facility

base info - اطلاعات اولیه

facility - امکانات

noun - اسم

/fəˈsɪləti/

UK :

/fəˈsɪləti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [facility] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • leisure/sports facilities


    امکانات تفریحی/ورزشی

  • medical/recreational/educational facilities


    امکانات پزشکی/تفریحی/آموزشی

  • shopping/banking/cooking facilities


    امکانات خرید/بانک/آشپزی

  • Recycling facilities are provided.


    امکانات بازیافت فراهم شده است.

  • The school is upgrading its outdoor play facilities.


    مدرسه در حال ارتقای امکانات بازی در فضای باز است.

  • They provide facilities management services to corporations, hospitals and universities.


    آنها خدمات مدیریت تسهیلات را به شرکت ها، بیمارستان ها و دانشگاه ها ارائه می دهند.

  • There are not enough facilities for families with young children.


    امکانات کافی برای خانواده های دارای فرزند خردسال وجود ندارد.

  • All rooms have private facilities (= a private bathroom).


    همه اتاق ها دارای امکانات خصوصی (=حمام خصوصی) هستند.

  • the world’s largest nuclear waste facility


    بزرگترین تاسیسات زباله هسته ای جهان

  • a new healthcare facility


    یک مرکز بهداشتی جدید

  • a production/manufacturing/research/storage facility


    یک مرکز تولید/تولید/تحقیق/ذخیره

  • a detention/correctional facility (= a prison)


    بازداشتگاه/تأدیه و تربیت (= زندان)

  • a bank account with an overdraft facility


    یک حساب بانکی با تسهیلات اضافه برداشت


  • این امکان به کاربر امکان می دهد متن را به اشکال مختلف بر روی صفحه وارد کند و در نتیجه یک صفحه روزنامه واقعی ایجاد کند.

  • a facility for checking spelling


    امکاناتی برای بررسی املا

  • She has a facility for languages.


    او یک امکانات برای زبان دارد.

  • He plays the piano with surprising facility.


    او پیانو را با امکانات شگفت انگیزی می نوازد.

  • All bedrooms offer private facilities.


    همه اتاق خواب ها دارای امکانات خصوصی هستند.

  • Facilities include a large indoor pool jacuzzi and sauna.


    امکانات شامل استخر بزرگ سرپوشیده، جکوزی و سونا می باشد.

  • I made full use of the computing facilities.


    من از امکانات محاسباتی استفاده کامل کردم.

  • The communal facilities were in a bad state.


    امکانات عمومی در وضعیت بدی قرار داشت.

  • The hotel provides excellent facilities for children.


    این هتل امکانات بسیار خوبی را برای کودکان فراهم می کند.

  • The hotel has special facilities for welcoming disabled people.


    این هتل امکانات ویژه ای برای پذیرایی از افراد معلول دارد.

  • There are childcare facilities on site.


    امکانات نگهداری از کودکان در محل وجود دارد.

  • Residents complain about a lack of healthcare facilities in the area.


    ساکنان این منطقه از کمبود امکانات بهداشتی و درمانی در این منطقه شکایت دارند.

  • The railway station was criticized for its lack of disabled facilities.


    ایستگاه راه آهن به دلیل کمبود امکانات معلولان مورد انتقاد قرار گرفت.

  • The airport plans to improve internet facilities in its terminals.


    این فرودگاه قصد دارد امکانات اینترنت را در ترمینال های خود بهبود بخشد.

  • The new headquarters house offices, restaurants, and conference facilities.


    دفتر مرکزی جدید دارای دفاتر، رستوران ها و امکانات کنفرانس است.

  • The school has no facilities for the teaching of music.


    مدرسه هیچ گونه امکاناتی برای آموزش موسیقی ندارد.

  • The toilets and other communal facilities were in a shocking state.


    توالت ها و سایر امکانات عمومی در وضعیت تکان دهنده ای قرار داشتند.

  • We are looking to upgrade the existing facilities.


    به دنبال ارتقای امکانات موجود هستیم.

synonyms - مترادف

  • هدیه


  • مهارت


  • استعداد


  • توانایی

  • knack


    صلاحیت - استعداد - شایستگی

  • proficiency


    خم شده

  • aptitude


    قابلیت

  • bent


    ظرفیت

  • deftness


    صلاحیت

  • flair


    تخصص


  • چابکی


  • دانشکده

  • competence


    ظرافت

  • expertness


    روانی

  • agility


    نابغه

  • dexterousness


    تسلط


  • تمایل

  • finesse


    توانمندی

  • fluency


    هنری

  • genius


    بهره وری

  • mastery


    تجربه و تخصص

  • propensity


    پتانسیل

  • prowess


    دست زدن به

  • adeptness


  • artistry



  • dexterity



  • expertise




antonyms - متضاد
  • awkwardness


    ناجوری

  • clumsiness


    دست و پا چلفتی


  • دشواری

  • hardship


    سختی

  • ineptness


    ناتوانی

  • maladroitness


    بد اخلاقی

  • pains


    دردها

  • disinclination


    بی میلی

  • hardness


    عجز

  • inability


    بی کفایتی

  • incapability


    رنج کشیدن

  • incapacity


    ناملایمات

  • incompetence


    مشکل

  • suffering


    بد شانسی

  • adversity


    بدبختی


  • ریاضت

  • misfortune


    مصیبت

  • misery


    بی ظرافتی

  • austerity


    فاجعه

  • tribulation


    فقر

  • inelegance


    حقوق خصوصی

  • affliction


    خواستن

  • calamity


    بار

  • destitution


    نازک بودن

  • privation


    عذاب


  • شکایت


  • ظلم

  • gaucheness


  • torment


  • grievance


  • oppression


لغت پیشنهادی

benin

لغت پیشنهادی

breathlessly

لغت پیشنهادی

undefined