junior

base info - اطلاعات اولیه

junior - جوان

adjective - صفت

/ˈdʒuːniər/

UK :

/ˈdʒuːniə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [junior] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a junior partner/minister/officer


    یک شریک کوچک / وزیر / افسر

  • She is junior to me.


    او از من کوچکتر است.

  • He's a member of the club's junior team.


    او یکی از اعضای تیم نوجوانان باشگاه است.

  • the world junior tennis championships


    مسابقات تنیس قهرمانی نوجوانان جهان


  • یک مدرسه راهنمایی

  • I spent my junior year in France.


    سال اول را در فرانسه گذراندم.

  • She's quite junior in the organization.


    او در سازمان کاملاً کوچکتر است.


  • یک افسر بسیار کوچک


  • یک جوان دفتر

  • Lewis has just moved up to the juniors.


    لوئیس به تازگی به جوانان صعود کرده است.

  • Saturday morning sessions are for juniors only.


    جلسات صبح شنبه فقط برای نوجوانان است.

  • My brother is five years my junior.


    برادرم پنج سال از من کوچکتر است.

  • My sister is my junior by three years (= three years younger than me).


    خواهرم سه سال کوچکتر از من است (= سه سال از من کوچکتر).


  • بیا جونیور وقت خوابه


  • من مخالفم به اینکه کسی که از من کوچکتر است به من بگوید چه کار کنم.

  • a junior doctor/partner


    یک دکتر / شریک جوان

  • junior orchestra


    ارکستر جوان

  • Junior members are not permitted to compete.


    اعضای جوان اجازه رقابت ندارند.

  • Sammy Davis, Jr.


    سامی دیویس جونیور

  • the junior varsity


    دانشگاه جوان

  • Alfredo is a junior partner in the law firm.


    آلفردو یک شریک کوچک در شرکت حقوقی است.

  • He was born in April, so he’s three months my junior (= he is three months younger).


    او در ماه آوریل متولد شد، بنابراین او سه ماه از من کوچکتر است (= او سه ماه کوچکتر است).

  • junior role/position


    نقش/مقام کوچکتر

  • a junior doctor/barrister/executive


    یک پزشک جوان / وکیل / مدیر اجرایی

  • junior ministers/senators


    وزرا/سناتورهای جوان

  • They promoted a man who was junior to me and made him my boss.


    آنها مردی را که از من کوچکتر بود ارتقا دادند و او را رئیس من کردند.

  • The investment company is planning to raise £370 million through a flotation on AIM London's junior exchange.


    این شرکت سرمایه گذاری در حال برنامه ریزی برای جذب 370 میلیون پوند از طریق شناورسازی در AIM، بورس خرده فروشی لندن است.

  • Directors' rewards have increased exponentially compared with those of their juniors.


    جوایز مدیران در مقایسه با جوایز خردسالانشان به طور تصاعدی افزایش یافته است.

synonyms - مترادف
  • subordinate


    تابع

  • lesser


    کمتر


  • جزئی

  • inferior


    پست تر

  • secondary


    ثانوی


  • پایین تر

  • smaller


    کوچکتر


  • زیر


  • دومین


  • در زیر


  • رشته دوم

  • second-string


    رتبه پایین

  • low-ranking


    رتبه پایین تر

  • lower-ranking


    درجه کم

  • low-grade


    زیر-

  • sub-


    کمانچه دوم

  • second-fiddle


    پست

  • lowly


    درجه دوم

  • second-class


    شرکت فرعی

  • second-rate


    فرعی

  • subservient


    سطح پایین تر

  • subsidiary


    کم

  • ancillary


    رشته سوم

  • lower-level


    دستیار

  • low


    ناچیز

  • third-string


    فروتن


  • کمکی

  • insignificant


    حمایت می کند

  • humble


  • auxiliary


  • supporting


antonyms - متضاد

  • ارشد

  • greater


    بزرگتر

  • higher


    بالاتر


  • عمده


  • بیشتر


  • اولیه


  • نخست

  • superior


    برتر

  • superordinate


    مافوق

  • higher-ranking


    رتبه بالاتر

  • elder


    اولین کلاس

  • first-class


    درجه یک

  • first-rate


    مهم


  • بهتر

  • grander


    رئیس


  • بالا

  • bigger


    عالی رتبه


  • سطح ارشد

  • top


    موقعیت بالا

  • high-ranking


    سطح بالا

  • senior-level


    رتبه بندی

  • high-status


    بالاترین رتبه

  • high-level


    سطح اجرایی

  • larger


    بهبود یافته


  • صدا دهنده

  • ranking


    بهتر شد

  • highest-ranking



  • improved


  • sounder


  • bettered


لغت پیشنهادی

logan

لغت پیشنهادی

navigation

لغت پیشنهادی

sunglasses