president.


    این آمار توسط رئیس بانک مرکزی اعلام شد.

  • President Kennedy


    پرزیدنت کندی

  • the president of France


    رئیس جمهور فرانسه

  • Thank you Mr/Madam President.


    متشکرم، آقای/خانم رئیس جمهور.


  • رئیس سابق انجمن سلطنتی

  • She's a friend of the president of the bank.


    او دوست رئیس بانک است.

  • Several people are considering running for president but none have announced their candidacy yet.


    چندین نفر در حال بررسی نامزدی برای ریاست جمهوری هستند، اما هنوز هیچ یک نامزدی خود را اعلام نکرده اند.

  • The company’s board of directors will name a new president at its next meeting.


    هیئت مدیره این شرکت در جلسه بعدی خود رئیس جدید را معرفی خواهد کرد.


  • یک نامزد ریاست جمهوری


  • او ده سال رئیس این موسسه خیریه بود.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • follower


    دنباله رو


  • حامی


  • کارمند

  • disciple


    شاگرد


  • عضو

  • apostle


    رسول

  • servant


    خدمتگزار

  • bootlicker


    چکمه خوار

  • lackey


    لاکی

  • minion


    مینیون

  • sidekick


    شخص همکار و زیردست

  • pupil


    شرکت کننده


  • رعیت

  • vassal


    تحت حمایت

  • protege


    کارگر


  • جوان


  • تابع

  • subordinate


    شاگرد کارآموز

  • apprentice


    زیر دست

  • underling


    معمولی

  • commoner


    علاقه


  • عزیزم


  • دانشجو


  • موضوع


  • مشاور


  • قائم مقام


  • دستیار


  • برده

  • subaltern



  • serf


لغت پیشنهادی

concisely

لغت پیشنهادی

mange

لغت پیشنهادی

dryness