approach

base info - اطلاعات اولیه

approach - رویکرد

noun - اسم

/əˈprəʊtʃ/

UK :

/əˈprəʊtʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [approach] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She took the wrong approach in her dealings with them.


    او در برخورد با آنها رویکرد اشتباهی در پیش گرفت.

  • It was time to take a different approach.


    وقت آن بود که رویکرد متفاوتی را در پیش بگیریم.

  • an alternative/innovative approach


    یک رویکرد جایگزین/نوآورانه

  • a traditional/similar approach


    رویکرد سنتی/مشابه

  • The approach they were using no longer seemed to work.


    به نظر می رسید رویکردی که آنها استفاده می کردند دیگر کارساز نبود.


  • ما باید یک رویکرد جدید برای مشکل اتخاذ کنیم.

  • The therapy takes a holistic approach to health and well-being.


    درمان رویکردی جامع به سلامت و تندرستی دارد.


  • انواع رویکردها برای درمان افسردگی

  • Will this be a successful approach for providing high-tech offices?


    آیا این یک رویکرد موفق برای ارائه دفاتر با تکنولوژی بالا خواهد بود؟

  • She hadn't heard his approach and jumped as the door opened.


    نزدیک شدن او را نشنیده بود و با باز شدن در از جا پرید.


  • نزدیک شدن بهار

  • They felt apprehensive about the approach of war.


    آنها از نزدیک شدن جنگ احساس نگرانی می کردند.

  • The children fell silent at the approach of their teacher.


    بچه ها با نزدیک شدن معلمشان ساکت شدند.

  • The club has made an approach to a local company for sponsorship.


    این باشگاه برای حمایت مالی به یک شرکت داخلی نزدیک شده است.

  • We've received an approach from the director of a rival company.


    ما رویکردی از مدیر یک شرکت رقیب دریافت کرده ایم.

  • She resented his persistent approaches.


    او از رویکردهای مداوم او ناراحت بود.

  • All the approaches to the palace were guarded by troops.


    تمام نزدیکی های کاخ توسط نیروها محافظت می شد.


  • جاده ای با رویکرد جدید به بندر

  • The approach to the village was very pretty.


    نزدیکی به روستا بسیار زیبا بود.


  • برای شروع نزدیک شدن نهایی به باند

  • The aircraft had to make a steep approach to the landing strip.


    هواپیما مجبور شد با شیب تند به باند فرود نزدیک شود.

  • That's the nearest approach to an apology you'll get from him.


    این نزدیکترین رویکرد برای عذرخواهی است که از او خواهید گرفت.


  • تاکید بر هویج انگیزه است تا چوب مالیات.

  • The school has decided to adopt a different approach to discipline.


    مدرسه تصمیم گرفته است که رویکرد متفاوتی برای نظم و انضباط اتخاذ کند.


  • من از رویکرد او به مشکل خوشم آمد

  • She favoured the direct approach.


    او رویکرد مستقیم را ترجیح داد.

  • We need to adopt a more pragmatic approach.


    ما باید رویکرد عملگرایانه تری اتخاذ کنیم.

  • You need to change your basic approach.


    شما باید رویکرد اصلی خود را تغییر دهید.

  • He criticized the one-size-fits-all approach to learning.


    او از رویکرد یکسان برای یادگیری انتقاد کرد.

  • I spent some time testing this approach.


    من مدتی را صرف آزمایش این روش کردم.

  • Some teachers have a more formal approach to teaching.


    برخی از معلمان رویکرد رسمی تری به تدریس دارند.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • ترک کردن

  • depart


    رفتن


  • گمشو


  • کنار کشیدن

  • abscond


    فرار کردن


  • آن را بزن


  • پاک کردن

  • go


    برو


  • فرار کن


  • کلاهبرداری

  • scram


    پرتاب کردن

  • shove off


    شکاف


  • در آوردن


  • بیرون بروید


  • عقب نشینی

  • retreat


    حرکت


  • خروج

  • exit


    اسکات

  • scoot


    رکاب زدن

  • skedaddle


    چشم پوشی


  • محاسبه


  • بازنشسته شدن


  • خالی کردن

  • vacate


    اردوگاه کردن

  • decamp


    بخش


  • اجرا کن

  • run


    عقب نشینی کند

  • recede


    شروع شد

  • begone


    سفالی

  • vamoose


    پرواز کردن

  • flit


لغت پیشنهادی

outrage

لغت پیشنهادی

berserk

لغت پیشنهادی

match