planning
planning - برنامه ریزی
noun - اسم
UK :
US :
فرآیند تفکر و تصمیم گیری در مورد برنامه ای برای دستیابی یا ساختن چیزی
when you think carefully about something you want to do in the future and decide exactly how you will do it
زمانی که به دقت در مورد کاری که می خواهید در آینده انجام دهید فکر می کنید و دقیقاً تصمیم می گیرید که چگونه آن را انجام دهید
تصمیم گیری در مورد چگونگی انجام کاری
فرآیند تصمیم گیری در مورد نحوه استفاده از زمین در یک منطقه خاص و طراحی نقشه برای آن
the process of planning activities or events in an organized way so that they are successful or happen on time
فرآیند برنامه ریزی فعالیت ها یا رویدادها به روشی سازمان یافته به گونه ای که موفقیت آمیز باشد یا به موقع اتفاق بیفتد
فعالیت برنامه ریزی که در آن ساختمان ها، جاده ها و غیره در یک شهر یا شهر قرار می گیرند
اگر در همه این زمینه ها به کار نیاز باشد، برنامه ریزی دقیق به اندازه سخت کوشی مهم خواهد بود.
ما دیگر نمیتوانیم مجوز برنامهریزی در ساحل دریافت کنیم، بنابراین به دنبال داخل کشور هستیم.
به نظر میرسد که برنامهریزی زیادی لازم بوده است.
Porter first identifies the problem that will be encountered if one proceeds with portfolio planning without explicit management of these interdependencies.
پورتر ابتدا مشکلی را شناسایی میکند که در صورت ادامه برنامهریزی پورتفولیو بدون مدیریت صریح این وابستگیها، با آن مواجه میشود.
Our information services will benefit from longer-term planning than the current annual estimating cycle.
خدمات اطلاعاتی ما نسبت به چرخه تخمین سالانه فعلی از برنامه ریزی بلندمدت بهره مند خواهند شد.
A change in circumstances that could not have been predicted exactly does not mean that planning was incorrect in the first place.
تغییر در شرایطی که دقیقاً قابل پیش بینی نبود به این معنی نیست که برنامه ریزی در وهله اول نادرست بوده است.
در آن زمان موضوع حقوق زنان در مرحله برنامه ریزی بود.
Therefore we need to consider a model of decision making which can be applied to the planning process.
بنابراین ما باید مدلی از تصمیم گیری را در نظر بگیریم که بتواند در فرآیند برنامه ریزی اعمال شود.
The department is responsible for all financial planning.
این بخش مسئول تمام برنامه ریزی های مالی است.
پس از ماهها برنامهریزی دقیق، رویداد بدون مشکل برگزار شد.
مشاوران تاکید بیشتر بر برنامه ریزی استراتژیک را توصیه کردند.
در حال حاضر در مراحل برنامه ریزی هستیم.
او اکنون در شهرسازی کار می کند.
برای ارائه درخواست برنامه ریزی
این طرح ها توسط سازمان برنامه ریزی محلی در نظر گرفته شد.
هزینه ها را می توان با برنامه ریزی اضطراری موثر کاهش داد.
تصمیم گیری در مورد دستور جلسه حیاتی ترین جنبه برنامه ریزی قبل از جلسه است.
برنامه ریزی برای توسعه آینده برای جامعه حیاتی است.
این جشنواره چهار ساله در برنامه ریزی بود.
این ایده هنوز در مرحله برنامه ریزی است.
صنعت باید برنامه ریزی بلندمدت انجام دهد.
این سفر مستلزم برنامه ریزی دقیق از قبل است.
این کار قابل انجام است، اما نیاز به برنامه ریزی دقیق دارد.
یک وکیل متخصص در برنامه ریزی املاک
سیستم برنامه ریزی مرکزی شوروی
مرحله برنامه ریزی اولیه
او در دوره برنامه ریزی کسب و کار شرکت کرد.
برنامه ریزی برای آینده برخی افراد را عصبی می کند.
برنامه ریزی معقول، اختلال در برنامه را به حداقل می رساند.
معلمان باید همیشه در فرآیند برنامه ریزی درسی مشارکت داشته باشند.
سرپرست تیم بر اهمیت برنامه ریزی تاکید کرد.
اگر برنامه ریزی دقیقی انجام دهید، کل فرآیند آسان تر خواهد شد.
برنامه ریزی متفکرانه کلید موفقیت در مهمانی شام است.
با کمی برنامه ریزی آینده می توانید از بدهی جلوگیری کنید.
Your local council's planning department should be able to give you guidance on whether or not you need planning permission.
بخش برنامه ریزی شورای محلی شما باید بتواند به شما راهنمایی کند که آیا به مجوز برنامه ریزی نیاز دارید یا نه.
Planning consent has been applied for.
رضایت برنامه ریزی درخواست شده است.
این توسعه هنوز برای تصویب برنامه ریزی به شورا ارائه نشده است.
رویدادهایی مانند این ماه ها برنامه ریزی دقیق را می طلبد.
town/environmental/urban planning
شهر / محیط زیست / برنامه ریزی شهری
organisationUK
سازمان انگلستان
organizationUS
سازمان ایالات متحده
ترتیب
groundwork
زمینه سازی
طرح
آماده سازی
preparations
مدیریت
هماهنگی
coordination
پیش اندیشی
forethought
سازماندهی انگلستان
سازماندهی ایالات متحده
organisingUK
طراحی
organizingUS
توسعه
designing
ابداع کردن
ساختار
devising
حکومت
structuring
ترسیم کردن
governance
برنامه ریزی
outlining
تدوین
scheduling
پیش بینی
drafting
تشکیل
forecasting
لجستیک
طرح ریزی
logistics
تدارک
projection
راه اندازی
سرپرستی
کار کردن
superintendence
تعیین هدف
مقررات
goal-setting
hindsight
واپس نگری
improvidence
بی خیالی
myopia
myopia
shortsightedness
نزدیک بینی
carelessness
سهل انگاری - بی دقتی
imprudence
بی تدبیری
inconsideration
در نظر گرفتن
neglect
بی توجهی
retrospection
retrospection
thoughtlessness
بی فکری
unpreparedness
عدم آمادگی
ignorance
جهل
indiscretion
بی احتیاطی
negligence
غفلت
عدم آینده نگری
impulsiveness
تکانشگری
stupidity
حماقت
afterthought
بعد فکر
postmortem
پس از مرگ
disregard
خودانگیختگی
spontaneity
عجول بودن
rashness
وحشی
wildness