long-term

base info - اطلاعات اولیه

long-term - بلند مدت

adverb - قید

/ˌlɔːŋ ˈtɜːrm/

UK :

/ˌlɒŋ ˈtɜːm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [long-term] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to benefit/affect somebody long-term


    درازمدت بر کسی سود بردن/تاثیر گذاشتن

  • It is unclear if this shift will continue long-term.


    مشخص نیست که آیا این تغییر در درازمدت ادامه خواهد داشت یا خیر.


  • اگر می‌خواهیم به نتایج جدی برسیم، باید بلندمدت فکر کنیم (= به این فکر کنیم که در یک دوره زمانی طولانی چه اتفاقی خواهد افتاد).

  • long-term unemployment


    بیکاری طولانی مدت


  • مراقبت طولانی مدت از بیماران شدید

  • the long-term effects of the drug


    اثرات طولانی مدت دارو

  • Scientists warned of the long-term effects of global warming.


    دانشمندان نسبت به اثرات طولانی مدت گرمایش جهانی هشدار دادند.

  • It's too early to tell whether the long-term benefits of biofuel plants will exceed the taxpayer dollars invested in them.


    هنوز خیلی زود است که بگوییم آیا مزایای بلندمدت نیروگاه های سوخت زیستی از دلارهای مالیات دهندگان سرمایه گذاری شده در آنها فراتر خواهد رفت.

  • Unions are negotiating a long-term agreement to keep the jobs in the local area.


    اتحادیه ها در حال مذاکره برای یک توافق بلند مدت برای حفظ مشاغل در منطقه هستند.

  • The fund seeks long-term growth of capital.


    این صندوق به دنبال رشد بلندمدت سرمایه است.

  • long-term debt/effects/planning


    بدهی بلندمدت / اثرات / برنامه ریزی

  • Guessing the long-term cash flow of an established business is relatively simple.


    حدس زدن جریان نقدی بلند مدت یک کسب و کار تاسیس شده نسبتا ساده است.

  • The Fund's cash reserve could then be used to buy long-term bonds on the cash market.


    پس از آن می توان از ذخیره نقدی صندوق برای خرید اوراق قرضه بلندمدت در بازار نقدی استفاده کرد.

  • long-term investment/ borrowing/savings


    سرمایه گذاری بلندمدت / استقراض / پس انداز

synonyms - مترادف
  • extended


    تمدید شده

  • lengthy


    طولانی


  • طولانی شده

  • protracted


    طولانی مدت

  • prolonged


    ماندگار

  • abiding


    ادامه دارد

  • continuing


    بادوام

  • durable


    گسترده

  • enduring


    منبسط


  • ماراتن

  • lasting


    طولانی کشیده شده


  • طولانی کشیده

  • expanded


    عمر طولانی

  • marathon


    کشیده شده

  • long-drawn


    کشیده شده است

  • long-drawn-out


    کشیده شد

  • long-lasting


    گسترش یافتن انتشار یافتن

  • long-lived


    بسیار طولانی

  • drawn-out


    با طول قابل توجهی

  • dragged out


    عالی

  • drawn out


    دور

  • long-standing


    طولانی شد

  • stretched out


  • long-running



  • strung out





  • far


  • lengthened


antonyms - متضاد
  • short-term


    کوتاه مدت


  • فوری

  • instant


    موقت


  • مختصر

  • interim


    مقدار کمی


  • مینی


  • کوتاه

  • mini


    گذراندن


  • انی

  • shortish


    گذرا

  • short-lived


    ناپایدار

  • passing


    زودگذر

  • momentary


    محو شدن

  • transient


    بازیگری

  • impermanent


    فراری

  • ephemeral


    توقفگاه

  • transitory


    جایگزین

  • fleeting


    محدود

  • provisional


    فرار

  • evanescent


    متناوب

  • acting


  • fugacious


  • fugitive


  • stopgap


  • provisory


  • makeshift


  • substitute


  • provisionary



  • volatile


  • alternate


لغت پیشنهادی

emanate

لغت پیشنهادی

Barcelona

لغت پیشنهادی

crashing