sudden
sudden - ناگهانی
adjective - صفت
UK :
US :
اتفاق می افتد، می آید، یا به سرعت انجام می شود یا زمانی که انتظارش را ندارید
به سرعت و بدون اخطار اتفاق می افتد یا انجام می شود
به سرعت یا غیرمنتظره اتفاق می افتد یا انجام می شود
تصمیم ربکا برای رفتن بسیار ناگهانی بود.
توسعه به همان اندازه ناگهانی است که چشمگیر است.
A sudden boom followed in its wake a new parachute flare splitting the night sky - a red target flare.
یک انفجار ناگهانی در پی آن دنبال شد، یک شعله چتر نجات جدید که آسمان شب را شکافت - یک شعله هدف قرمز.
افسردگی گاهی اوقات با تغییر ناگهانی در زندگی شما ایجاد می شود.
یک تغییر ناگهانی در برنامه ها وجود دارد.
However this kind of relatively sudden decline in levels of satisfaction is not necessarily permanent.
با این حال، این نوع کاهش نسبتاً ناگهانی در سطح رضایت لزوماً دائمی نیست.
هنگامی که او برگشت تا به عقب شنا کند، درد ناگهانی را در پشت خود احساس کرد.
ناگهان دو چیز را می دانم: چرا آنها روی یک سلول مغز قرار داشتند و روانپزشکی چگونه کار می کند.
حتی می تواند به خنده ناگهانی تبدیل شود، زمانی که فرد متوجه می شود که این تظاهر چقدر پوچ است.
هیچ حرکت ناگهانی در اطراف حیوانات انجام ندهید.
سپس کاهش ناگهانی ارزش پزو در آن دسامبر اتفاق افتاد و خیمنز 70 میلیون دلار بیشتر برداشت کرد.
احساس درد شدید ناگهانی در شکمم کردم.
چرا تغییر ناگهانی در احساسات؟
خبر مرگ ناگهانی و غیرمنتظره او شوک بزرگی بود.
تغییر ناگهانی دما
چندین تیراندازی ناگهانی در بیرون شنیده شد.
تازه دیروز تصمیم گرفته شد. همه چیز خیلی ناگهانی بود
هیچ حرکت ناگهانی انجام ندهید.
مرگ او بسیار ناگهانی بود.
ناگهان یکی دور گردنم گرفت.
اسلحه را بیندازید، دستان خود را در هوا بگذارید و هیچ حرکت ناگهانی انجام ندهید.
زمانی که در تعطیلات بود دچار حمله قلبی ناگهانی شد.
First they announce their engagement and then they tell me Angie's pregnant - it's all a bit sudden.
ابتدا نامزدی خود را اعلام می کنند و سپس به من می گویند انجی باردار است - همه اینها کمی ناگهانی است.
دوچرخهسوار سرش را پایین انداخت و ناگهان سرعت گرفت.
abrupt
ناگهانی
unexpected
غیر منتظره
unforeseen
پیش بینی نشده
swift
سریع
unanticipated
عجولانه
عجله کرد
فوری
hasty
تیز
hurried
پر شور
تکانشی
instant
رعد و برق
instantaneous
رسوب می کند
کهیر
impetuous
شتاب گرفت
impulsive
حاد
lightning
ناوگان
precipitate
سر به سر
precipitous
بداهه
rash
رسوب دهنده
accelerated
سریع شد
acute
عجله
expeditious
اسپاسم
fleet
headlong
impromptu
precipitant
quickened
rushing
spasmodic
speedy
anticipated
پیش بینی شده است
expected
انتظار می رود
foreseen
غیر ناگهانی
unsudden
برنامه ریزی شده است
scheduled
جدول کشی شده
slated
مسلم - قطعی
احتمال دارد
پیش بینی
forecast
متصور شد
envisioned
قابل پیش بینی
foreseeable
پیش بینی کرد
predicted
برنامه ریزی شده، پیش بینی شده
projected
محتمل
probable
ناشی از
برنامه ریزی شده برای
planned for
آماده برای
prepared for
آهسته. تدریجی
برنامه ریزی شده
predictable
حساب شده
planned
در انتظار
deliberate
عمدی - قصدی
awaited
طراحی شده
envisaged
طبیعی
intentional
تحت تعقیب
designed
آینده
وعده داده است
wanted
پیشنهاد شده
coming
تامل کرد
promised
contemplated