respond

base info - اطلاعات اولیه

respond - پاسخ دادن

verb - فعل

/rɪˈspɑːnd/

UK :

/rɪˈspɒnd/

US :

family - خانواده
respondent
پاسخ دهنده
response
واکنش
responsiveness
پاسخگویی
responsive
پاسخگو
unresponsive
بی پاسخ
responsively
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [respond] در گوگل
description - توضیح
  • to do something as a reaction to something that has been said or done


    انجام کاری به عنوان واکنش به چیزی که گفته شده یا انجام شده است


  • گفتن یا نوشتن چیزی به عنوان پاسخ


  • برای بهبود در نتیجه نوع خاصی از درمان

  • to react to something that has happened


    واکنش نشان دادن به چیزی که اتفاق افتاده است


  • برای پاسخ به نامه، تماس تلفنی و غیره

  • to say or do something as a reaction to something that has been said or done


    گفتن یا انجام کاری به عنوان واکنش به چیزی که گفته شده یا انجام شده است

  • If diseases or patients respond to treatment the treatment begins to cure them


    اگر بیماری ها یا بیماران به درمان پاسخ دهند، درمان برای درمان آنها شروع می شود

  • If a disease responds to treatment the harmful effects of the disease begin to lessen.


    اگر بیماری به درمان پاسخ دهد، اثرات مضر بیماری شروع به کاهش می کند.

  • to say or do something as a reaction to something that has been done or has happened


    گفتن یا انجام کاری به عنوان واکنش به کاری که انجام شده یا اتفاق افتاده است


  • گفتن یا نوشتن چیزی به عنوان واکنش به چیزی که گفته شده یا نوشته شده است، مثلاً یک نامه

  • I'd be there if I could Bill responded.


    بیل پاسخ داد: «اگر بتوانم آنجا بودم.

  • The waitress waited a moment and then responded.


    پیشخدمت لحظه ای صبر کرد و سپس پاسخ داد.


  • هر چه بیشتر به او توجه کنید، بهتر پاسخ می دهد.

  • He could see that the baby responded and was actively seeking his attention.


    او می توانست ببیند که نوزاد پاسخ می دهد و فعالانه توجه او را جلب می کند.

  • Museums are responding by offering family programs, workshops, classes and art talks by curators, scholars and artists.


    موزه‌ها با ارائه برنامه‌های خانوادگی، کارگاه‌ها، کلاس‌ها و سخنرانی‌های هنری توسط متصدیان، محققان و هنرمندان پاسخ می‌دهند.

  • The demonstrators attacked and burned buildings and cars; the soldiers responded by opening fire.


    تظاهرکنندگان به ساختمان ها و اتومبیل ها حمله کردند و آنها را سوزاندند. سربازان با گشودن آتش پاسخ دادند.

  • His father usually responds by telling him to be quiet.


    پدرش معمولا در پاسخ به او می‌گوید ساکت باش.

  • With anti-lock as standard they respond smoothly and effectively to instruction and show no signs of fade during repeated hard stopping.


    با ضد قفل به عنوان استاندارد، آنها به آرامی و به طور موثر به دستورالعمل پاسخ می دهند و هیچ نشانه ای از محو شدن در طول توقف های سخت مکرر نشان نمی دهند.

  • Customised training and employment facilities to respond to all disabilities are essential.


    آموزش سفارشی و تسهیلات اشتغال برای پاسخگویی به همه ناتوانی ها ضروری است.

  • Neither Loral nor Lockheed responded to requests for comment.


    نه Loral و نه Lockheed به درخواست ها برای اظهار نظر پاسخ ندادند.

  • How do you respond to the allegation that you deliberately deceived your employers?


    به این ادعا که عمداً کارفرمایان خود را فریب داده اید، چگونه پاسخ می دهید؟

  • The theatre has been slow to respond to the challenges presented by progressive drama.


    تئاتر در پاسخ به چالش‌هایی که درام مترقی ارائه می‌کند کند بوده است.

  • The meeting will give administrators a chance to respond to the community's questions and concerns.


    این جلسه به مدیران فرصتی می دهد تا به سوالات و نگرانی های جامعه پاسخ دهند.


  • این بدان معنا نیست که اکثر مردم به پاداش پول پاسخ نمی دهند.

  • Repeat the viewing process after walking across the rug a few times, as this will show how it responds to use.


    پس از چند بار قدم زدن روی فرش، روند مشاهده را تکرار کنید، زیرا این کار نشان می‌دهد که چگونه به استفاده از فرش واکنش نشان می‌دهد.

  • The colors we responded to when we were children, we reportedly still respond to.


    رنگ‌هایی که در دوران کودکی به آن‌ها پاسخ می‌دادیم، طبق گزارش‌ها هنوز هم به آن‌ها پاسخ می‌دهیم.

  • The children responded well to the day's activities.


    بچه ها به خوبی به فعالیت های روز پاسخ دادند.

  • Rob's smile was irresistible, and she responded with a grin.


    لبخند راب غیر قابل مقاومت بود و او با پوزخند پاسخ داد.

example - مثال
  • I asked him his name but he didn't respond.


    اسمش را پرسیدم اما جوابی نداد.

