decline

base info - اطلاعات اولیه

decline - کاهش می یابد

verb - فعل

/dɪˈklaɪn/

UK :

/dɪˈklaɪn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [decline] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Support for the party continues to decline.


    حمایت از حزب همچنان رو به کاهش است.

  • Sales of whole milk declined by 4 per cent.


    فروش شیر کامل 4 درصد کاهش یافت.

  • The city declined in importance in the nineteenth century.


    اهمیت این شهر در قرن نوزدهم کاهش یافت.

  • to decline in popularity/value/number


    کاهش محبوبیت/ارزش/تعداد

  • Jobs in manufacturing have steadily declined.


    مشاغل در بخش تولید به طور پیوسته کاهش یافته است.

  • to decline sharply/significantly/dramatically


    به شدت / قابل توجه / چشمگیر کاهش یابد

  • to decline rapidly/markedly/substantially


    به سرعت / به طور قابل توجه / قابل توجهی کاهش یابد

  • Her health began to decline.


    سلامتی او شروع به کاهش کرد.

  • I offered to give them a lift but they declined.


    من پیشنهاد دادم که به آنها کمک کنم اما آنها نپذیرفتند.

  • to decline an offer/invitation


    برای رد پیشنهاد/دعوتنامه

  • We politely declined her invitation.


    ما مودبانه دعوت او را رد کردیم.

  • She declined a second glass of wine and called for a taxi.


    لیوان دوم شراب را رد کرد و تاکسی خواست.

  • Their spokesman declined to comment on the allegations.


    سخنگوی آنها از اظهار نظر در مورد این اتهامات خودداری کرد.

  • Profits declined by 6 per cent this year.


    سود امسال 6 درصد کاهش یافت.

  • The economy has declined sharply in recent years.


    اقتصاد در سال های اخیر به شدت کاهش یافته است.

  • The market for these products is declining fast.


    بازار این محصولات به سرعت در حال کاهش است.

  • The number of full-time staff has declined from 300 to just 50.


    تعداد کارکنان تمام وقت از 300 به 50 نفر کاهش یافته است.

  • This section of the market has slowly declined in importance.


    اهمیت این بخش از بازار به آرامی کاهش یافته است.

  • Her health was declining rapidly.


    سلامتی او به سرعت رو به زوال بود.

  • Patients of course have the right to decline treatment.


    البته بیماران حق دارند از درمان خودداری کنند.

  • The minister declined to be interviewed.


    وزیر از مصاحبه خودداری کرد.

  • I absolutely decline to discuss my dealings with him or anyone.


    من مطلقاً از صحبت کردن در مورد معاملاتم با او یا کسی امتناع می ورزم.

  • His interest in the project declined after his wife died.


    علاقه او به این پروژه پس از مرگ همسرش کاهش یافت.

  • The party's popularity has declined in the opinion polls.


    محبوبیت این حزب در نظرسنجی ها کاهش یافته است.

  • The land declines sharply away from the house.


    زمین دور از خانه به شدت کاهش می یابد.

  • I invited him to the meeting but he declined.


    من او را به جلسه دعوت کردم اما نپذیرفت.

  • He declined my offer.


    او پیشنهاد من را رد کرد.

  • They declined to tell me how they had obtained my address.


    آنها از اینکه به من بگویند چگونه آدرس من را به دست آورده اند خودداری کردند.

  • In Latin we learned how to decline nouns.


    در لاتین ما یاد گرفتیم که چگونه اسم ها را رد کنیم.


  • سقوط صنعتی

  • Home cooking seems to be on the/in decline (= not so many people are doing it).


    به نظر می رسد آشپزی خانگی رو به کاهش است (= افراد زیادی آن را انجام نمی دهند).

synonyms - مترادف

  • سقوط

  • descent


    نزول

  • downturn


    رکود

  • deterioration


    زوال

  • diminution


    کاهش

  • slump


    نزول کردن

  • abatement


    شیب


  • رها کردن


  • فروکش

  • decrement


    پسرفت

  • dip


    تنزل


  • شیرجه رفتن

  • ebb


    سقوط شدید

  • lessening


    تضعیف شدن

  • regression


    خلع درجه

  • degradation


    رو به کاهش است

  • dive


    غوطه

  • downfall


    رکود اقتصادی

  • plummet


    انقباض

  • weakening


    انحطاط

  • downgrade


    پژمرده شدن

  • dwindling


    استهلاک

  • plunge


    کاهش ارزش

  • recession


  • shrinkage


  • decadence


  • degeneration


  • withering


  • degeneracy


  • depreciation


  • devaluation


antonyms - متضاد

  • بالا آمدن

  • ascent


    صعود


  • افزایش دادن

  • elevation


    ارتفاع

  • escalation


    تشدید

  • hike


    پیاده روی

  • advancement


    پیشرفت

  • amelioration


    بهبود

  • ascension


    معراج


  • صعودی

  • ascendance


    افزایش

  • ascending


    جهش

  • enhancement


    موج

  • leap


    بالا رفتن

  • surge


    تورم


  • بهبودی


  • رو به افزایش

  • melioration


    بزرگنمایی انگلستان

  • progression


    بزرگنمایی ایالات متحده

  • proliferation


    تقویت

  • rising


    پرش

  • upswing


    تعالی


  • کسب کردن

  • aggrandisementUK


    رشد

  • aggrandizementUS


  • boost



  • exaltation




  • upsurge


لغت پیشنهادی

Australasian

لغت پیشنهادی

session

لغت پیشنهادی

authorizing