supporter

base info - اطلاعات اولیه

supporter - حامی

noun - اسم

/səˈpɔːrtər/

UK :

/səˈpɔːtə(r)/

US :

family - خانواده
support
حمایت کردن
supportive
حمایت کننده
supporting
حمایت می کند
google image
نتیجه جستجوی لغت [supporter] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که از یک فرد، گروه یا طرح خاصی حمایت می کند


  • کسی که یک تیم ورزشی خاص را دوست دارد و اغلب به تماشای بازی آنها می رود


  • کسی که از ایده، گروه یا شخص خاصی حمایت می کند


  • کسی که می خواهد یک تیم خاص برنده شود و ممکن است آن را با رفتن به تماشای بازی تیم نشان دهد

  • a person who actively helps someone


    فردی که فعالانه به کسی کمک می کند

  • a person who gives encouragement and approval to someone or something


    کسی که کسی یا چیزی را تشویق و تایید می کند

  • Supporters of women's rights are protesting against the court's decision.


    حامیان حقوق زنان به تصمیم دادگاه اعتراض دارند.

  • The town was full of football supporters, waiting for the big day.


    شهر پر از هواداران فوتبال بود که منتظر روز بزرگ بودند.

  • The strongest opposition is likely to come from supporters of nuclear power which was cut sharply in the Clinton budget.


    قوی ترین مخالفت احتمالاً از طرف حامیان انرژی هسته ای است که بودجه کلینتون به شدت کاهش یافت.

  • Nevertheless Kasparov is coming under increasing criticism from his supporters for his stubborn adherence to the Grunfeld Defence.


    با این وجود، کاسپاروف به دلیل تبعیت سرسختانه از دفاع گرونفلد مورد انتقاد شدید حامیانش قرار می گیرد.

  • How does he sound populist without offending his supporters in the corporate boardroom?


    چگونه او بدون توهین به حامیان خود در اتاق هیئت مدیره شرکت، پوپولیست به نظر می رسد؟

  • Its supporters in the streets may melt away at the first sign of trouble.


    حامیان آن در خیابان ها ممکن است در اولین نشانه مشکل از بین بروند.

  • a Labour Party supporter


    یکی از حامیان حزب کارگر

  • Rangers' supporters replied in kind and so the blood feud went on and on - and continues to this day.


    حامیان رنجرز پاسخ مشابهی دادند، و بنابراین خون‌گیری ادامه یافت - و تا امروز ادامه دارد.

  • Several supporters were arrested outside the stadium.


    چند هوادار بیرون ورزشگاه دستگیر شدند.

  • Mill was a strong supporter of political reform.


    میل از حامیان جدی اصلاحات سیاسی بود.

  • She had always been one of the prime minister's strongest supporters.


    او همیشه یکی از قوی ترین حامیان نخست وزیر بود.

  • It was the revolutionaries who were the villains, the Royals and their supporters the good and kind and handsome heroes.


    این انقلابیون بودند که شرور بودند، سلطنتی ها و حامیان آنها قهرمانان خوب و مهربان و خوش تیپ بودند.

  • Hormel is a long-time supporter of the Democratic Party and there were no suggestions of wrongdoing on his part.


    هورمل از حامیان دیرینه حزب دمکرات است و هیچ پیشنهادی مبنی بر تخلف از سوی او وجود نداشت.

example - مثال
  • a strong/loyal/staunch/ardent supporter


    یک حامی قوی / وفادار / سرسخت / سرسخت

  • Labour supporters


    حامیان کارگری

  • The magazine is free to members and supporters.


    مجله برای اعضا و هواداران رایگان است.

  • About a hundred of his supporters rallied to demand justice.


    حدود صد نفر از هواداران او برای عدالت خواهی تجمع کردند.

  • I'm an Arsenal supporter.


    من طرفدار آرسنال هستم.

  • Supporters rallied to his assistance when he was declared bankrupt.


    هنگامی که او اعلام ورشکستگی شد، هواداران به کمک او جمع شدند.

  • The emperor was deserted by his closest supporters before the end of the war.


    امپراتور قبل از پایان جنگ توسط نزدیکترین حامیانش ترک شد.

  • The opposition leader addressed a rally of 50 000 supporters.


    رهبر اپوزیسیون در یک تجمع 50000 نفری از هواداران سخنرانی کرد.

  • The party has not been listening to the concerns of its grass-roots supporters.


    این حزب به نگرانی های حامیان مردمی خود گوش نداده است.

  • There has now been a backlash among government supporters.


    در حال حاضر واکنش شدیدی در میان حامیان دولت ایجاد شده است.


  • حامی فعال تغییرات دموکراتیک

  • die-hard supporters of the old system


    حامیان سرسخت نظام قدیم

  • to attract supporters to the cause


    برای جذب حامیان به هدف

  • Both sets of supporters applauded the fantastic goal.


    هر دو دسته از هواداران گل فوق العاده را تشویق کردند.

  • Only stalwart supporters of the team stayed to the end of the match.


    تنها هواداران سرسخت این تیم تا پایان مسابقه باقی ماندند.

  • a coachload of cheering football supporters


    انبوهی از هواداران فوتبال را تشویق می کنند

  • He is one of the president's strongest supporters within industry.


    او یکی از قوی ترین حامیان رئیس جمهور در صنعت است.

  • Thousands of supporters have travelled to London for the cup final.


    هزاران هوادار برای فینال جام حذفی به لندن سفر کرده اند.

  • Supporters of the bill expect it to pass.


    حامیان این لایحه انتظار دارند که تصویب شود.

  • He is a strong supporter of states’ rights.


    او از حامیان قوی حقوق کشورهاست.

synonyms - مترادف

  • مدافع


  • قهرمان

  • backer


    پشتیبان

  • promoter


    مروج

  • apostle


    رسول

  • exponent


    توان

  • proponent


    طرفدار

  • protagonist


    قهرمان داستان


  • دوست

  • adherent


    وابسته

  • partisan


    پارتیزان

  • expounder


    توضیح دهنده

  • booster


    تقویت کننده

  • upholder


    نگهدارنده

  • espouser


    قاصد

  • advocator


    هیرووفانت

  • herald


    انجیل کننده

  • hierophant


    انجیل

  • gospeler


    پالادین

  • gospeller


    رای دهنده

  • paladin


    مومن

  • defender


    معذرت خواهی

  • votary


    نگهبان

  • believer


    دوم

  • apologist


    حامل

  • sustainer


    پارکلیت

  • guardian


    وان-صاعقه

  • seconder


  • bearer


  • paraclete


  • tub-thumper


antonyms - متضاد

  • حریف

  • adversary


    آنتاگونیست

  • antagonist


    رقیب

  • challenger


    دشمن


  • بدخواه

  • foe


    مخالفت

  • rival


    مدعی

  • detractor


    شرکت کننده


  • مخالف


  • رهبر

  • contender


    منتقد

  • contestant


    کوریفئوس

  • opposer


    مدیر


  • رئیس


  • برتر

  • coryphaeus


    استاد


  • کوبنده


  • شورشی


  • دشمنی

  • superior


    غریبه


  • رقابت

  • knocker


    همبستگی

  • rebel


    مانع

  • nemesis


    جراحت


  • انسداد


  • corrival


  • hindrance



  • blockage


  • obstruction


لغت پیشنهادی

morris

لغت پیشنهادی

slotted

لغت پیشنهادی

share