staff

base info - اطلاعات اولیه

staff - کارکنان

noun - اسم

/stæf/

UK :

/stɑːf/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [staff] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • medical/nursing/teaching/coaching staff


    کادر پزشکی / پرستاری / آموزشی / مربیگری

  • The hospital staff cared for me so well.


    کارکنان بیمارستان خیلی خوب از من مراقبت کردند.

  • There are 12 full-time researchers plus technicians and other support staff.


    12 محقق تمام وقت به اضافه تکنسین ها و سایر کارکنان پشتیبانی وجود دارد.

  • female staff members


    کارکنان زن

  • part-time members of staff


    اعضای پاره وقت کارکنان

  • to employ/recruit/hire/train staff


    برای استخدام / استخدام / استخدام / آموزش کارکنان

  • He joined the editorial staff in 2018.


    او در سال 2018 به تحریریه پیوست.

  • We are suffering from an IT staff shortage.


    ما از کمبود کارکنان فناوری اطلاعات رنج می بریم.

  • The company has a good reputation for staff training.


    این شرکت از نظر آموزش کارکنان شهرت خوبی دارد.

  • We have a weekly staff meeting.


    ما یک جلسه هفتگی کارکنان داریم.

  • a reporter on the staff of ‘The Times’


    یک خبرنگار در کارکنان تایمز

  • Students, faculty and staff were all men in those days.


    دانشجویان، اساتید و کارکنان آن روزها همه مرد بودند.


  • یک افسر ستاد


  • یک پرسنل ده نفره


  • من ده کارمند دارم که برای من کار می کنند

  • The staff in this shop are very helpful.


    کارکنان این فروشگاه بسیار مفید هستند.


  • کارکنان این فروشگاه بسیار مفید هستند

  • the senator and his staff (singular)


    سناتور و کارکنانش (مفرد)

  • senators and their staffs (plural)


    سناتورها و کارکنان آنها (جمع)

  • Robbie Keane has joined the coaching staff.


    رابی کین به کادر فنی پیوست.

  • Junior medical staff take samples for blood grouping.


    کادر پزشکی جوان برای گروه خونی نمونه برداری می کنند.

  • The school has 1 300 plus students and just over 100 teaching staff.


    این مدرسه بیش از 1300 دانش آموز و کمی بیش از 100 کارمند آموزشی دارد.

  • A spokesperson said that the bank expects to make 15  000 staff redundant over the next three years.


    یکی از سخنگویان گفت که بانک انتظار دارد طی سه سال آینده 15000 کارمند را بیکار کند.


  • جلسه ای با کارکنان ارشد در وزارت کشور برگزار شد.

  • The event was organized by staff from several museum departments.


    این رویداد توسط کارکنان چندین بخش موزه سازماندهی شد.

  • The bar staff are all young and cool-looking.


    کارکنان بار همگی جوان و خوش قیافه هستند.

  • The bar staff is very professional.


    کارکنان بار بسیار حرفه ای هستند.

  • A member of staff asked us to leave.


    یکی از کارکنان از ما خواست که آنجا را ترک کنیم.

  • Office staff arrived to find there had been a break-in.


    کارکنان دفتر به آنجا آمدند و متوجه شدند که یک سرقت رخ داده است.

  • Some orchestras have had to cut the number of players and administrative staff.


    برخی از ارکسترها مجبور شده اند تعداد نوازندگان و کارکنان اداری را کاهش دهند.

  • Highly trained staff have been laid off.


    کارکنان بسیار آموزش دیده اخراج شده اند.

synonyms - مترادف

  • پرسنل

  • workforce


    نیروی کار

  • employees


    کارکنان

  • workers


    کارگران

  • labourUK


    کار انگلستان

  • labourersUK


    کارگران انگلستان

  • manpower


    نیروی انسانی

  • payroll


    حقوق و دستمزد

  • agents


    عوامل

  • apprentices


    کارآموزان


  • قالب


  • خدمه


  • دانشکده


  • زور

  • hands


    دست ها


  • کمک

  • laborUS


    نیروی کار ایالات متحده

  • laborersUS


    کارگران ایالات متحده


  • دفتر


  • استخر

  • recruits


    استخدام می کند

  • subordinate


    تابع


  • تیم

  • underling


    زیر دست

  • workmen


    دستیاران

  • assistants


    همراهان، خدمه

  • attendants


    کادر

  • cadre


    سپاه

  • corps


    معاونان

  • deputies


    گروه


antonyms - متضاد
  • incompetence


    بی کفایتی

  • inability


    عجز


  • نیاز

  • ineptness


    ناتوانی

  • students


    دانش آموزان


  • عدم

لغت پیشنهادی

misuse

لغت پیشنهادی

razor

لغت پیشنهادی

elsewhere