newly

base info - اطلاعات اولیه

newly - به تازگی

adverb - قید

/ˈnuːli/

UK :

/ˈnjuːli/

US :

family - خانواده
news
اخبار
renewal
بازسازی
new
جدید
renewable
تجدید پذیر
renewed
تمدید شد
newsy
خبردار
renew
تجدید
google image
نتیجه جستجوی لغت [newly] در گوگل
description - توضیح

  • به تازگی

  • happening a short time ago; recently


    چندی پیش اتفاق افتاد؛ به تازگی

  • Workshops and initiatives for the newly arrived civil engineers, tile-makers and labourers did not materialise.


    کارگاه ها و ابتکارات برای مهندسان عمران، کاشی سازان و کارگران تازه وارد محقق نشد.

  • To access the newly created variables, the pointer variable followed by a ê gives us the variable pointed to.


    برای دسترسی به متغیرهای تازه ایجاد شده، متغیر اشاره گر و به دنبال آن ê متغیر اشاره شده را به ما می دهد.

  • This was followed by the barely perceptible rustle of snow crystals hitting the newly exposed portion of the roof.


    به دنبال آن صدای خش خش بلورهای برف به سختی قابل درک بود که به قسمت تازه در معرض دید سقف برخورد کرد.

  • Mr Chandler is now director of the company's newly formed publishing division.


    آقای چندلر اکنون مدیر بخش انتشارات تازه تاسیس این شرکت است.

  • Imagine that a newly formed trust advertises units for sale to savers.


    تصور کنید که یک تراست تازه تاسیس واحدهایی را برای فروش به پس انداز کنندگان تبلیغ می کند.

  • Jacinto is anxious to share his newly inherited fortune with Mariano.


    جاسینتو مشتاق است که ثروت تازه به ارث رسیده خود را با ماریانو تقسیم کند.


  • یک زوج تازه ازدواج کرده به خانه همسایه نقل مکان کرده اند.

  • Poisoning from tobacco insect sprays, or a newly painted room is the cause of many fatalities.


    مسمومیت ناشی از تنباکو، اسپری حشرات، یا اتاقی که به تازگی رنگ آمیزی شده است، علت بسیاری از مرگ و میرها است.

  • In truth she rather feared this newly prosperous newly confident Stephen.


    در حقیقت او بیشتر از این استفن تازه مرفه و تازه اعتماد به نفس می ترسید.

example - مثال
  • a newly qualified doctor


    یک پزشک تازه کار

  • a newly created job


    یک شغل تازه ایجاد شده

  • a newly independent republic


    یک جمهوری تازه استقلال یافته

  • the newly formed residents' association


    انجمن ساکنین تازه تاسیس

  • Newly discovered documents cast doubt on the guilt of the two men.


    اسنادی که به تازگی کشف شده است، گناه این دو مرد را مورد تردید قرار می دهد.

  • a newly waxed floor


    یک کفپوش تازه واکس خورده

  • She plans to begin touring with a newly formed band in July.


    او قصد دارد در ماه جولای تور خود را با یک گروه تازه تاسیس آغاز کند.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • anciently


    در دوران باستان


  • گذشته

  • since time began


    از زمانی که زمان شروع شد


  • خیلی وقت پیش


  • چند لحظه پیش


  • مدت ها پیش

  • ages ago


    سالها قبل

  • in the old days


    در قدیم

  • many years ago


    سالها پیش

  • many years back


    از سال های طولانی


  • قبل از


  • در روزهای گذشته

  • in days of yore


    به زمانی که


  • سال ها پیش

  • eons ago


لغت پیشنهادی

berthed

لغت پیشنهادی

wake

لغت پیشنهادی

Chinese