worker

base info - اطلاعات اولیه

worker - کارگر

noun - اسم

/ˈwɜːrkər/

UK :

/ˈwɜːkə(r)/

US :

family - خانواده
work
کار کردن
workaholic
معتاد به کار
working
کار می کند
workings
قابل اجرا
workable
غیر قابل اجرا
unworkable
بیش از حد کار کرده
overworked
دوباره کاری کردن
rework
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [worker] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • farm/factory/office workers


    کارگران مزرعه / کارخانه / ادارات

  • construction/health/care workers


    کارگران ساختمانی/بهداشتی/مراقبتی

  • manual/skilled/unskilled workers


    کارگران دستی/ماهر/غیر ماهر

  • temporary/part-time/casual workers


    کارگران موقت / پاره وقت / گاه به گاه

  • seasonal migrant workers picking blueberries


    کارگران مهاجر فصلی در حال چیدن زغال اخته

  • Aid workers quickly arrived at the scene of the disaster.


    امدادگران به سرعت به محل حادثه رسیدند.

  • Conflict between employers and workers intensified and the number of strikes rose.


    درگیری بین کارفرمایان و کارگران تشدید شد و تعداد اعتصابات افزایش یافت.

  • Talks between workers and management have ended today.


    مذاکرات بین کارگران و مدیریت امروز به پایان رسید.

  • a hard/fast/quick/slow worker


    کارگر سخت/سریع/سریع/آهسته

  • He's a worker (= he works very hard).


    او یک کارگر است (= بسیار سخت کار می کند).

  • Casual workers are usually paid by the hour.


    کارگران معمولی معمولا ساعتی دستمزد می گیرند.

  • One night in these expensive hotels costs around the average worker's monthly wage.


    هزینه یک شب اقامت در این هتل های گران قیمت، حدود دستمزد ماهانه یک کارگر است.

  • These banana workers earn about $7 000 per year.


    این کارگران موز حدود 7000 دلار در سال درآمد دارند.

  • The average factory worker is paid a wage that is unrelated to productivity.


    به طور متوسط ​​​​کارگر کارخانه دستمزدی دریافت می کند که با بهره وری ارتباطی ندارد.

  • There are few jobs available for manual workers.


    مشاغل کمی برای کارگران یدی وجود دارد.

  • We will take on several casual workers over the summer months.


    ما چندین کارگر معمولی را در ماه های تابستان استخدام خواهیم کرد.

  • blue-collar/​white-collar workers


    کارگران یقه آبی/یقه سفید

  • shipyard/​steel/​rail workers


    کارگران کارخانه کشتی سازی / فولاد / راه آهن

  • public sector/​healthcare workers


    بخش عمومی / کارکنان بهداشت و درمان

  • research workers


    کارگران پژوهشی


  • او به عنوان کارگر جوانان در مرکز اجتماعی کار می کند.

  • The union accused the company of exploiting its workers.


    اتحادیه این شرکت را به استثمار کارگرانش متهم کرد.

  • The workers voted for industrial action.


    کارگران به اقدام صنعتی رای دادند.

  • The workers walked out last month after a failure to agree terms.


    کارگران ماه گذشته پس از توافق نکردن شرایط، از خانه خارج شدند.

  • Workers demanded fair wages and better working conditions.


    کارگران خواستار دستمزد عادلانه و شرایط کاری بهتر شدند.


  • مشارکت کارگران در تصمیم گیری

  • 400 workers have lost their jobs.


    400 کارگر بیکار شده اند.

  • 88% of the workers commute by car.


    88 درصد از کارگران با ماشین رفت و آمد می کنند.

  • The public are demanding more worker protection.


    مردم خواستار حمایت بیشتر از کارگران هستند.

  • The shop is staffed by one paid worker and three volunteers.


    این مغازه توسط یک کارگر حقوق بگیر و سه داوطلب کار می کند.

  • Striking workers demanded the right to independent trade unions.


    کارگران اعتصابی خواستار حق داشتن اتحادیه های کارگری مستقل بودند.

synonyms - مترادف

  • دست


  • کارمند

  • laborerUS


    کارگر ایالات متحده

  • labourerUK


    کارگر انگلستان


  • اپراتور

  • workman


    کارگر

  • hireling


    استخدام

  • operative


    عامل

  • jobholder


    صاحب کار

  • artisan


    صنعتگر

  • breadwinner


    نان آور

  • craftsman


    استخدام کردن

  • employe


    نگهدارنده

  • retainer


    کمک


  • پرولتاریا

  • proletarian


    رعیت

  • craftsperson


    سفت

  • serf


    کارآموز

  • stiff


    مکانیکی

  • journeyman


    تاجر

  • mechanical


    کارگر یقه آبی

  • craftswoman


    عضوی از کارمندان

  • tradesman


    مرد کارگر

  • blue-collar worker


    یقه آبی


  • کارگر یقه سفید


  • یقه سفید

  • blue collar


    زن شاغل

  • wage earner


  • white-collar worker


  • white collar



antonyms - متضاد

  • کارفرما

  • gaffer


    گفر


  • بررسی

  • hindrance


    مانع

  • obstruction


    انسداد

  • unemployed


    بیکار


  • سکوت

  • encumbrance


    بار

  • prevention


    جلوگیری

لغت پیشنهادی

snatch

لغت پیشنهادی

patently

لغت پیشنهادی

nominates