slow
slow - آهسته. تدریجی
adjective - صفت
UK :
US :
حرکت نمی کند، انجام نمی شود یا به سرعت اتفاق می افتد
زیاد طول کشیدن
اگر در انجام کاری کند هستید، به محض اینکه می توانید یا باید آن را انجام نمی دهید
زمان بیشتری نسبت به چیزی مشابه می گیرد
اگر تجارت یا تجارت کند باشد، مشتریان زیادی وجود ندارد یا فروش زیادی ندارد
اگر ساعت یا ساعت کند باشد، زمان را زودتر از زمان صحیح نشان می دهد
در درک چیزها خوب یا سریع نیست
یک فیلم کند به راحتی به نور واکنش نشان نمی دهد
سریع حرکت نکردن یا سریع انجام ندادن کاری
در یک دوره زمانی طولانی به آرامی اتفاق می افتد، در حال توسعه یا تغییر است
moving or doing something slowly especially because you are enjoying what you are doing and do not have to hurry
حرکت یا انجام کاری آهسته، به خصوص به این دلیل که از کاری که انجام می دهید لذت می برید و نیازی به عجله ندارید
حرکت یا انجام کاری به آرامی و آرام و بدون عجله
moving or reacting more slowly than usual especially because of a loss of power or energy. Also used when business sales or the economy seem very slow
حرکت یا واکنش کندتر از حد معمول، به ویژه به دلیل از دست دادن قدرت یا انرژی. همچنین زمانی استفاده می شود که تجارت، فروش یا اقتصاد بسیار کند به نظر می رسد
به آرامی حرکت کنید، زیرا احساس می کنید که هیچ انرژی و علاقه ای به انجام کاری ندارید
آهسته و با انرژی یا فعالیت بسیار کم - در مورد افراد، اقدامات یا دوره های زمانی استفاده می شود
بسیار آهسته - به ویژه در مورد سرعتی که اتفاقی رخ می دهد استفاده می شود
کندتر شدن یا کندتر ساختن چیزی
به آرامی
کندتر شدن
اتفاق نمی افتد، انجام نمی شود، یا با سرعت زیادی حرکت نمی کند یا به سرعتی که باید حرکت نمی کند
بلافاصله کاری را انجام ندهید
اگر تجارت یا تجارت کند باشد، مشتریان زیادی وجود ندارد یا چیزهای زیادی فروخته نمی شود
حرکت، اتفاق افتادن یا انجام کاری بدون سرعت زیاد
برای توصیف فیلم، کتاب، نمایشنامه و غیره استفاده می شود که هیجان و اکشن زیادی ندارد
A person might be described as slow if they are not very clever and do not understand or notice things quickly
اگر فردی بسیار باهوش نباشد و چیزها را به سرعت متوجه نشود، ممکن است کند توصیف شود
اگر ساعت یا ساعت کند باشد، زمانی را زودتر از زمان واقعی نشان می دهد
(of an oven) cool
(از کوره) خنک
برای کاهش سرعت یا فعالیت یا مجبور کردن چیزی به این کار
با سرعت کم
عدم سرعت؛ سریع یا سریع نیست
ساعت یا ساعتی که کند است، زمانی را زودتر از زمان صحیح نشان می دهد.
سرعت / سرعت آهسته
میانگین درآمدها با کمترین نرخ خود در 20 سال گذشته در حال افزایش است.
یک راننده کند
پیشرفت کندتر از حد انتظار بود.
این کشور رشد اقتصادی کند اما ثابتی را تجربه می کند.
جمع آوری داده ها یک فرآیند دردناک آهسته است.
اوه تو خیلی کندی بیا، عجله کن
یک مرگ آهسته و طولانی
حرکت آهسته با تکنوازی ویولن سل باز می شود.
سیتی برای سومین بازی متوالی شروعی آرام داشت.
لبخند آهسته ای زد.
قطار تندرو را از دست دادم و مجبور شدم قطار کند را بگیرم (= قطاری که در همه ایستگاه ها توقف می کند).
او دیر متوجه نشد که چه اتفاقی دارد می افتد.
دولت های جهان در پاسخ به چالش های زیست محیطی جهانی کند بوده اند.
Some insurance companies are particularly slow in processing claims.
برخی از شرکت های بیمه در رسیدگی به مطالبات کند هستند.
شعر او در دستیابی به شناخت کند بود.
این شرکت در ارتقای سیستم های کامپیوتری خود بسیار کند عمل کرده است.
آنها خیلی کند به من پرداختند.
او کندترین در کلاس است.
فروش کند است (= کالاهای زیادی فروخته نمی شوند).
گذرگاههای آهستهای وجود دارند که در آنها اتفاق کمی میافتد، اما به ایجاد تعلیق کمک میکنند.
ساعت من پنج دقیقه کند است (= وقتی 1.50 است 1.45 را نشان می دهد).
آیا او همیشه در جذب اینقدر کند است؟
اگر در پاسخ دادن به این سوالات سریع عمل کنید، می توانید یک جایزه ببرید.
دولت در واکنش به بحران کند بود.
Genetic evolution is necessarily slow.
تکامل ژنتیکی لزوما کند است.
من به طور قابل توجهی کندتر از سایر رانندگان بودم.
کامپیوتر من به طور محسوسی کندتر از قبل است.
او پیشرفت آهسته و پیوسته ای در توانایی خواندن خود نشان می دهد.
او به طرز محسوسی در پاسخ دادن کند بود.
آنها در تصمیم گیری بسیار کند هستند.
unhurried
بدون عجله
leisurely
با فراغت
sluggish
تنبل
creeping
خزنده
dawdling
جست و خیز
deliberate
حساب شده
lagging
عقب ماندن
measured
اندازه گیری شده
آسان
slow-moving
آهسته در حال حرکت
laggard
عقب مانده
plodding
سرازیر شدن
ponderous
سنگین
leaden
سربی
loitering
پرسه زدن
در حد متوسط
gentle
ملایم
relaxed
آرام
sedate
آرام بخش
slow-going
کند پیش می رود
ثابت
راحت
dilatory
گشاد کننده
laboredUS
laboredUS
labouredUK
در انگلستان کار کرد
lazy
با تنبلی
sluggardly
ترسناک
tardy
لاک پشت مانند
tortoise-like
بی تقاضا
undemanding
بی عجله
unrushed
سریع
تند
پرواز کردن
swift
عجولانه
brisk
مسابقه
flying
سرعت زیاد
hasty
سرگیجه
رعد و برق
racing
عجله
speeding
شتاب گرفت
dizzy
تاول زدن
lightning
پیچ و مهره
rushing
شغلی
speedy
پر انرژی
accelerated
زودگذر
blistering
گیج کننده
bolting
زیرک
careering
تسریع کننده
energetic
بیان
fleeting
عجله کرد
hectic
شهاب سنگی
hurrying
دویدن
nimble
تیز
snappy
expeditious
expeditive
hurried
meteoric
scurrying
