commander

base info - اطلاعات اولیه

commander - فرمانده

noun - اسم

/kəˈmændər/

UK :

/kəˈmɑːndə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [commander] در گوگل
description - توضیح

  • یک افسر با هر درجه که مسئول گروهی از سربازان یا یک فعالیت نظامی خاص است

  • a high rank in the navy, or someone who holds this rank


    یک مقام عالی در نیروی دریایی یا کسی که این رتبه را دارد


  • یک افسر پلیس بریتانیایی درجه بالا

  • an officer who is in charge of a military operation or an officer of a particular rank in many countries' naval forces


    افسری که مسئول عملیات نظامی است یا افسر درجه خاصی در نیروهای دریایی بسیاری از کشورها

  • a naval officer of middle rank above lieutenant


    یک افسر نیروی دریایی درجه متوسط، بالاتر از ستوان

  • Commander here are the reports you asked for.


    فرمانده، اینها گزارش هایی است که درخواست کردید.

  • Army commanders in the outer islands proclaimed a state of emergency and replaced civilian governors by military men.


    فرماندهان ارتش در جزایر بیرونی وضعیت اضطراری را اعلام کردند و فرمانداران غیرنظامی را با مردان نظامی جایگزین کردند.

  • He is the first to leap ashore, to the delight and relief of the garrison commander.


    او اولین کسی است که برای خوشحالی و آسودگی فرمانده پادگان به ساحل می جهد.

  • Once a month his commander Nam, would visit and update his orders.


    یک بار در ماه فرمانده او، نام، از او بازدید می کرد و دستورات او را به روز می کرد.

  • Submarines have become a favorite of Pentagon commanders who have given the boats new missions.


    زیردریایی ها مورد علاقه فرماندهان پنتاگون شده اند که به قایق ها ماموریت های جدیدی داده اند.

  • Mission Control told the shuttle commander that his first landing opportunity would be at 1 p.m.


    کنترل ماموریت به فرمانده شاتل گفت که اولین فرصت فرود او در ساعت 1 بعد از ظهر خواهد بود.

example - مثال
  • military/allied/field/flight commanders


    فرماندهان نظامی/متفقین/میدان/پرواز

  • the commander of the expedition


    فرمانده اعزامی

  • General Eisenhower was Supreme Allied Commander in Western Europe.


    ژنرال آیزنهاور فرمانده عالی نیروهای متفقین در اروپای غربی بود.

  • the commander of US forces in Iraq


    فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق

  • Commander Phillips/James Phillips


    فرمانده فیلیپس / جیمز فیلیپس

  • Yes Commander.


    بله فرمانده

synonyms - مترادف

  • رئیس


  • سر


  • رهبر


  • کاپیتان


  • کارگردان


  • مدیر


  • استاد


  • خط كش

  • ruler


    کنترل کننده

  • controller


    شاه سنجاق

  • headman


    ناظر

  • kingpin


    افسر

  • overseer


    هونچو


  • sachem


  • جفر

  • honcho


    بزرگ

  • skipper


    برتر

  • sachem


    فرمانده

  • gaffer


    baas

  • bigwig


    شرنگ

  • superior


    اجرایی

  • commandant


    مغز متفکر

  • baas


    گورو

  • sherang


    CO

  • exec


    شرکت

  • mastermind


    C.O.

  • guru


    تزار

  • CO


  • co


  • C.O.


  • czar


antonyms - متضاد

  • کارمند

  • follower


    دنباله رو


  • کارگر

  • servant


    خدمتگزار

  • underling


    زیر دست

  • democrat


    دموکرات

  • inferior


    پست تر

  • subordinate


    تابع


  • موضوع

  • apprentice


    شاگرد کارآموز


  • حامی

  • disciple


    شاگرد


  • عضو

  • apostle


    رسول

  • lackey


    لاکی

  • bootlicker


    چکمه خوار

  • sidekick


    شخص همکار و زیردست

  • minion


    مینیون

  • pupil


    شرکت کننده


  • رعیت

  • vassal


    تحت حمایت

  • protege


لغت پیشنهادی

insignificant

لغت پیشنهادی

brigade

لغت پیشنهادی

paralleling