  • The government did not respond to our questions.


    دولت به سوالات ما پاسخ نداد.

  • She never responded to my letter.


    او هرگز به نامه من پاسخ نداد.

  • ‘I'm not sure,’ she responded.


    او پاسخ داد: مطمئن نیستم.

  • When asked about the company's future the director responded that he remained optimistic.


    وقتی در مورد آینده شرکت پرسیده شد، مدیر پاسخ داد که خوشبین است.

  • He responded with a question.


    او با یک سوال پاسخ داد.

  • How did they respond to the news?


    واکنش آنها به این خبر چگونه بود؟

  • to respond to a call/need/demand


    برای پاسخ به یک تماس/نیاز/تقاضا

  • The public is responding positively to these changes.


    مردم به این تغییرات واکنش مثبت نشان می دهند.

  • to respond favourably/enthusiastically


    پاسخ مثبت/با اشتیاق

  • The government responded by banning all future demonstrations.


    دولت با ممنوعیت همه تظاهرات های آینده پاسخ داد.

  • The audience responded with enthusiasm.


    حضار با اشتیاق پاسخ دادند.

  • The car responds very well to the controls.


    ماشین خیلی خوب به کنترل ها پاسخ می دهد.

  • You can rely on him to respond to a challenge.


    می توانید برای پاسخ به یک چالش به او تکیه کنید.


  • شرکت ما به اندازه کافی کوچک است که به سرعت پاسخ دهد.

  • He tried to move but his body wouldn't respond.


    سعی کرد حرکت کند اما بدنش جواب نداد.

  • The infection did not respond to the drugs.


    عفونت به داروها پاسخ نداد.

  • I’m writing to answer your questions


    برای پاسخ به سوالات شما می نویسم

  • I’m writing to reply to your questions.


    من برای پاسخ به سوالات شما می نویسم.

  • I haven’t answered her email yet.


    من هنوز به ایمیلش جواب ندادم

  • I knocked on the door but nobody answered.


    در زدم اما کسی جواب نداد.

  • ‘I won’t let you down,’ he replied.


    او پاسخ داد: من تو را ناامید نخواهم کرد.

  • The directors were unwilling to respond to questions.


    مدیران حاضر به پاسخگویی به سوالات نبودند.

  • I’m writing in answer to your letter.


    من در پاسخ به نامه شما می نویسم.

  • He responded politely to her questions.


    او با ادب به سوالات او پاسخ داد.

  • I wrote responding to their call for feedback.


    من در پاسخ به تماس آنها برای بازخورد نوشتم.

  • More than fifty people responded to the advertisement.


    بیش از پنجاه نفر به این آگهی پاسخ دادند.

  • 127 students responded to the survey.


    127 دانش آموز به این نظرسنجی پاسخ دادند.

  • The company did not respond to requests for an interview.


    این شرکت به درخواست های مصاحبه پاسخ نداد.

  • They usually respond to email quickly.


    آنها معمولاً به سرعت به ایمیل پاسخ می دهند.

  • We try to respond to complaints within 48 hours.


    ما سعی می کنیم ظرف 48 ساعت به شکایات پاسخ دهیم.

synonyms - مترادف

  • پاسخ


  • پاسخ دادن

  • retort


    پیشخوان


  • دوباره ملحق شوید

  • rejoin


    برگشت

  • riposte


    به عقب پرت کن


  • به عقب پرتاب کن

  • fling back


    پاسخ دهد

  • hurl back


    در جواب بگو


  • یک پاسخ درست کنید


  • پاسخ دهید

  • make a riposte


    برگرد


  • اذعان


  • تلافی کردن


  • واکنش نشان دهند

  • retaliate


    جواب بده


  • برگرد با


  • به عقب برگرد


  • صحبت کردن


  • متقابل کردن


  • مبارزه کن

  • reciprocate


    به عقب شلیک کنید


  • گرد بر کسی


  • ضد حمله


  • بازخورد

  • counterattack


    خفه کردن

  • feedback


    رد کردن

  • squelch


    به طعمه برخاست

  • rebut


    تجمع

  • rise to the bait


  • rally


antonyms - متضاد
  • ask


    پرسیدن

  • enquireUK


    enquireUK

  • inquireUS


    inquireUS


  • سوال


  • چشم پوشی

  • depart


    رفتن


  • ترک کردن


  • درخواست


  • سکوت کن


  • چشم ببند


  • گرفتن


  • رد کردن


  • انکار


  • نگاه داشتن


  • مخالف بودن

  • idle


    بیکار

  • halt


    مکث

  • cease


    دست کشیدن


  • متوقف کردن

  • upset


    ناراحت

  • forgive


    ببخش


  • تصاحب کردن

  • sympathiseUK


    همدردی با انگلستان

  • penalizeUS


    جریمه کردن ایالات متحده

  • dissuade


    منصرف کردن

  • penaliseUK


    penaliseUK

  • sympathizeUS


    همدردی با آمریکا


  • از دست دادن

  • pardon


    عفو


  • شکست

  • dissatisfy


    ناراضی کردن

لغت پیشنهادی

aerosol

لغت پیشنهادی

preparation

لغت پیشنهادی

compressing