trust
trust - اعتماد
noun - اسم
UK :
US :
بی اعتمادی
متولی
امانتداری
امانت
اعتماد کردن
قابل اعتماد
غیر قابل اعتماد
بی اعتماد
اعتماد
---
---
اعتقاد قوی به صداقت، خوبی و غیره کسی یا چیزی
سازمان یا گروهی که بر پولی که برای کمک به شخص دیگری استفاده می شود کنترل دارد
an arrangement by which someone has legal control of your money or property either until you are old enough to use it or to invest it for you
ترتیبی که به موجب آن شخصی کنترل قانونی بر پول یا دارایی شما دارد، تا زمانی که به سن کافی برای استفاده از آن یا سرمایه گذاری آن برای شما برسید.
گروهی از شرکت ها که به طور غیرقانونی با یکدیگر همکاری می کنند تا رقابت را کاهش دهند و قیمت ها را کنترل کنند
باور اینکه کسی صادق است یا کاری بد یا اشتباه انجام نمی دهد
مطمئن شوید که چیزی درست یا درست است
مطمئن شوید که چیزی به درستی کار خواهد کرد
اعتقاد به صداقت یا خوبی کسی یا چیزی
باور داشتن چیزی بدون داشتن هیچ مدرکی درست است
an arrangement by which someone has legal control over your money or property until you are old enough to use it
ترتیبی که به موجب آن شخصی بر پول یا دارایی شما تا زمانی که به سن کافی برای استفاده از آن برسید کنترل قانونی دارد
an arrangement by which someone has legal control over your money and usually invests it for you or an organization that does this
ترتیبی که به موجب آن شخصی بر پول شما کنترل قانونی دارد و معمولاً آن را برای شما سرمایه گذاری می کند یا سازمانی که این کار را انجام می دهد
to believe that someone is good and honest and will not harm you or that something is safe and reliable
باور داشته باشید که کسی خوب و صادق است و به شما آسیبی نمی رساند یا چیزی امن و قابل اعتماد است
امیدوار بودن و انتظار داشتن چیزی درست است
این باور که شما می توانید به کسی یا چیزی اعتماد کنید
باور داشته باشید که چیزی درست است، اگرچه هیچ مدرکی ندارید
a legal arrangement in which a person or organization controls property and/or money for another person or organization
یک ترتیب قانونی که در آن شخص یا سازمانی دارایی و/یا پول را برای شخص یا سازمان دیگری کنترل می کند
سازمانی که دارایی و/یا پول را برای شخص دیگری کنترل می کند
به نام برخی از بانک ها استفاده می شود
به چیزی اعتماد داشتن یا به کسی اعتقاد داشتن
a legal arrangement in which a person or organization controls property or money for the benefit of another person or organization
یک ترتیب قانونی که در آن شخص یا سازمانی اموال یا پول را به نفع شخص یا سازمان دیگری کنترل می کند
A trust is also a group of people or organizations that controls property or money for its own benefit or the property or money controlled by the group
تراست نیز به گروهی از افراد یا سازمانها گفته میشود که دارایی یا پول را به نفع خود یا دارایی یا پول تحت کنترل گروه کنترل میکنند.
اعتقاد به اینکه می توانید به کسی یا چیزی وابسته باشید
a legal arrangement in which you give a person or organization the right to manage money or property for a particular person or group of people that you have chosen to receive the money
یک ترتیب قانونی که به موجب آن به شخص یا سازمانی حق مدیریت پول یا دارایی را برای شخص یا گروه خاصی از افرادی که برای دریافت پول انتخاب کرده اید می دهید.
سازمانی که پول یا دارایی را برای شخص یا گروه دیگری مدیریت می کند
an arrangement between two or more companies to work together illegally, for example to control prices
توافقی بین دو یا چند شرکت برای همکاری غیرقانونی، به عنوان مثال برای کنترل قیمت ها
پول در امانت کنار گذاشته شده است.
رسید امانی یک سند قانونی است که بر روی برخی از کالاهای مشخصی از موجودی حق حبس ایجاد می کند.
The nurturing and support they received in labor gave them a deep sense of accomplishment and trust in them-selves.
پرورش و حمایتی که در هنگام زایمان دریافت کردند، به آنها احساس عمیقی از موفقیت و اعتماد به خود داد.
