middle
middle - وسط
noun - اسم
UK :
US :
بخشی از بدن شما در اطراف کمر و شکم شما
نزدیکترین مرکز و دورترین فاصله از لبه، بالا، انتهای و غیره
نیمی از مسیر یک رویداد یا دوره زمانی
between two extreme levels or positions, for example between the best and worst, the biggest and smallest etc
بین دو سطح یا موقعیت شدید، به عنوان مثال بین بهترین و بدترین، بزرگترین و کوچکترین و غیره
نقطه مرکزی، موقعیت یا قسمت
waist
کمر
در موقعیت مرکزی
از نظر اهمیت، مقدار و اندازه نه زیاد و نه کم
یک فرزند وسطی به اندازه تعداد برادران و خواهران کوچکتر، برادر و خواهر بزرگتر دارد
used to refer to a form of a particular language that existed between its earliest known stage and its present form
برای اشاره به شکلی از یک زبان خاص که بین اولین مرحله شناخته شده و شکل کنونی آن وجود داشت استفاده می شود
a point position or part that is not on one side or the other but is equally far from things on either side; the central point position or part
نقطه، موقعیت یا قسمتی که در یک طرف یا آن طرف نیست، اما از هر طرف به یک اندازه دور است. نقطه مرکزی، موقعیت یا قسمت
وسط یک دوره زمانی نقطه ای بین آغاز و پایان آن دوره است
infml وسط شما کمر شماست.
اما تا نیمه های شب، الکل متابولیزه می شود و اثر بازگشتی ایجاد می شود.
کار خیلی سختی بود و در وسط دعوای آبی داشتیم.
زمانی که صرف حساب کردن می شود، زمانی است که به خوبی صرف شده است، حتی در میانه یک روز پرتلاطم.
این گروه همچنین در میانه یک پروژه 45000 دلاری برای بازسازی یک بتکده در محله باستانی است.
جایی در وسط، پرونده تغییر است.
در اواسط فصل که بیکار بودم یک طلسم داشتم.
بلوک اداری وسط یک گردباد جهنمی بود.
گذر از وسط توکیو در ساعات شلوغی می تواند یک کابوس باشد.
آیا از فیلم لذت بردید؟ خیلی خوب بود اما تا وسط کمی حوصله ام سر رفت.
گری به سمت وسط دریاچه پارو زد.
The state built 10 prisons from the opening of San Quentin in 1852 until the middle of the last decade.
ایالت از زمان افتتاح سان کوئنتین در سال 1852 تا اواسط دهه گذشته 10 زندان ساخت.
اواسط تابستان بود.
دریاچه ای با جزیره ای در وسط
این مرغ وسط پخته نمی شود.
ماشینش وسط راه گیر کرده بود.
تلفن در نیمه های شب زنگ خورد.
شما نمی توانید وسط جلسه را ترک کنید!
عکسش راست/بنگ (= دقیقا) وسط صفحه اول بود.
وسط کمرم درد دارم.
دمای پایین در اواسط زمستان می تواند برخی از درختان را از بین ببرد.
یک ورق کاغذ بردارید و یک خط از وسط بکشید.
باید تا وسط هفته تمام می کردم.
من داستانی با آغاز، میانه و پایان را دوست دارم.
او را از وسط گرفت.
من از وسط وزن اضافه کردم.
این اثر دارای یک بز پر شده با یک تایر لاستیکی در وسط آن است.
وقتی آنها دعوا می کنند، من اغلب در این وسط گیر می افتم.
وسط شام بودند که زنگ زدم.
من در وسط نوشتن یک نامه دشوار هستم.
او در یک مزرعه کوچک در میانه ناکجاآباد زندگی می کند.
کشور بر سر اعتصاب به وسط تقسیم شد (= نیمی از آن حمایت کردند، نیمی از آن حمایت نکردند).
کیک را از وسط تقسیم کنید.
It would seem the community has divided down the middle with some favouring expansion and some dead set against it.
به نظر می رسد که جامعه وسط تقسیم شده است، با برخی طرفدار گسترش و برخی مردگان علیه آن.
وسط اتاق ایستاده بود.
من در اواسط جنگ به دنیا آمدم.
ضربه ای به وسط پیشانی اش خورد.
تا اواسط فروردین صبر کنیم.
وسط میدان ایستادند.
ما به وسط لندن نقل مکان کردیم.
این عکس کلاس من است - من آن وسط هستم.
وسط راه ایستاده بود.
سروصدا در نیمه های شب ما را از خواب بیدار کرد.
آن شلوار در وسط شما کمی تنگ به نظر می رسد.
مرکزی
mid
اواسط
centerUS
مرکز ایالات متحده
centreUK
مرکز انگلستان
halfway
نیمه راه
centermost
مرکزی ترین
medial
داخلی
middlemost
میانه ترین
midmost
میانه
middling
میانه راه
midway
بین
مساوی فاصله
equidistant
مزیال
mesial
بین و بین
وسط
در قلب
حد واسط
intermediate
میانجی
intermediary
متوسط
median
واسطه
منظور داشتن
mediate
میانی
مداخله می کند
intermedial
اتمی
intervening
درونی
در نیمه راه
وسط راه
halfway between
در بین
midway between
centric
سمت
outer
بیرونی
exterior
خارجی
outermost
بیرونی ترین
outmost
برجسته ترین
furthermost
بیشتر از همه
خارج از
مرز
farthermost
دورترین
farthest
از راه دور
furthest
بیشترین
remotest
مفرط
utmost
پیرامونی
دور افتاده
peripheral
غیر معمول
outlying
خارق العاده
حاشیه
استثنایی
fringe
جانبدارانه
exceptional
متعصب
biased
غیرطبیعی
prejudiced
نجیب
abnormal
غیر منطقی
noble
جزئي
unreasonable
جانبی
partial
متمایز
lateral
کنجکاو
uncommon
منحصر بفرد
distinctive