slowly

base info - اطلاعات اولیه

slowly - به آرامی

adverb - قید

/ˈsləʊli/

UK :

/ˈsləʊli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [slowly] در گوگل
description - توضیح

  • با سرعت کم


  • به آرامی در یک دوره زمانی اتفاق می افتد

  • happening slowly over a period of time


    به آرامی، در یک سری مقادیر یا مراحل کوچک

  • slowly in a series of small amounts or stages


    بسیار آهسته، به خصوص زمانی که آزاردهنده است


  • با دقت به منظور جلوگیری از مشکلات


  • ماشین آلات بیمارستان وارد عمل شدند، اما به آرامی.


  • آن به آرامی دور شد.

  • The hospital machinery moved into action but slowly.


    ابرهای سفید بزرگ به آرامی در آسمان آبی عمیق حرکت کردند.

  • Ann drove away slowly.


    به آرامی از خواب بیدار شدم و از ته دریای تاریک شنا کردم.

  • Large white clouds drifted slowly across the deep blue sky.


    بالاخره چرخید و آهسته و با اکراه شروع کرد به سمت خانه برگشت.

  • I woke slowly and swam up from the bottom of a dark sea.


    چرخش به اطراف، مانند انجام یک حرکت 360 درجه و دیدن اطراف که به آرامی به دور شما می چرخد.

  • Finally she turned round and slowly and very reluctantly, began to make her way back towards the house.


    این بیماری در ابتدا به آرامی و تقریباً بدون توجه گسترش یافت.

  • Turning around as in making a 360-degree motion and seeing the surroundings spin slowly around you.


    لین کم کم متوجه شد که کار آنطور که به نظر می رسید آسان نیست.

  • The contagion spread slowly at first almost unnoticed.


    رابطه آنها به آرامی توسعه یافته است، اما آنها اکنون یکدیگر را دوستان صمیمی می دانند.

  • Lynne slowly began to realize the job wasn't as easy as it seemed.


    به تدریج از درخت صنوبر پایین آمدم و به آرامی به سمت پرندگان تغذیه کننده خزیدم.


  • آیا می توانید آهسته تر صحبت کنید؟ نمیتونم بفهمم چی میگی

  • Gradually I descended the spruce tree and slowly crept toward the feeding birds.


    وضعیت او کم کم رو به بهبود است.

  • Can you speak more slowly? I can't understand what you're saying.


    اوضاع کم کم رو به بهبود است.

  • Her condition is slowly improving.


    به آرامی از روی صندلی بلند شد و به سمت من آمد.

  • The situation is slowly improving.


    به آرامی قیمت ها شروع به کاهش کردند.

  • He got up slowly out of his chair and came towards me.


    با یک گودال شروع کنید و به آرامی به سمت یک استخر کوچک و جریان کم عمق پیش بروید.

  • Slowly prices began to fall.


  • Start with a puddle and progress slowly to a small pool and shallow stream.


example - مثال
  • to move/walk/turn slowly


    به آرامی حرکت کردن / راه رفتن / چرخیدن


  • لطفا آهسته تر صحبت کنید؟

  • The boat chugged slowly along.


    قایق به آرامی حرکت کرد.

  • Don't rush into a decision. Take it slowly.


    در تصمیم گیری عجله نکنید آن را به آرامی بگیرید.

  • ‘I don't really know,’ Anna said slowly.


    آنا آهسته گفت: «من واقعاً نمی دانم.

  • Slowly things began to improve.


    کم کم اوضاع شروع به بهبود کرد.

  • The film starts slowly introducing each of the characters and establishing their relationships.


    فیلم به آرامی شروع می شود و هر یک از شخصیت ها را معرفی می کند و روابط آنها را برقرار می کند.

  • He found that life moved slowly in the countryside.


    او دریافت که زندگی در روستاها به کندی پیش می رود.

  • We'll get there slowly but surely.


    ما به آرامی اما مطمئناً به آنجا خواهیم رسید.

  • Slow. Major road ahead.


    آهسته. تدریجی. جاده اصلی در پیش است

  • a slow-acting drug


    یک داروی کند اثر

  • Can you speak slower/​more slowly?


    آیا می توانید آهسته تر/آهسته تر صحبت کنید؟


  • میشه لطفا آهسته تر صحبت کنید؟

  • Slowly but surely we made our way down the muddy hillside.


    به آرامی اما مطمئناً از دامنه تپه گل آلود پایین آمدیم.

synonyms - مترادف
  • steadily


    به طور پیوسته

  • unhurriedly


    بدون عجله

  • leisurely


    با فراغت

  • ploddingly


    به طرز فجیعی

  • adagio


    adagio


  • به تدریج


  • به شدت

  • largo


    بزرگو

  • lento


    لنتو

  • adagietto


    adagietto

  • calmly


    با آرامش

  • casually


    به طور اتفاقی

  • deliberately


    به عمد


  • به آرامی

  • haltingly


    با توقف

  • inchmeal


    اینچ آرد

  • laggardly


    با تاخیر

  • languidly


    بی حال

  • larghetto


    بزرگتو

  • lazily


    تنبلی

  • nonchalantly


    بی تعارف

  • pokily


    به طرز عجیبی


  • آهسته. تدریجی

  • sluggishly


    کند

  • tardily


    بر حسب درجه

  • without hurrying


    با سرعتی آرام

  • by degrees


    با سرعت کم

  • at a leisurely pace


    در اوقات فراغت خود


  • وقت گرفتن

  • at your leisure


  • taking your time


antonyms - متضاد

  • به سرعت


  • سریع


  • به طور سریع

  • hurriedly


    با عجله

  • speedily


    ناوگان


  • از نظر شهاب سنگی

  • swift


    عجولانه

  • swiftly


    پروتو

  • hastily


    شکافته

  • snappily


    هر چه سریعتر.

  • fleetly


    پا داغ

  • meteorically


    پس از عجله

  • posthaste


    به همان سرعتی که پاهای فرد می توانند یکی را حمل کنند

  • pronto


    با سرعتی سریع

  • apace


    در یک تاخت

  • briskly


    با سرعت سرسام آور

  • expeditiously


    با سرعت

  • lickety-split


    در دوبل

  • a.s.a.p.


    مسطح

  • hotfoot


    شیب کامل

  • post-haste


    جهنم برای چرم

  • as fast as one's legs can carry one



  • at a gallop


  • at breakneck speed




  • flat-out


  • full tilt



  • in haste


لغت پیشنهادی

fascinated

لغت پیشنهادی

changeover

لغت پیشنهادی

resistance