The Fund has been able to assist with new charitable trusts at Thirlestane and Newliston in Lothian.
صندوق توانسته است به تراست های خیریه جدید در Thirlestane و Newliston در Lothian کمک کند.
محافظ ثروت، که یک اعتماد اختیاری را با انتخاب طرح های سرمایه گذاری ترکیب می کند.
ایجاد اعتماد اولین کاری است که یک معلم خوب با هر دانش آموزی انجام می دهد.
Our partnership is based on trust.
مشارکت ما بر اساس اعتماد است.
This is a relationship built on mutual trust.
این رابطه ای است که بر اساس اعتماد متقابل بنا شده است.
سال ها طول کشیده تا اعتماد آنها را جلب کند.
ما سخت تلاش کردیم تا اعتماد مردم محلی را جلب کنیم.
صحبت آشکار با تیم خود به ایجاد اعتماد کمک می کند.
اعتماد او به او بی اساس بود.
اگر به من اعتماد کنی ناامیدت نمی کنم.
می خواهم از همه کسانی که به من اعتماد کردند تشکر کنم.
او در امانت شما خیانت نمی کند (= کاری که از او خواسته اید انجام ندهد).
He was appointed to a position of trust (= a job involving a lot of responsibility because people trust him).
او را به منصب امانت (= شغلی متضمن مسئولیت زیاد، زیرا مردم به او اعتماد دارند) منصوب کردند.
این یک نقض جدی اعتماد است.
این شرکت باید دوباره اعتماد و اطمینان مصرف کنندگان را به دست آورد.
عدم اعتماد بین دو کشور وجود دارد.
ما آنقدر به رایانه ها اعتماد داریم که کمی ترسناک می شود.
رای دهندگان باید به سیستم رای اعتماد داشته باشند.
اعتماد عمومی به علم با روزنامه نگاری نادرست آسیب می بیند.
اگر من جای شما بودم، اعتماد زیادی به یافته های آنها نمی کردم.
برای فرزندانش یک امانت ایجاد کرد.
این پول تا 18 سالگی در امانت نگه داشته می شود.
هزینه های ما به ارزش اعتماد بستگی دارد.
یک امانت خیریه
anti-trust laws
قوانین ضد تراست
حیوان خانگی خانواده در امانت همسایه رها شد.
آنها اعتماد کمی به خارجی ها داشتند.
باید اعتماد عمومی را احیا کنیم.
من تمام تلاشم را می کنم تا لایق اعتماد شما باشم.
خیلی خوبه که اعتمادش رو حفظ کردی
رئیس جمهور باید اعتماد شخصی خود را به رای دهندگان بازسازی کند.
آیا طرح اعتماد و همکاری کارگران را دارد؟
آنها به او به عنوان یک مذاکره کننده اعتماد زیادی کرده اند.
این دختر دقیقاً اعتماد نمی کند.
اعتماد به نفس
ایمان
assurance
اطمینان
باور
محکومیت
credence
اعتبار
certainty
یقین - اطمینان - قطعیت
certitude
تکیه
reliance
انتظار
sureness
موجودی
وابستگی
واگذاری
رهایی از شک
dependence
امید
entrustment
رهایی از سوء ظن
امیدواری
خوش بینی
پذیرش - پذیرفته شدن
hopefulness
فروشگاه
optimism
اطمينان خاطر
acceptance
مثبت بودن
تضمین
assuredness
بی شک
cocksureness
رضایت
positiveness
کشش
surety
صورت
doubtlessness
دعا
traction
distrust
بی اعتمادی
mistrust
دوبیتی
distrustfulness
مشکوک بودن
dubiety
شک ایالات متحده
dubiousness
عدم قطعیت
mistrustfulness
شکاکیت انگلستان
skepticismUS
شک
uncertainness
ترس
scepticismUK
ناباوری
سوء ظن
احتیاط
incredulity
ناامیدی
suspicion
فقدان ایمان
uncertainty
عدم اطمینان
wariness
دلهره
despair
بی ایمانی
disbelief
بدبین
بلاتکلیفی
incertitude
رزرو
unsureness
عدم اعتماد به نفس
apprehension
تردید
unbelief
misgiving
indecision
reservations
nonconfidence
doubtfulness
hesitation
faithlessness
dubitation