help
help - کمک
verb - فعل
UK :
US :
to make it possible or easier for someone to do something by doing part of their work or by giving them something they need
انجام دادن کاری را برای کسی با انجام بخشی از کارش یا دادن چیزی که به آن نیاز دارد ممکن یا آسان کند
تا شرایطی را بهتر، آسانتر یا کمتر دردناکتر کند
to make it easier for someone to do something by doing something for them or giving them something they need
با انجام دادن کاری برای او یا دادن چیزی که به آن نیاز دارند، انجام کاری را برای کسی آسانتر کند
برای کمک به کسی
to help someone to do something – used especially when saying that something helps your body to do something
برای کمک به کسی برای انجام کاری - مخصوصاً زمانی استفاده می شود که می گوییم چیزی به بدن شما برای انجام کاری کمک می کند
to help someone especially because there are not enough people to do all the work or they need someone to give them something
کمک کردن به کسی، مخصوصاً به این دلیل که افراد کافی برای انجام همه کارها وجود ندارد، یا به کسی نیاز دارند که چیزی به او بدهد
کمک کردن به کسی برای انجام کاری، مخصوصاً با حمل یا بلند کردن اشیا
برای کمک به کسی، به خصوص زمانی که افراد کافی برای انجام کاری وجود نداشته باشند
زمانی که در خطر هستید با مردم تماس می گرفت و از آنها می خواست که به شما کمک کنند
کارهایی که انجام می دهید تا انجام کاری را برای کسی آسانتر یا ممکن کنید
اگر کسی یا چیزی به شما کمک می کند، مفید است و انجام کاری را برای شما آسان می کند
مشاوره، درمان، اطلاعات یا پولی که به افرادی که به آن نیاز دارند داده می شود
بخشی از یک برنامه کامپیوتری که با دادن اطلاعات اضافی به شخصی در استفاده از آن کمک می کند
کمک. کمک بیشتر رسمی است تا کمک، و به ویژه در مورد افرادی که کمک رسمی می کنند استفاده می شود
کمک. کمک بیشتر رسمی است تا کمک، و به ویژه در مورد پول، غذا، دارو و غیره که به کشورها یا افرادی که در وضعیت بسیار بدی هستند داده می شود، استفاده می شود.
help. Aid is more formal than help and is used especially about money food medicine etc. that is given to countries or people that are in a very bad situation
کمک و تشویق
کمک - مخصوصاً زمانی استفاده می شود که افراد، سازمان ها یا کشورها برای انجام کارها با یکدیگر همکاری می کنند و نشان می دهند که مایل به انجام این کار هستند.
help – used especially when people organizations, or countries work together to get things done, and show that they are willing to do this
افراد اضافی، تجهیزات و غیره که می توانند در مواردی که افراد به کمک نیاز دارند استفاده شوند
افرادی که سازمان ها به خصوص برای مدت کوتاهی استخدام می کنند
با انجام بخشی از کار خود یا با ارائه مشاوره، پول، حمایت و غیره، انجام کاری را برای کسی ممکن یا آسان کنید.
to make it possible or easier for someone to do something by doing part of the work yourself or by providing advice money support etc.
اگر چیزی به یک موقعیت دشوار یا دردناک کمک کند، آن را بهبود می بخشد یا آن را آسان تر یا کمتر دردناک می کند
If something helps a difficult or painful situation it improves it or makes it easier or less painful
اگر چیزی یا شخصی به انجام کاری کمک کند، آن چیز یا شخص یکی از چندین دلیل برای وقوع آن است
If something or someone helps to do something that thing or person is one of several reasons for it happening
اگر نمی توانید یا نمی توانید به چیزی کمک کنید، مانند رفتار به شیوه ای خاص یا اظهار نظر خاص، نمی توانید یا نمی توانید آن را کنترل یا متوقف کنید.
If you can't/couldn't help something such as acting in a particular way or making a particular remark, you are/were not able to control or stop it
دادن چیزی به کسی
برای خودت چیزی بگیری
عمل کمک به شخص دیگر
چیزی یا کسی که کمک می کند
کسی که برای نظافت و انجام کارهای کوچک دیگر استخدام می شود
شخص یا افرادی که برای کار در خانه شخصی مشغول به کار هستند و مشغول نظافت، آشپزی، مراقبت از کودکان و غیره هستند.
a person or the people employed to work in someone's home doing cleaning, cooking caring for children, etc.
