spokesman
spokesman - سخنگو
noun - اسم
UK :
US :
مردی که برای سخنرانی رسمی برای یک گروه، سازمان یا دولت انتخاب شده است
کسی که توسط یک گروه یا سازمان انتخاب شده است تا به جای آنها به طور رسمی با مردم صحبت کند
یک سخنگوی مرد
مردی که به عنوان سخنگو عمل می کند
A spokesman for Limited declined to comment noting that the company had just been served with a copy of the suit.
سخنگوی لیمیتد از اظهار نظر خودداری کرد و اشاره کرد که به تازگی یک نسخه از این کت و شلوار به شرکت تحویل داده شده است.
یک سخنگوی Alcoa گفت که هزینه ها به طور کلی با افزایش درآمد افزایش می یابد.
Ask for a copy of the original information so that any spokesman you provide will not have it sprung upon him.
یک کپی از اطلاعات اصلی را بخواهید تا هر سخنگویی که ارائه میدهید به او منتقل نشود.
یکی از سخنگویان شرکت نتوانست بگوید آیا این دو با هم مرتبط هستند یا خیر.
An investigation of the incidents was opened earlier last month but so far no one has been punished, Marine spokesmen said.
سخنگوی تفنگداران دریایی گفت که تحقیقات درباره این حوادث در اوایل ماه گذشته آغاز شد، اما تاکنون هیچ کس مجازات نشده است.
از ملاقات با آلن ساوری، سخنگوی اپوزیسیون - یک مشتری جوان، باحال، تاریک و قابل توجه، خوشحالم.
اینجاست که آموزش آقای پوزگای به عنوان سخنگوی مردم مفید واقع شد.
یک سخنگوی پلیس
سخنگوی ایرلند شمالی
سخنگوی دولت
دخترم ترجیح می دهد به پزشک خانم مراجعه کند.
آنها برای بچه هایشان یک پرستار بچه دارند.
یک راننده مسابقه زن
همه باید احساس کنند که دوستش دارند.
آیا همه می دانند که چه می خواهند؟
یکی کتش را اینجا جا گذاشته است.
امیدوارم کسی فراموش نکرده باشد که پاسپورت خود را همراه داشته باشد.
وقتی مهمان می آید، آنها را چک می کنند و ما آنها را به اتاقشان نشان می دهیم.
همه می دانند که چه چیزی برای خودش بهتر است.
اگر شک دارید، از پزشک خود بپرسید. او می تواند اطلاعات بیشتری به شما بدهد.
نوزاد وقتی خسته است گریه می کند
نوزادان وقتی خسته هستند گریه می کنند.
می خواهم با شما به اشتراک بگذارم که من ترنس هستم و ضمایر من آنها و آنها هستند.
a government spokesperson
یک سخنگوی دولت
سخنگوی این شرکت ادعای عدم مقصر حادثه را تکرار کرد.
mouthpiece
سخنگو
spokesperson
پیشکسوت
frontman
صدا
عامل
داور
arbitrator
دلال
broker
نماینده
delegate
میان
go-between
میانجی
intermediary
واسطه
mediator
ناظم
middleman
دهان
moderator
مذاکره کننده
دادستان
negotiator
نبی - پیامبر
prolocutor
بلندگو
prophet
سخنگوی
قهرمان
قائم مقام
spokeswoman
فوگلمن
قهرمان داستان
اسپاکس
fugleman
جایگزین
negotiant
دلال صادق
protagonist
نقطه مرد
spox
فرد نقطه ای
substitute
talker
honest broker
adversary
حریف
antagonist
آنتاگونیست
بدخواه
detractor
دشمن
مخالفت
foe
منتقد
مداح
رهبر
criticizer
متهم کننده
decrier
فویل
کاراکتر سهام
accuser
معترض
foil
منسوخ کننده
ناراضی کننده
protestor
کاویل
deprecator
عیب یاب
disapprover
کاویلر
caviler
خخخخخخ
fault-finder
سانسور کننده
caviller
محکوم کننده
muckraker
فوق انتقادی
censurer
نجار
faultfinder
سانسور
castigator
تحقیر کننده
hypercritic
کوبنده
carper
اریستارک
censor
مخالف
disparager
knocker
aristarch
opposer