power
power - قدرت
noun - اسم
UK :
US :
توانایی یا حق کنترل افراد یا رویدادها
موقعیت کنترل سیاسی یک کشور یا دولت
توانایی تأثیرگذاری بر افراد یا ایجاد احساسات قوی به آنها
حق یا اختیار انجام کاری
توانایی طبیعی یا خاص برای انجام کاری
انرژی که می تواند برای کارکرد ماشین یا تولید برق استفاده شود
قدرت بدنی یا تأثیر چیزی
electricity that is used in houses, factories etc
برقی که در خانه ها، کارخانه ها و غیره استفاده می شود
a country that is strong and important and can influence events, or that has a lot of military strength
کشوری که قوی و مهم است و می تواند بر رویدادها تأثیر بگذارد یا قدرت نظامی زیادی دارد
if a number is increased to the power of three four five etc it is multiplied by itself three four five etc times
اگر عددی به توان سه، چهار، پنج و غیره افزایش یابد، در خودش سه، چهار، پنج و غیره ضرب میشود.
توانایی یک عدسی، به عنوان مثال در یک عینک یا یک میکروسکوپ، برای بزرگتر نشان دادن اشیا
برای تامین برق یک وسیله نقلیه یا ماشین
با قدرت و سرعت زیاد حرکت کند
توسط یک موتور الکتریکی هدایت می شود
توانایی یا حق کنترل افراد، سازمان ها، رویدادها و غیره
کشور یا سازمانی که قوی است و نفوذ زیادی دارد
توانایی انجام کاری، تأثیرگذاری بر موقعیت و غیره
انرژی ای که برای تولید الکتریسیته، خود الکتریسیته و صنایع تولیدکننده آن استفاده می شود
توانایی یک ماشین برای انجام کار
کار با گاز، انرژی هسته ای و غیره
توسط یک موتور هدایت می شود
نشان می دهد که شما یک فرد مهم در یک سازمان تجاری هستید
توانایی کنترل افراد و رویدادها
میزان کنترل سیاسی یک فرد یا گروه در یک کشور
استحکام - قدرت
حق رسمی یا قانونی برای انجام کاری
قدرت
electricity especially when considering its use or production
الکتریسیته، به ویژه زمانی که استفاده یا تولید آن را در نظر می گیریم
abilities
توانایی ها
یک مهارت یا توانایی طبیعی برای انجام کاری
a person organization or country that has control over others often because of wealth importance or great military strength
شخص، سازمان یا کشوری که غالباً به دلیل ثروت، اهمیت یا قدرت نظامی زیاد، بر دیگران کنترل دارد
او این قدرت را دارد که اوضاع را برای ما بسیار ناخوشایند کند.
دین در حال از دست دادن قدرت خود برای شکل دادن به رفتار ما است.
هدف این است که به مردم قدرت بیشتری بر زندگی خود بدهیم.
دولت قدرت عظیمی بر اقتصاد دارد.
او را کاملاً در اختیار داشت (= توانست آنچه را که دوست دارد با او انجام دهد).
در آن روزها شاه از قدرت سیاسی واقعی استفاده می کرد.
هیتلر در سال 1933 قدرت را در آلمان به دست گرفت.
سال بعد با یک کودتای نظامی قدرت را به دست گرفت.
حزب کارگر در سال 1974 دو بار در انتخابات پیروز شد، اما در سال 1979 قدرت را از دست داد.
رژیم کنونی دو سال است که در قدرت است.
این حزب در انتخابات گذشته به قدرت رسید.
آنها امیدوارند به قدرت برگردند.
جنگ قدرت بین جناح های رقیب در داخل حزب
nuclear/wind/solar power
انرژی هسته ای/بادی/خورشیدی
قدرت موتور
قدرت موج
آنها از این جریان ها برای تولید برق برای آسیاب استفاده می کردند.
Solar power generation is greatly affected by cloud cover.
تولید انرژی خورشیدی به شدت تحت تأثیر پوشش ابر قرار دارد.
برق را قطع کرده اند
او در آسانسور بود که برق قطع شد.
منبع تغذیه کشور تا حد نهایی کشیده شده است.
شبکه برق ملی
قطع برق
کشتی در برابر قدرت طوفان درمانده بود.
آنها تحت تاثیر قدرت استدلال های او قرار گرفتند.
محققان از قدرت مدلسازی رایانهای برای یافتن راهحلهایی برای این چالشها استفاده میکنند.
این یک نمایش با قدرت بزرگ بود.
It was a performance of great power.
او با تمام قدرت به توپ ضربه زد.
قدرت فیزیکی مطلق مرد
من تمام تلاشم را برای کمک به شما انجام خواهم داد.
توانایی
قابلیت
ظرفیت
competence
صلاحیت
مهارت
استعداد
aptitude
صلاحیت - استعداد - شایستگی
competency
شایستگی
پتانسیل
هدیه
artistry
هنری
bent
خم شده
clout
نفوذ
competitiveness
رقابت پذیری
expertise
تجربه و تخصص
دانشکده
nous
عصبی
adeptness
کالیبر آمریکا
adroitness
کالیبر UK
aptness
ریز ریز کردن
caliberUS
پویایی
calibreUK
وقف
chops
امکانات
dexterity
ظرافت
dynamism
دانش
endowment
تسلط
ممکن
finesse
know-how
mastery
inability
عجز
incapacity
ناتوانی
incompetence
بی کفایتی
inaptitude
ناتوانی جنسی
incapability
درماندگی
ناامیدی
impotence
اختلال
helplessness
بی اثر بودن
hopelessness
ناکارآمدی
impairment
شکست
inadequacy
بی تجربگی
inaptness
بی فایده بودن
incapableness
کمبود
incompetency
عدم تناسب اندام
ineffectiveness
ineffectuality
ineffectualness
inefficaciousness
inefficacy
inefficiency
ineptitude
ineptness
powerlessness
incapacitation
inexperience
infirmity
insufficiency
inutility
shortcoming
unfitness