فریاد شخصی که از کسی می خواهد که بیاید و آنها را از موقعیت خطرناک نجات دهد
چه کمکی می توانم انجام دهم؟
من فقط سعی کردم کمک کنم!
او همیشه در کارهای خانه کمک می کند.
آنها تمام تلاش خود را می کنند تا کار خوبی انجام دهند و به دیگران کمک کنند.
جو به ما در مورد برخی از سازمان کمک خواهد کرد.
پیروی از این مراحل به محافظت از محیط زیست ما کمک می کند.
بیا و به من کمک کن تا این جعبه را بلند کنم.
هدف این موسسه خیریه کمک به مردم برای کمک به خود است.
هدف این کالج کمک به دانشجویان برای رسیدن به آرزوهایشان است.
او به سازماندهی مهمانی کمک کرد.
برخی از تاریخچه ممکن است به توضیح دلیل این امر کمک کند.
حمایت خانواده های ما کمک بزرگی کرده است.
این کمک کرد که بتوانیم در مورد آن صحبت کنیم.
مطمئناً کمک کرد که پدرش یک دوک باشد!
پول جمعآوریشده به هزینه سازماندهی مسابقات قهرمانی (= تا حدی پرداخت) کمک میکند.
دانستن اینکه همه در مورد ما صحبت می کنند واقعاً کمکی به مسائل نمی کند.
این باید به کاهش درد کمک کند.
ما به اقدامات جدیدی برای کمک به مبارزه با تروریسم نیاز داریم.
به او کمک کرد تا بایستد.
مردم محلی به ما کمک کردند تا به ساحل برسیم.
اگر نوشیدنی دیگری می خواهید، فقط به خودتان کمک کنید.
آیا می توانم به شما در تهیه یک سالاد دیگر کمک کنم؟
او به خود کمک می کرد تا پول موجود در صندوق را پیدا کند.
نمی توانم فکر نکنم او بیشتر از آنچه به ما گفته می داند.
او نمی تواند زشت نباشد.
او نمیتوانست فکر کند که او به چه فکر میکند.
نمی شد کمک کرد (= هیچ راهی برای اجتناب از آن وجود نداشت و باید آن را بپذیریم).
او هرگز بیش از آنچه می تواند کمک کند، کاری انجام نمی دهد (= تا حد امکان کمتر انجام می دهد).
من همیشه با او بحث می کنم، نمی دانم چرا، فقط نمی توانم جلوی آن را بگیرم.
اگر اتوبوس دیر می آمد (= تقصیر من نبود) نمی توانستم کمکش کنم.
او از خنده منفجر شد - نتوانست جلوی خود را بگیرد (= نتوانست جلوی خود را بگیرد).
کمک
معاونت
تسکین
حمایت کردن
راحتی
guidance
راهنمایی
kindness
مهربانی
good deed
عمل خوب
goodness
خوبی
grace
رحمت
نگهداری
sustenance
رزق و روزی
نوبت خوب
دست
helping hand
دست کمک
lifeline
راه نجات
nourishment
تغذیه
شلیک به بازو
استفاده کنید
بلند کردن
consolation
تسلی
salvation
رستگاری
rescue
نجات
upkeep
مراقبت های بعدی
aftercare
harm
صدمه
شرارت
wickedness
سو استفاده کردن
ظلم
cruelty
خسارت
بدرفتاری
maltreatment
خرابکاری
sabotage
اشتباه
سوء استفاده
abusiveness
تشدید
aggravation
ناپسند بودن
banefulness
خیانت
betrayal
ضرر
detriment
زیان آور
disservice
بیمار
بی اخلاقی
immorality
جراحت
بدخواهی
malevolence
مایه دردسر
mischief
بد شانسی
misfortune
زیان آور بودن
oppression
خراب کردن
perniciousness
تباهی
ruin
خشونت
ruination
تحریک
vandalism
تضاد
اضطراب
agitation
مضر بودن
antagonism
deleteriousness