obviously
obviously - به طور مشخص
adverb - قید
UK :
US :
آشکار بودن
به این معنی استفاده می شود که یک واقعیت را می توان به راحتی متوجه یا درک کرد
به گونه ای که به راحتی قابل درک یا دیدن باشد
به گونه ای که به راحتی قابل مشاهده، تشخیص یا درک باشد
While obviously busy and gearing up for a big night the servers here were ever mindful of their dining patrons.
در حالی که آشکارا مشغول هستند و برای یک شب بزرگ آماده می شوند، سرورهای اینجا همیشه حواسشان به مشتریان غذاخوری خود بود.
Or that the only purpose of it is for procreation, which is obviously disproved in the above passage.
و یا اینکه تنها هدف از آن تولید مثل است که در قسمت فوق به وضوح نفی شده است.
آرایشگر معلوم بود مست بود.
But the reverse is true when an attorney represents a person who is obviously guilty or whose guilt is widely perceived.
اما عکس آن زمانی صادق است که وکیل شخصی را نمایندگی می کند که آشکارا مجرم است یا گناه او به طور گسترده ای درک شده است.
معلومه که دوستت داره
بدیهی است که ما به محافظت در برابر استخدام و اخراج حمایتی نیاز داریم.
واضح است که او آماده است تا شرایط شما را تحمل کند.
بدیهی است که آن را از شما که طبقه کارگر هستید بیرون می کشد.
این رویکردی است که برخی به طور انحصاری و خاص برای جوانان می نویسند.
برنده مشخصاً بازیکنی است که کانکر دست نخورده دارد.
بدیهی است که ما نمی خواهیم پول زیادی خرج کنیم.
رژیم غذایی و ورزش بدیهی است که مهم هستند.
I wanted to do well obviously but I wasn't nervous because I don't see exams as the be all and end all.
بدیهی است که میخواستم خوب کار کنم، اما عصبی نبودم، زیرا امتحان را بهعنوان تمام و کمال نمیبینم.
او پاسخ داد: اوه، واضح است که من با او مخالفم.
این طوفان عظیم بدیهی است که تأثیر زیادی بر مسافران هوایی داشته است.
معلوم بود که ناراحت بود.
معلوم است که نمی آیند.
من متوجه نشدم که این یک مناسبت رسمی است.
این داستان به قدری آشکارا نادرست است که متیو به خود زحمت نمی دهد آن را رد کند.
او اشک می ریخت و آشکارا بسیار ناراحت بود.
بدیهی است که مدرسه بدون معلم نمی تواند کار کند.
آنها مشخصا بعد از بازی خسته شده بودند.
بدیهی است که شما به کمک من نیاز نخواهید داشت.
plainly
به وضوح
evidently
از قرار معلوم، مشخصا
manifestly
آشکارا
قابل ملاحظه ای
patently
به طور قابل مشاهده
noticeably
قابل تشخیص
visibly
به طور مشخص
discernibly
به ظاهر
blatantly
قابل لمس
markedly
شفاف
ostensibly
بدون تردید
palpably
مجزا
transparently
به طور محسوس
unmistakably
ظاهرا
distinctly
بی پرده
perceptibly
به طور آشکار
به طرز چشمگیری
openly
قابل تشخیص ایالات متحده
overtly
قابل تشخیص انگلستان
conspicuously
بطور قابل ملاحظه ای
glaringly
به طرز قابل توجهی
recognizablyUS
به طور قطعی
recognisablyUK
به طور قابل ملاحظه
substantially
به ویژه
strikingly
بطور قابل توجهی
decidedly
اشاره کرد
قابل اندازه گیری
notably
considerably
pointedly
measurably
vaguely
به طور مبهم
احتمالا
به طور بالقوه
questionably
سوال برانگیز
conceivably
قابل تصور
feasibly
به طور عملی
loosely
آزادانه
plausibly
قابل قبول
نسبتا
اندکی
تاحدی
ambiguously
شاید، قابل بحث
arguably
کمرنگ
faintly
شاید
در حاشیه
obscurely
به طور غیر دقیق
یک جور هایی
marginally
قابل بحث
imprecisely
مه آلود
kinda
بدون قاطعیت
contestably
به طور نامطمئن
hazily
نامطمئن
indecisively
کمی
uncertainly
یک سایه
unsurely
به نوعی
نوع