spin
spin - چرخش
verb - فعل
UK :
US :
خیلی سریع بچرخد و بچرخد یا کاری را مجبور به انجام این کار کند
to describe a situation or information in a way that is intended to influence the way people think about it – used especially about what politicians or business people do
برای توصیف یک موقعیت یا اطلاعات به گونه ای که قصد دارد بر طرز فکر مردم در مورد آن تأثیر بگذارد - به ویژه در مورد آنچه سیاستمداران یا افراد تجاری انجام می دهند استفاده می شود.
پنبه، پشم و غیره را با چرخاندن آن به نخ تبدیل کنید
برای رانندگی یا سفر سریع
برای خارج کردن آب از لباس ها با استفاده از ماشین بعد از شستن آنها
اگر عنکبوت یا حشره تار یا پیله را بچرخاند، نخ تولید می کند تا آن را بسازد.
عمل چرخش سریع به اطراف
یک سفر کوتاه با ماشین برای تفریح
if you put spin on a ball in a game such as tennis or cricket, you deliberately make the ball turn very quickly so that it is difficult for your opponent to hit
اگر در بازی هایی مانند تنیس یا کریکت روی یک توپ بچرخید، عمداً توپ را خیلی سریع به چرخش در می آورید تا ضربه زدن برای حریف دشوار باشد.
the way someone especially a politician or business person talks about information or a situation especially in order to influence the way people think about it
روشی که یک شخص، به ویژه یک سیاستمدار یا یک فرد تجاری، در مورد اطلاعات یا موقعیتی صحبت می کند، به ویژه به منظور تأثیرگذاری بر طرز فکر مردم در مورد آن.
اگر هواپیما در چرخش قرار گیرد، ناگهان سقوط می کند و به دور و اطراف می چرخد
(باعث به) چرخیدن به اطراف و اطراف، به خصوص سریع
If your head or the room spins, you feel as if it is turning around and around and you cannot balance
اگر سر شما یا اتاق بچرخد، احساس می کنید که در حال چرخش است و نمی توانید تعادل داشته باشید
ساختن نخ با چرخاندن الیاف یا تولید چیزی با استفاده از نخ
داستان گفتن، یا برای فریب دادن کسی یا برای سرگرمی
(از یک وسیله نقلیه) به سرعت حرکت کردن، یا به سرعت حرکت در یک وسیله نقلیه
حرکت چیزی که خیلی سریع می چرخد
a way of describing an idea or situation that makes it seem better than it really is, especially in politics
روشی برای توصیف یک ایده یا موقعیتی که باعث می شود آن را بهتر از آنچه هست به نظر برساند، به ویژه در سیاست
یک سفر کوتاه با ماشین برای لذت
برگردن و برگردن، یا چیزی یا کسی رو وادار کردن
یک روش خاص برای نمایش یک رویداد یا موقعیت به عموم
a particular way of representing an event or situation to the public so that it will be understood in a way that you want it to be understood
یک سفر کوتاه که برای تفریح انجام می شود، معمولاً در ماشین
یک حرکت چرخشی سریع
21 نوامبر گردابی از نفرت متقابل با خشم فزاینده چرخه خشونت خاورمیانه می چرخد.
November 21 A whirlpool of mutual hatred With accelerating fury the Middle East's cycle of violence spins.
آنها به سادگی یک بند ابریشمی را می چرخانند تا خود را به یک شاخه بچسبانند.
در پیاده رو، بچه ها به نوبت بالای سر می چرخیدند.
عقب نشستم و نگاه کردم که پنکه سقفی بالای سرم می چرخید.
پسر روی صندلی میز پدرش می چرخید.
اسکیت باز روی یخ با سرعت بیشتری شروع به چرخش کرد.
این روستا به ریسندگی نخ پشمی خوب شهرت دارد.
هواپیما از کنترل خارج می شد.
یک اسکیت باز یخ چرخان
سرم می چرخد (= احساس می کنم سرم گرد می شود و نمی توانم تعادل داشته باشم).
رقصنده ها دور و بر می چرخیدند.
چرخاندن یک توپ / سکه / چرخ
ما شرط بندی کردیم و کروپیه چرخ رولت را چرخاند.
چرخید تا با او روبرو شود.
روی پاشنه اش چرخید و بیرون رفت.
کنار پنجره نشسته بود و می چرخید.
ریسندگی و بافتن پشم
spinning silk into thread
نخ ریسی ابریشم
spinning thread from silk
نخ ریسی از ابریشم
عنکبوت در حال چرخش تار
یک کرم ابریشم پیله ای را می چرخاند که می تواند 800 متر ابریشم خالص تولید کند.
آنها با دوچرخه خود در جاده ها می چرخیدند.
یکی از دستیاران از قبل شکست سناتور را «تقریباً به اندازه یک پیروزی قطعی» توصیف می کرد.
سرش از درد می چرخید.
تئوری های او در مورد اقتصاد کافی است تا سرتان را به چرخش درآورد.
روی پاشنه اش چرخید و با عصبانیت رفت.
زمین هر 24 ساعت یک بار به دور محور خود می چرخد.
تیغه خیلی سریع می چرخد.
ماشین از کنترل خارج شد.
قایق مانند یک قله چرخید و موج عظیمی به سمتم آمد.
اکنون چرخ می تواند آزادانه بچرخد.
سوال های آنها سرم را به هم ریخت.
جو صندلی را دور چرخاند.
او برای آخرین بار چرخ رولت را چرخاند.
زمین به دور یک محور مرکزی می چرخد.
آنها یک سکه چرخیدند تا ببینند چه کسی باید اول برود.
شریک زندگی خود را به دور خود بچرخانید.
چرخید تا او را ببیند که به او پوزخند می زند.
whirl
چرخیدن
دور زدن
revolve
بچرخد
rotate
چرخاندن
twirl
چرخش
چرخ
twist
پیچ - پیچیدن
swirl
محوری
pivot
چرخشی
swivel
دوران
gyrate
رول
پیروت
pirouette
دایره
چرخ سنجاق
pinwheel
تاب خوردن
مارپیچ
spiral
قرقره
reel
مدار
gyre
بیرل
birl
نوسان می کند
oscillate
خرخر کردن
purl
آویز کردن
pendulate
دور بزن
باد
گردش کند
گردابی
بچرخ
circulate
eddy
orbit
ایستادن
ثابت
straighten
راست کردن
untwist
باز کردن
اقامت کردن
ماندن
stabiliseUK
stabiliseUK
stabilizeUS
stabilizeUS
رها کردن
حفظ
untwirl
سر راست
خوب کردن
آرام باش
توده
unroll
مقدم بودن
نگه دارید
precede
سرکوب کردن
رایگان
repress
منصرف کردن
unwrap
جمع آوری
برملا کردن
dissuade
شکست
مکث
uncover
متوقف کردن
جمع آوری کنید
halt