stomach
stomach - معده
noun - اسم
UK :
US :
اندامی در بدن شما که در آن غذا شروع به هضم می کند
قسمت جلوی بدن شما، زیر سینه شما
توانایی پذیرش چیزی، مخصوصاً چیزهای ناخوشایند
خوردن چیزی بدون اینکه مریض شود
an organ in the body where food is digested, or the soft front part of your body just below the chest
عضوی در بدن که در آن غذا هضم می شود، یا قسمت جلویی نرم بدن درست زیر سینه
توانایی پذیرش یک ایده ناخوشایند یا تماشای چیزی ناخوشایند
عضوی در بدن که غذا در آن هضم می شود
شکم شما همچنین قسمت جلویی بدن شما در نزدیکی کمر است.
معده همچنین می تواند به معنای تمایل یا علاقه به انجام کاری باشد
پذیرش یا توانایی مقابله با چیزی که برای شما مشکل ایجاد می کند
ست به شکمش نگاه کرد و آن را لمس کرد.
جای زخم آپاندیس به آرامی روی شکمش بالای اسپیدو حک شده بود.
اما آن شب، بعد از شام، او شروع به ناله کردن کرد و لولا متوجه شد که شکمش متورم شده است.
سپس، به نظر می رسید، یک فیل روی شکم من ایستاد.
I could discipline my raging stomach no longer.
دیگر نمی توانستم شکم خشمگینم را تربیت کنم.
برگشت و مشتی به شکم استیو زد.
stomach pains/cramps
معده درد / گرفتگی
an upset stomach
ناراحتی معده
نوشیدن (= الکل) با معده خالی (= بدون خوردن چیزی) ایده خوبی نیست.
شما نباید با شکم پر ورزش کنید.
مهاجم لگدی به شکم او زد.
روی شکم دراز بکشید و بازوها را در کنار خود قرار دهید.
آنها روی شکم خود در امتداد زمین خزیدند.
تمریناتی برای تقویت عضلات شکم
exercises to strengthen the stomach muscles
وقتی می رفتم تا نتایج امتحانم را بگیرم، در شکمم پروانه بود.
او شکم برای باقی مانده خورش نداشت.
شکمی برای دعوا نداشتند.
برای رفتن روی ترن هوایی غول پیکر به شکمی قوی نیاز دارید.
احساس غرق شدن ناگهانی در گودال شکمش داشت.
وقتی آمبولانس را دیدم در گودال شکمم احساس ناخوشایندی داشتم.
او پس از مصرف بیش از حد معده اش پمپاژ شد.
نورا با شنیدن این خبر دچار شکم شد.
شنیدن چنین رفتارهای احمقانه ای باعث ناراحتی من می شود.
عکس اجساد سوخته شکمم را چرخاند.
بوی سگ مرده شکمش را برگرداند.
احساس تهوع در شکمش نشست.
او خماری داشت، برای همین یک ساندویچ سفارش داد تا شکمش آرام شود.
ناراحتی معده داشت.
محتویات شکمش را با خشونت خالی کرد.
بقایای انسان در میان محتویات معده کوسه پیدا شد.
چون خیلی ترسیده بودم در شکمم گره می خورد.
وقتی موج بزرگ دیگری به قایق برخورد کرد، شکمم غلت زد.
او با ناراحتی معده از کار خارج شده است.
این دارو می تواند باعث ناراحتی خفیف معده شود.
درد شکمش بدتر می شد.
شما نباید با شکم خالی به مدرسه بروید.
abdomen
شکم
belly
روده
tummy
سبد نان
gut
وسط
breadbasket
ضربه زدن
پرخاشگر
paunch
توم
bingy
ماو
tum
پوکو
maw
ناحیه شکم
puku
زیر کمربند
abdominal region
شبکه خورشیدی
میانی
solar plexus
گلدان
midriff
لاستیک یدکی انگلستان
لاستیک زاپاس US
midsection
شرکت
spare tyreUK
خط کمر
spare tireUS
کمر
داخل
waistline
ونتر
waist
روده ها
potbelly
دور
insides
پنجره خلیج
venter
دل و روده
intestines
شکم آبجو
girth
bay window
guts
beer belly
inappetence
بی اشتهایی
dislike
دوست نداشتن
نفرت
hatred
بیزاری
distaste
بی تفاوتی
aversion
انزجار
apathy
تنفر شدید
indifference
بی میلی
loathing
دافعه
disgust
بی حالی
repugnance
زهد
revulsion
محبت
abhorrence
خیرخواهی
disinclination
اعتدال
repulsion
نارضایتی انگلستان
antipathy
ناپسند
lethargy
نارضایتی آمریکا
asceticism
بی علاقگی
temperance
دشمنی
benevolence
عدالت
moderation
بی توجهی
disfavourUK
انصاف
mislike
بی طرفی
disfavorUS
خصومت
disinterest
enmity
neglect
fairness
impartiality
animosity