ask

base info - اطلاعات اولیه

ask - پرسیدن

verb - فعل

/æsk/

UK :

/ɑːsk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ask] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • How old are you—if you don’t mind me/my asking?


    چند سال دارید - اگر برایتان مهم نیست که من بپرسم؟

  • He asked about her family.


    از خانواده اش پرسید.

  • Can I ask a question?


    می توانم یک سوال بپرسم؟

  • Did you ask the price?


    قیمت رو پرسیدی؟

  • You do what I tell you to no questions asked.


    شما کاری را که من به شما می گویم انجام می دهید، بدون سوال.

  • There are three important questions to ask.


    سه سوال مهم برای پرسیدن وجود دارد.

  • frequently asked questions


    سوالات متداول

  • ‘Where are you going?’ she asked.


    او پرسید: کجا می روی؟

  • ‘Are you sure?’ he asked her.


    از او پرسید: مطمئنی؟

  • She asked the students their names.


    او از دانش آموزان نام آنها را پرسید.

  • I often get asked that!


    اغلب از من می پرسند که!

  • I had to ask myself some very difficult questions.


    مجبور شدم چند سوال خیلی سخت از خودم بپرسم.

  • I'd like to ask you a few questions.


    من می خواهم از شما چند سوال بپرسم.

  • Why does everyone keep asking me that?


    چرا همه از من این را می پرسند؟

  • The interviewer asked me about my future plans.


    مصاحبه کننده از من در مورد برنامه های آینده ام پرسید.

  • When specifically asked about the report she indicated she had not read it.


    هنگامی که به طور خاص در مورد گزارش از او پرسیده شد، او نشان داد که آن را نخوانده است.

  • He asked where I lived.


    پرسید کجا زندگی می کنم.

  • I had to ask the teacher what to do next.


    باید از استاد بپرسم که بعدش چکار کنم؟

  • I was asked if/whether I could drive.


    از من پرسیده شد که آیا می توانم رانندگی کنم یا نه.

  • Anyone with information is asked to contact the police.


    از هر کسی که اطلاعاتی در دست دارد درخواست می شود با پلیس تماس بگیرد.

  • Parents with young children are asked to attend this meeting.


    از والدینی که فرزند خردسال دارند تقاضا می شود در این جلسه شرکت کنند.

  • They were politely asked to leave the shop.


    مودبانه از آنها خواسته شد که مغازه را ترک کنند.

  • Eric asked me to marry him.


    اریک از من خواست با او ازدواج کنم.

  • All the students were asked to complete a questionnaire.


    از همه دانش آموزان خواسته شد که یک پرسشنامه را تکمیل کنند.

  • I asked whether they could change my ticket.


    پرسیدم که آیا می توانند بلیط مرا عوض کنند؟

  • She asked me if I would give her English lessons.


    او از من پرسید که آیا به او درس انگلیسی می دهم.

  • She asked that she be kept informed of developments.


    او درخواست کرد که او را در جریان تحولات قرار دهند.

  • She asked that she should be kept informed.


    او درخواست کرد که باید در جریان قرار گیرد.

  • If you ask her nicely, she'll give you a hand.


    اگر خوب از او بخواهید، او به شما دست می دهد.

  • Don't be afraid to ask for help.


    از درخواست کمک نترسید.


  • من می نویسم تا در مورد دوره ها اطلاعاتی کسب کنم.

synonyms - مترادف
  • enquireUK


    enquireUK

  • query


    پرس و جو


  • سوال

  • quiz


    مسابقه

  • interrogate


    بازجویی کردن

  • grill


    کباب

  • inquireUS


    inquireUS


  • مصاحبه

  • probe


    پویشگر


  • معاینه کردن


  • تحقیق کردن


  • مطبوعات

  • scrutiniseUK


    بررسی انگلستان

  • scrutinizeUS


    ایالات متحده را موشکافی کنید

  • canvass


    بوم نقاشی

  • catechize


    تعلیم دادن


  • بررسی

  • cross-examine


    معاینه متقابل

  • inquisition


    تفتیش عقاید

  • pump


    پمپ

  • cross-question


    سوال متقابل

  • enquire of


    پرس و جو از


  • سر و گوش اب دادن


  • پیدا کردن


  • برو

  • hit


    اصابت


  • ضربه زدن

  • make inquiries


    پرس و جو کنید

  • needle


    سوزن


  • یک سوال به


  • درخواست اطلاعات

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

fresher

لغت پیشنهادی

concerned

لغت پیشنهادی

emotions