retire

base info - اطلاعات اولیه

retire - بازنشسته شدن

verb - فعل

/rɪˈtaɪər/

UK :

/rɪˈtaɪə(r)/

US :

family - خانواده
retiree
بازنشسته
retirement
بازنشستگی
retired
---
retiring
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [retire] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He is retiring next year after 30 years with the company.


    او پس از 30 سال حضور در این شرکت، سال آینده بازنشسته می شود.

  • The company's official retiring age is 65.


    سن رسمی بازنشستگی این شرکت 65 سال است.

  • Lots of teachers like me expected to retire on a full pension.


    بسیاری از معلمان مانند من انتظار داشتند که با حقوق بازنشستگی کامل بازنشسته شوند.

  • She was forced to retire early from teaching because of ill health.


    او به دلیل بیماری ناچار شد زودتر از موعد از تدریس بازنشسته شود.

  • She retired from politics after her second term in office.


    او پس از دومین دوره ریاست جمهوری خود از سیاست بازنشسته شد.

  • My dream is to retire to a villa in France.


    آرزوی من بازنشستگی در ویلا در فرانسه است.

  • He has no plans to retire as editor of the magazine.


    او قصد بازنشستگی به عنوان سردبیر مجله را ندارد.

  • She was retired on medical grounds.


    او به دلایل پزشکی بازنشسته شد.

  • She fell badly spraining her ankle, and had to retire.


    او به شدت سقوط کرد، مچ پایش رگ به رگ شد و مجبور به بازنشستگی شد.

  • He retired hurt in the first five minutes of the game.


    او در پنج دقیقه ابتدایی بازی با مصدومیت بازنشسته شد.

  • The jury retired to consider the evidence.


    هیئت منصفه برای بررسی شواهد بازنشسته شد.

  • After dinner he likes to retire to his study.


    بعد از شام او دوست دارد به محل کارش بازنشسته شود.

  • I retired late that evening.


    آن شب دیر بازنشسته شدم.

  • to retire to bed/for the night


    بازنشسته شدن در رختخواب/شب

  • He retired twelve batters in a row.


    او دوازده نفر را پشت سر هم بازنشسته کرد.

  • As for me I am quite ready to retire.


    در مورد من، من کاملا آماده بازنشستگی هستم.

  • He is hoping to retire early on medical grounds.


    او امیدوار است به دلایل پزشکی بازنشسته شود.

  • He recently retired as CEO of the company.


    او اخیراً به عنوان مدیرعامل این شرکت بازنشسته شده است.

  • He recently retired as head teacher of their school.


    او اخیراً به عنوان معلم مدرسه آنها بازنشسته شده است.

  • I'm hoping to retire in about five years.


    امیدوارم پنج سال دیگر بازنشسته شوم.

  • In a few years, I'll be eligible to retire.


    چند سال دیگر شرایط بازنشستگی را خواهم داشت.

  • Most employees retire at 60.


    اکثر کارمندان در 60 سالگی بازنشسته می شوند.

  • Mr McNeil is due to retire later this month.


    آقای مک نیل قرار است اواخر این ماه بازنشسته شود.

  • She recently retired from teaching.


    او اخیراً از تدریس بازنشسته شده است.

  • She has decided to retire from international tennis.


    او تصمیم گرفت از تنیس بین المللی کناره گیری کند.

  • He officially retired from the day-to-day operations of his company.


    او رسما از فعالیت های روزمره شرکت خود بازنشسته شد.

  • She retired from the bank last year.


    او سال گذشته از بانک بازنشسته شد.

  • She simply couldn't afford to retire at sixty.


    او به سادگی نمی توانست در شصت سالگی بازنشسته شود.

  • She's on course to retire quite comfortably by the time she's 55.


    او در حال بازنشستگی کاملاً راحت تا سن 55 سالگی است.

  • a newly retired couple


    یک زوج تازه بازنشسته

  • He was medically retired at the age of 55.


    او در سن 55 سالگی بازنشسته پزشکی شد.

synonyms - مترادف
  • resign


    استعفا دهد

  • secede


    جدا شدن

  • superannuate


    بازنشستگی

  • pension


    حقوق بازنشستگی


  • کار را متوقف کنید


  • توقف کار

  • be pensioned off


    بازنشستگی شود

  • be superannuated


    کناره گیری


  • مرخصی


  • به چمن گذاشته شود


  • دست از کار بکش


  • رسیدن به سن بازنشستگی


  • به مرتع گذاشته شود

  • be put out to pasture


    ترک خدمت


  • خروج

  • pension off


    رفتن

  • exit


    برو

  • depart


    چکمه های خود را آویزان کنید

  • go


    آن را یک روز بنامیم

  • hang up one's boots



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

acuity

لغت پیشنهادی

occurring

لغت پیشنهادی

magical