bailiff
bailiff - ضابط
noun - اسم
UK :
US :
کسی که از مزرعه یا زمینی که متعلق به شخص دیگری است مراقبت می کند
یکی از مقامات نظام حقوقی که زندانیان را زیر نظر دارد و نظم را در دادگاه حفظ می کند
یکی از مقامات نظام حقوقی که می تواند اجناس یا اموال مردم را در مواقعی که بدهی دارند، بگیرد
an official of the legal system who has the right to take the goods or property of a person or organization in debt in order to pay off the debts
یکی از مقامات نظام حقوقی که برای ادای دیون حق دارد مال یا اموال شخص یا سازمانی را که بدهکار است.
(در انگلستان) مقامی که دارایی کسی را در زمانی که بدهکار است می برد
(در ایالات متحده) مقامی که مسئول زندانیانی است که در دادگاه حاضر می شوند
(در انگلستان) شخصی که شغلش مراقبت از زمین یا دارایی شخص دیگری است
مقامی که مسئول زندانیانی است که در دادگاه حاضر می شوند
مأموری که وقتی کسی نمی تواند بدهی خود را بپردازد، در اموال خود تصرف می کند
آمدن ضابط به راحتی می تواند به تقابل منجر شود و اکثر مردم حق خود را نمی دانند.
وکلا، پلیس و ضابطان به همراه منشی پوزخندی زدند.
اعزام ضابطان آخرین بند بود.
یکی از مغازههایی که ضابطان از آن بازدید کردند و همچنان مشغول به کار هستند، کاهش شدید گردش مالی پیشبینیشده را مقصر میدانند.
Thereafter he was allowed only six boatloads of brushwood a year to be taken out under view of the bailiff.
پس از آن به او اجازه داده شد تنها شش قایق چوب در سال زیر نظر مأمور اجرا خارج شود.
برای بقیه، ضابط وانمود کرد که با او مشورت می کند، سپس هر کاری که فکر می کرد انجام داد.
حتی گویاتر مثال رالف اسنایت، وکیل دادگستری Pontefract است.
ضابطان فقط یازده روز دیگر موعد مقرر دارند.
ماموران ماشین و خانه را توقیف کردند.
صاحبخانه آنها تهدید کرده است که در صورت عدم پرداخت اجاره بها، ضابطان را می فرستد.
آنها اجاره خود را پرداخت نکردند، بنابراین صاحبخانه با ضابطان تماس گرفت/ فرستاد.
آنها تهدید کردند که برای بازپرداخت بدهی های خانواده با ضابطان تماس خواهند گرفت.
constable
پاسبان
عامل
بابی
bobby
قائم مقام
قاضی
magistrate
مارشال
marshall
ناظر
overseer
کلانتر
sheriff
مباشر
steward
با وثیقه
bailly
بیدل
beadle
بامبلی
bumbailiff
catchpoll
catchpoll
کنسول
consul
مدیر املاک
ضابط عالی
high bailiff
دادسرای عالی
high-bailiff
عامل زمین
High Bailiff
سرور پردازش
مسئول خدمات پس از فروش
process server
WO
warrant officer
تعقیب کننده
WO
pursuivant
